معصومه باقری، نویسنده «مکتوف» گفت: مخاطب ادبیات اقلیمی، زیست بوم محلی را به طور عمیق و به تفصیل مشاهده میکند و خودِ واقعی انسانها را میبیند.
مجموعه داستان «مکتوف» از او که به تازگی از سوی نشر شانی به چاپ رسیده، بهانهای شد تا در گفتوگویی درباره این اثر و ادبیات بومی و اقلیمی بپرسیم که میخوانید:
ابتدا درباره «مَکتوف» و داستانهای آن بگویید.
این کتاب مجموعهای است از ده داستان کوتاه که در فضایی رئالیستی روایت میشوند. شخصیتهای داستان انسانهایی معمولیاند و داستانهای ساده از روابط میان افراد یک جامعه هستند که تغییراتی پیدا کردهاند. در این داستانها، موضوع از فرمِ ساختاری شبیه پیکرهای است که اندامهای مجزای قصه با آن ارتباط دارند و حوادث داستان مستقیم یا نامحسوس با آن مرتبط است. سعی کردم فضاها و حالوهوایی متفاوت را در داستان بهوجود بیاورم تا قصه با تعلیق بیشتری پیش برود و مخاطب دچار کسالت نشود. مفاهیمی همچون غم، شادی، فقدان، بهدست آوردن، ثروت و فقر همگی در یک تضاد هماهنگ در قصههای این مجموعه دیده میشود و گاهی تضاد بین فرد با جامعه، فرد با فردی دیگر و فرد با احساسات خودش را با فن تصویرگری کلمات به شکل مستقیم یا نامحسوس نشان داده شده است.
چرا عنوان «مکتوف» را برای آن انتخاب کردهاید؟
مکتوف کنایهای از ظلمتهای درونی آدمیزاد است که خواسته یا ناخواسته در آنها بهوجود آمده و من در این داستانها از شخصیتهایی نوشتم که میخواهند آگاهتر باشند و خود را از ظلمتهای درونی نجات بدهند. فلسفه مکتوف ناشی از اضطرابی دیوانهوار و احساساتی برآشفته و ترسهایی ناسازگار است که با تسلط بر آن، روح به تعادل و تعامل میرسد و شکوه و منزلت را برایش به ارمغان میآورد. آدمی که از دالان مکتوف عبور کند، دیگر آن آدمِ سابق نیست و دستهایش برای در آغوش کشیدنِ رویاهایش، در لابهلای روزمرگیها و رخوتهای رنجآور بسته نمیماند.
تعریف شما از ادبیات بومی و اقلیمی چیست؟
ادبیات اقلیمی شامل آن دسته از آثار ادبی است که فرهنگ، سنت، رسوم و اعتقاداتِ مردم را خیلی عمیقتر به تصویر میکشد. میتوان گفت که ادبیات اقلیمی آیینه تمامنمای مردمشناسی است. معنای دقیقی که از آن میشناسم آنتروپولوژی است. یکی از دپارتمانهای مهم در علوم اجتماعی، انسانشناسی است؛ مجموعهای که ابعاد وجودی انسان را به طور گسترده کنکاش میکند و بدونِ شک ریشه آن فرهنگ و تاریخ را دربرمیگیرد. بنابراین بررسی این نوع ادبیات، ما را به مردمشناسی میرساند؛ حیات فکری، فرهنگِ خاص و شیوهی زندگی اجتماعی در سیر تاریخی و طبیعی. تاکیدِ ادبیات اقلیمی بر فضا، جغرافیا، زیست بومی، آداب و آیین و شیوه گفتاری لهجه و زبانِ محلهای مختلف است. نویسنده اقلیمی به شیوه زندگیِ مردمانی در ناحیههای مختلف میپردازد و نوع پوشش، خوراک، شغل، افسانه، عقاید و گفتار محلی آنان را مینویسد. اگرچه در ادبیات اقلیمی، فضاهای داستانی واقعی و تخیلی هستند، ولی اکثر نویسندگان این مکتب تلاش میکنند که به کیفیت و مختصات جغرافیایی بومی و ناحیهای آن وفامند باشند. مخاطب در این داستانها با زادگاه بومی، سفرها، آداب روستاها، معتقدات مردم، تغییرات و بحرانهای اجتماعی، چرخش فضایی، مهاجرت، مسئله زیست بومی، مرورِ نوستالژی و روایتِ گذشتههای خاطرهانگیز آشنا میشود که این حسِ آرامش بهواسطه زندگی شهری درگیر غربت شده است. این آثار ادبی معمولا خیلی عمیقتر میتوانند ناامنی و آشوب، ازدواجهای سنتی، اضطراب گرسنگی و نداری، فقر و مشکلات مالی، زور و ستم قدرتمندان نسبت به مردم فرودست را نشان بدهند. رمان و نثر اقلیمی، از بعد فضا اهمیت دارد و شکوه مکان و محل در روایت تجلی پیدا میکند، حتی اگر این شکوه و زیبایی فقط شامل مجموعه احساسات و شیوه تفکر و رفتار شخصیتهای داستان باشد که برای خواننده کاملا متفاوت و شاید عجیب بهنظر آید.
خاستگاهها، ویژگیها و شاخصههای ادبیات اقلیمی چیست؟
اثر ادبی یک نویسنده در ادبیات اقلیمی، نوعی نقشنگاری و تصویرگری از زمان، مکان، فضا و جغرافیاست که نویسندگان این سبک را نویسنده اقلیمی نامیدهاند. اگر به مطالعه آثار ادبی بر پایه جغرافیا بپردازیم، ویژگی مهم آنها تأکید بر عناصر اقلیم و جغرافیای محیط یعنی شمال، جنوب، شرق و غرب است. از مشخصههای اصلی ادبیات اقلیمی، تأثیرهای ملموس از محیط اقلیمی و بازتاب آن در متن و پیرنگ داستان است. زمانی که خواننده این داستانها را میخواند خیلی بهتر با خطههای مختلف، مردان و زنان رنجکشیده، آب و هوای مناطق، بادهای همیشگی یا پارهوقت، خیابانها، دریاها، تالابها، قبرستانها، جنگلها، رودخانهها، بیابانها و کویر آشنا میشود؛ بهطوری که گویی به آن مکان سفر کرده است. خاصیت ادبیات اقلیمی همین است؛ به عمق جان انسانها نفوذ میکند. مخاطب با آیینها، رسمهای متفاوت، افسانهها و روایتهای اقوام مختلف آشنا میشود و گاهی به تحسین سنتها و یا تاسف برای برخی تعصبات قبیلهای میرسد. این نوع ادبیات ممکن است در قالبهای گوناگون اقلیم صنعتی و کارگری، اقلیم دریایی، اقلیم روستایی تصویر شود.
برخی از منتقدان بر این باورند که ادبیات اقلیمی آن قدر که باید مورد توجه قرار نگرفته است، نظر شما دراینباره چیست؟ درباره علل آن توضیح بدهید.
شاید دلیلی که باعث میشود مخاطبهای کمتری به ادبیات اقلیمی روی بیاورند؛ درج تعصبات سختگیرانه قبیلهای، بیان خرافات و باورهای اوهام، خشونت و گاهی تعرض به کوچکترین حقوق طبیعی انسانهاست که معمولا در مناطق کمجمعیت، روستاهای فقیرنشین، و شکل زندگی پردرد و فقرآلود مردم در این مکانهاست. اگرچه مطالعه آثاری با مضمون فقر و محرومیت میتواند خواننده را متأسف کند، ولی از تأثیر شگرف آن نمیشود به سادگی گذشت. چون مخاطب با فرهنگهای مردم مختلف و مناطق گوناگون آشنا میشود و اطلاعات عمومی بالایی پیدا میکند. هر چقدر یک فرد از تاریخ و جغرافیای کشورش بیشتر آگاه باشد؛ مسیر و هدف زندگیاش مشخصتر و آگاهانهتر خواهد بود.
کمتوجهی به ادبیات اقلیمی، چه چالشها و نقطه ضعفهایی به همراه داشته است؟
بیتوجهی یا کمتوجهی به تاریخ و جغرافیای یک سرزمین میتواند آدم را به کرختی و پوچی برساند. بیخ و رگ هر انسان ابتدا مرزوبوم و کشور اوست. آدمها با مطالعه آثار ادبی پرکیفیت که به زیست و جغرافیای محل پرداختهاند، توجه بیشتری به سرزمینشان نشان میدهند و درک والاتری از وطنشان در ذهن و قلبشان مینشیند که بیگانگان به سهولت نمیتوانند آن را بیرون برانند. اصلیترین پیامد ادبیات اقلیمی همین است؛ اصل، ریشه، مردم و بصیرت؛ در واقع این نوع ادبیات، ادبیات مردم است که فشرده و محکم به مردمشناسی میپردازد. سبک این ادبیات در مطالعات اجتماعی این طور است که مخاطب از روش پهنانگر به روش ژرفانگر پرتاب میشود و زیستبوم محلی را به طور عمیق و به تفصیل مشاهده میکند و خود واقعی انسانها را میبیند.
آدم روحاش را با ماهیت زندگی روستایی و همبستگی اجتماعی و تقویت انسانشناختی در محیط متفاوت صیقل میدهد و تصویری دقیق را از بافت زندگی روزمره دیگر انسانها ترسیم میکند. همین که یک شخص، با زمینشناسی، جغرافیای انسانی، ژنتیک، فرهنگ و آدابِ مختلف آشنایی پیدا میکند، آیا کافی نیست تا به وطنش ژرفتر بنگرد و پای خاک و سرزمینش تا جان بماند؟ اولین درسی که ادبیات اقلیمی به من آموخت؛ ایستادن بود. ایستادن برای خاک. برای خانواده؛ یعنی همان جغرافیا و انسان.
نظر شما