نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایبنا عنوان کرد؛
آذریزدی درونی روشن و درکی بالا درباره کودکان داشت/ پیشنهاد جایزه ملی کتاب کودک و نوجوان به یاد مهدی آذریزدی
مونا جوان، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان گفت: دوست داشتم مهدی آذریزدی را ببینم و از او سپاسگزاری کنم بهخاطر راه روشنی که پیشِ روی کودکان و نوجوانان این سرزمین گذاشت و بگویم شما جزو روشنضمیران جهان هستی؛ چون درک کردی جهان فردا را کودکان و نوجوانان امروز میسازند.
- با مهدی آذریزدی چطور آشنا شدید؟
مادرم در دوران کودکی کتاب او را برایم خرید و من هم خواندم و با قلم آذریزدی آشنا شدم.
- محبوبترین و خاطرهانگیزترین کتابی که از این نویسنده خواندید چه بود؟
کلاس سوم ابتدایی را تمام کرده بودم. در تابستان شروع به خواندن کتابی با جلد صورتی کردم. عکس روی جلد نقاشی یک پسربچه بود که به پهلوی یک آهو تکیه داده بود. قبل از آن کتاب، داستان کودک زیاد خوانده بودم؛ ولی آن کتاب، اولین داستان بلندی بود که خواندم.
از زمانیکه خواندن را یاد گرفتم، علاقه زیادی به کتابخواندن داشتم. به خاطر دارم که پنجساله بودم و برادرم شش سال از من بزرگتر و دانشآموز بود. روز اول مهر به همراه مادرم و برادرم، به مدرسه برادرم رفتیم؛ من مانند ابر بهار گریه میکردم و خواهش میکردم که اجازه بدهند من هم به مدرسه بروم. حتی یادم است که یک بار از مدیر یا ناظم مدرسه هم خواهش کردم من را در مدرسه ثبتنام کنند؛ به حدی بچه بودم که نمیدانستم من نمیتوانم در مدرسه پسرانه ثبتنام کنم و فقط عاشق این بودم که مدرسه بروم تا خواندن و نوشتن را یاد بگیرم.
یادم هست از زمانی که خواندن را یاد گرفتم، تمام تابلوهای خیابان را میخواندم، کتاب داستانهایم را چندینبار میخواندم؛ مادرم هم باذوق بود و وقتی که در خانه در حال کار کردن بود، از من میخواست برایش کتاب بخوانم و به من میگفت: «بیا ببینم چی میخونی؟» و من هم کتاب را میخواندم و از اینکه مادرم به من این حرف را زده بود، خیلی ذوق میکردم.
کتاب «بچه آدم» اولین داستان بلندی بود که خواندم؛ همان جلد صورتی و تصویر پسربچه و آهو، برایم جذابیت زیادی داشت. قبل از خواندن کتاب «بچه آدم»، دیگر کتابهای کودک را طی نیم ساعت یا یک ساعت میخواندم؛ اما در یک ساعت میتوانستم تنها چهار یا پنج صفحه از کتاب «بچه آدم» را بخوانم؛ چون بیشتر صفحهها متن بود و بسیار طولانی. به عنوان یک کودک سوم دبستانی، یک ساعت کتاب را خوانده بودم و همچنان کتاب ادامه داشت و تمام نشده بود؛ همین موضوع برایم جذاب بود. با خواندن کتاب «بچه آدم» این تصور را داشتم که پابهپای بچة آدم در جزیرهای که پر از حیوان و درخت بود، پیش میرفتم و برای اولینبار آتش را کشف میکردم، با شخصیت داستان همذاتپنداری میکردم و مانند او برای اولینبار غذایی را که تا پیش از آن خام بود و خام میخورد، میتوانستم بیندازم در آتش و بپزم و پخته بخورم. نحوه نگهداری شخصیت داستان از آتش و خیلی کارهای دیگر او برای من ایجاد همذاتپنداری میکرد و انگار که من میتوانستم پابهپای او، از صفر تمام چیزهایی را که میدانستم دوباره کشف کنم.
راهی را که ۶۷ سال پیش، مهدی آذریزدی شروع کرد، راه بسیار روشن و باارزشی است. من سپاسگزار او هستم که راه را برای من که نوجوان بودم و خواننده کارهای او بودم، باز کرد تا درنهایت رونده راه او شوم و میتوانم این افتخار را داشته باشم که برای کودکان و نوجوانان سرزمینم داستان بنویسم و قصه تعریف کنم.
- قصههایی که او مینوشت چه تفاوتی با قصههای امروزی دارد؟
پیش از مهدی آذریزدی، نویسندههای دیگری هم بودند که تلاش کردند برای کودک و نوجوان بنویسند؛ اما تعداد کارها بسیار کم بوده و بیشتر جنبه تربیتی داشته است. مثل کتاب «احمد» که در دوران قاجار نوشته شده و نویسنده، این کتاب را خطاب به پسر خیالیاش نوشته است. نویسنده در این کتاب سعی کرده آموزههای تربیتی برای فرزندش داشته باشد و این کتاب بیشتر شبیه وصیتنامه است.
اما خرد روشن و جهانبینی آگاهانه مهدی آذریزدی، او را بر راه نوشتن داستانهای کهن استوار کرد؛ داستانهایی که بسیار خوب هستند و میتوانند چراغ راه برای کودکان و نوجوانان باشند ولی به احتمال بسیار قوی، زبان این داستانها برای بچههای امروزی سنگین و خواندن آنها سخت است؛ پس باید این داستانها سادهنویسی شود که بچهها بتوانند آنها را بخوانند و لذت ببرند. به همین دلیل مهدی آذریزدی شروع به سادهنویسی داستانهای کهن برای کودکان و نوجوانان کرد.
مهدی آذریزدی به نحوی هم سادهنویسی قصههای قرآنی، داستانهای برگرفته از مثنوی و گلستان و... را انجام داد. آذریزدی به نوعی از این داستانها، اقتباس انجام داد؛ اما امروزه قصههایی که برای کودکان و نوجوانان نوشته میشود، به صورت ایجاد یک ایده داستانی خاص، مختص خودِ کودک و نوجوان است؛ یعنی به احتمال بسیار قوی باید قهرمان داستان، خودِ کودک یا نوجوان باشد تا بتواند همذاتپنداری خیلی عمیقتری با داستان داشته باشد.
نویسندههای امروز به نوعی داستان نگارش میکنند که صفر تا صد داستان از خودشان باشد و هست. در تمام کتابهایی که نوشتهام، تلاش کردهام ایده و قهرمان داستان، خودِ نوجوان یا کودک امروزی باشد و از زندگی آنها ایده بگیرم. نظام تربیتی کودک و نوجوان به وسیله داستان، نظام تربیتی دقیق و تأثیرگذاری است و نویسندههای امروزی هم خیلی سعی میکنند که در نوشتههایشان به این موضوع توجه کنند و آن را به کار ببرند.
البته همچنان کتابهایی را میبینیم که جالب نیستند. خیلیوقتها در یک سوپرمارکت میبینیم که یک قفسه را به کتابهای کودک و نوجوان اختصاص دادهاند و من جذب این قفسهها میشوم؛ اما متأسفانه میبینم بیشتر، کتابهایی هستند که داستان خاصی ندارند یا مناسب کودک و نوجوان نیستند. اصلا نمیدانم چگونه این کتابها مجوز چاپ و پخش میگیرند؟ ولی در عین حال از این طرف هم کتابهای خوب و تأثیرگذار زیادی در حوزه کودک و نوجوان داریم.
- شما الان نویسنده ادبیات کودک و نوجوان هستید؛ اگر فرصتی باشد که مهدی آذریزدی را ببینید، به او چه میگویید؟
دوست داشتم مهدی آذریزدی را ببینم و از او سپاسگزاری کنم بهخاطر راه روشنی که پیشِ روی کودکان و نوجوانان این سرزمین گذاشت و بگویم شما جزو روشنضمیران جهان هستی؛ چون درک کردی جهان فردا را کودکان و نوجوانان امروز میسازند و اگر ما بتوانیم کودکان و نوجوانان آگاه، صبور، خوشرفتار، خوشاخلاق و مهربانی را تربیت کنیم، میتوانیم آینده بسیار روشن و خوبی را برای کشورمان رقم بزنیم. ادبیات کودک و نوجوان در تمام جهان بسیار مهم و ارزشمند است. مهدی آذریزدی، انسانی بود که با آن درونِ روشنش به این کشف رسید که اگر امروز بتوانیم کودکان و نوجوانانی آگاه، صبور، باسواد، مهربان و دانشمند بسازیم، میتوانیم فردایی روشن برای کشورمان رقم بزنیم.
سازندگان فردای کشور، همین کودکان و نوجوانان امروز هستند. من دوست داشتم مهدی آذریزدی را ببینم و از او به خاطر روزگار ناخوشایندی که در آخرین سالهای عمرش پدید آمده بود، عذرخواهی کنم. ما همچنان میبینیم که در ادبیات کودک و نوجوان، تلاشهای زیادی صورت نمیگیرد. نشرهای بسیاری هستند که به ادبیات کودک و نوجوان بها میدهند؛ اما به نظر من هنوز کم است. وقتی در سال ۱۴۰۰ شورای شهر تهران تصمیم میگیرد خیابانی را به اسم مهدی آذریزدی نامگذاری کند و تعدادی مخالفت میکنند؛ یعنی هنوز جایگاه ویژه مهدی آذریزدی کشف نشده است. البته نهتنها جایگاه مهدی آذریزدی کشف نشده؛ بلکه جایگاه خیلی از نویسندگان کودک و نوجوان کشف نشده است.
در انتها از شما ممنونم که به فکر ادبیات کودک و نوجوان این مرز و بوم یعنی به فکر تکتک کودکان و نوجوانان این سرزمین هستید. دعا میکنم همیشه بچههایمان سالم و خوشحال باشند و مشغول کودکی و نوجوانیشان. دعا میکنم کودکان و نوجوانان بسیار آرام، صبور و آگاهی را پرورش دهیم که آینده درخشانی را برای کشورمان رقم بزنند. دعا میکنم شرایطی پیش بیاید که وضعیت ادبیات کودک و نوجوان شرایط بسیار بهتری نسبتبه شرایط امروزش داشته باشد و همچنین نویسندگان این مرز و بوم بهخصوص نویسندگان کودک و نوجوان شرایط بسیار بهتری داشته باشند که بتوانند همیشه کارهای خوبی برای بچهها بیافرینند.
علاوهبر این، پیشنهاد میکنم همانطور که در دنیا برای ادبیات کودک و نوجوان جایزهای به نام آقای هانس کریستین اندرسن داریم و همچنین جایزه کتاب جلال آلاحمد را به عنوان نمونه برای کتاب ادبیات بزرگسال داریم؛ یک جایزه ملی در حوزه کتاب کودک و نوجوان داشته باشیم که به نام مهدی آذریزدی باشد و این جایزه در روز تولد او به کتابهای برتر کودک و نوجوان تألیفی داده شود.
نظر شما