بزرگترین چالش در حوزه نشر آثار هنری چیست؟
این یک چالش جدی است که «جیب هنرمند و مخاطب هنر خالی است» و از طرفی هنرمند صاحبنام، سختکوش و سختپسند است، نمیتوان از یک هنرمند خواست هر کتابی که به دستش میرسد را بخواند به همین دلیل باید ناشر تمام حواس خود را جمع کند زیرا مخاطب ظرف کمتر از دو ثانیه، نقد کوبندهای راجع به کتاب میکند. ما نمیتوانیم بگوییم بستری به عنوان «هر کتابی چاپ کنیم هنرمند خواهد خرید» داریم، این گزاره به کل غلط است. مخاطب هنر خاص است، وضعیت مالی خوبی ندارد و بسیار گزیدهخوان است، همچنین مخاطب هنر نسبت به کتابهای تازه چاپ گارد دارد.
با افزایش دانشگاه و رشتههای هنری، فروش اینگونه کتابها هم افزایش پیدا میکند؟
جایگاهی که کتاب هنر در ایران داشته همیشه با عنوان «کتاب کیلویی» بوده، پدر من وقتی اولین بار در انتشارات «تلاش» کتاب سینمایی چاپ کرد هیچکس این کتاب را نخرید، حتی ده جلد از آن هم خریداری نشد ولی امروزه این کتاب جزو کمیابترین کتابها در این حوزه است. در حوزه نمایشنامه این اتفاق افتاده این است که علاوه بر اجرای نمایش، امروزه محفلهای خصوصیای برگزار میشود که در آن به نمایشنامهخوانی میپردازند، در خیابانها نمایشنامهخوانی میکنند. افشین هاشمی در این مورد کتابی با عنوان «تکگوییهای زنانه» نوشته است که قرار است به دست ما چاپ شود، این بسیار اتفاق مهمی است که خواهد افتاد. امروزه وقتی سوار تاکسی میشویم میبینیم که راننده در حال مونولوگگویی است، در تمامی جامعه ما تکگویی و مونولوگ در حال اجراست. این آثار مهمی است که در این حوزه چاپ میشود. این کتاب یکی از هزاران شاخه کتابی است که ما چاپ کردهایم، کتاب قبلی افشین هاشمی، «خواب نگاری دوازده سال و یک بهار» ماجرای خوابهایی است که افشین هاشمی دیده است.
«عشق من، حامد بهداد» در حال تجدید چاپ است این کتاب اصلا رمان نیست، افشین هاشمی خواب بازیگر و کارگردان و دستیار صحنه و عمه و عمو و دایی را دیده و در قالب یک کتاب نوشته است که بسیار جذاب است. ما در حال استحکام پایههای نمایش هستیم. تمرکز ما امروزه روی تاریخچه نمایش است تا پایههای آن را محکم کنیم که پس از آن به معاصر برسیم. در این حوزه ناشر چه میتواند بکند، بسیاری از اساتید بزرگ حوزه تئاتر کتابهایی را معرفی میکنند که در بازار نشر وجود ندارد، اینجاست که پای ناشر به این بازی باز خواهد شد. این یکی از وجهههای کاری ما است. وجهه دیگر چاپ آثاری از هنرمندان در قید حیات است، محمد رحمانیان نزدیک 50 اثر دارد که ما 8 عدد از آن را منتشر کردهایم، 3 اثر دیگر نیز در دست چاپ است «هامونبازها»، «روزهای رادیو» و «دو نمایشنامه تجربی» از محمد رحمانیان که چند روز دیگر به بازار میآید. محمد رحمانیان چندین و چند ناشر عوض کرده بود و هیچ یک از کتابهای او از چاپ اول فراتر نرفته بود. ما وقتی کتاب «شب سال نو» را چاپ کردیم به چاپ سوم رسید. دقت ناشر میتواند یک کتاب را «کتاب خاص» کند؛ کاری که دقت، کیفیت و تبلیغات با هم انجام میدهند. من به قدری که کتابهای نمایشنامه خود را حرفهای چاپ میکنم، کتابهای رمان و شعر خود را چاپ نمیکنم، مخصوصا رمانها که بسیار غلط دارد. تمرکز اصلی ما در این حوزه است چون تنها کتابی است که خودم و اطرافیانم میخوانیم.
حسین اناری که مدیر هنری بخش نمایش ماست، کارگردان تئاتر است، صفحهبند ما حمید باباجاننژاد در گذشته بازیگر تئاتر بوده، تمام تیم انتشارات ما یک تیم حرفهای تئاتر است، حتی خود من نیز سالیان سال مدیر تولید و منشی صحنه و ... بودهام. من خودم در حوزه اقتباس بسیار فعال هستم و به کارگردانان بسیاری پیشنهاد میدهم. نمایشنامه «بیماری خانواده میم» که نشر چلچله چاپ کرد، چندین و چند شهر اجرا رفت. «پرواز 707» که نویسنده آن احمدرضا احمدی بود و کورش سلیمانی آن را بر روی صحنه برد از پیشنهادات خود من بود. نمایشنامهخوان و مخاطب کتاب هنر داری روح و جسم و ذهن ظریفی است ناشران پرکاری داریم که مخاطب، کتاب آن را نمیخواند به این دلیل که کیفیت و نوع کار آن را میشناسد.
این را هم بگویم که در حال حاضر یک سری ایدهها دارم که با رئیس دانشگاه سوره قرار است کار کنیم، و از این پس یک شاخه در انتشارات را پیگیری بیشتر خواهیم کرد که با کتابهای آموزشی تطابق دارد، کتاب «استندآپ کمدی» یکی از آنها است که با کمک رامبد جوان که از اقوام ما است اتفاقات بسیاری خواهد افتاد. کاری که خوب باشد را ما چاپ میکنیم، هنر حد و مرز ندارد.
از تجربههای گوناگون خود در زمینه هنرهای نمایشی بگویید.
نمایشنامه «ساپو» که امروز در حال اجراست، آغاز ایده آن از سمتی بود که من یک کتاب به نویسنده این نمایش هدیه دادم. روزی به امین سعدی کتاب «مغازه خودکشی» را هدیه دادم که مترجم و ناشر آن نیز خودم بودهام. پس از آن نمایشنامه «ساپو» توسط نشر چلچله چاپ شد و امروزه این نمایش با کارگردان و چهار بازیگر گمنام تمام بلیتهای خود را فروخته است. محمدامین سعدی ظرافت عجیبی به کار داده، کتاب در تمامی صحنهها حضور دارد و همیشه در حال معرفی است، کاراکتر اصلی داستان کتاب را به دست میگیرد، از روی آن میخواند و هر لحظه کتاب معرفی میشود. زمانی که طراح صحنه بودم داخل صحنه را با کتابهای ارزشمند و باکیفیت پر میکردم، چرا مخاطب این کتاب را در صحنه نبیند؟ جای کتاب جعبه و ماکت میگذاشتند، من میگفتم خب خود کتاب را بگذارید، تنها چیزی که در این کشور ارزان است کتاب است، چرا از آن دریغ کنیم؟ بعضی ناشران سواد ندارند و از کسانی که سواد دارند و کتابخوان هستند دعوت میکنند تا برای آنها کتاب انتخاب کنند، این ناشران ثبات ندارند. چه خوب است که ناشر خود سواد داشته باشد، کتاب را بخواند، بدون دید اقتصادی آن را ببیند و به جایی برسد که خودش کتاب را بفروشد. همانگونه که نویسنده دوست دارد کتابش را چاپ کند، ناشر هم دوست دارد کتابش فروخته شود.
نظر شما