یکشنبه ۲ مهر ۱۴۰۲ - ۱۷:۳۰
ابهامات این کتاب بیش از حد است!

محمدحسین عباسی نوشت: این نوشته با هدف آسیب‌شناسی در حوزه تالیف یا تدوین خاطرات تاریخ شفاهی مربوط به شهدا، قصد دارد سوالات و ابهاماتی را درباره این کتاب مطرح کند.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- محمدحسین عباسی: حدود دو سال پیش در خلال انجام پژوهشی در خصوص عملیات عاشورای ۳، به نام شهیدی برخوردم که چند خاطره جالب و عجیب از او روایت شده بود. بعدتر، در مصاحبه با یکی از دوستان و همرزمان این شهید، پاسخ روشن و مستند یکی از سوالات مهم و اساسی پژوهش به دست آمد. همین دلیل باعث شد تا به دنبال اطلاعات بیشتری از این شخصیت باشم؛ شهید منصور سوریان. اینجا بود که فهمیدم کتابی با نام «سه مرد افلاکی» در خصوص زندگی و زمانه او به چاپ رسیده است. با ولع تمام کتاب را تهیه کردم و خط‌به‌خط آن را خواندم. اما هر چقدر پیش می‌رفتم بیشتر بر حیرتم می‌افزود!
 
این نوشته با هدف آسیب‌شناسی در حوزه تالیف یا تدوین خاطرات تاریخ شفاهی مربوط به شهدا، قصد دارد سوالات و ابهاماتی را درباره این کتاب مطرح کند. امید که اگر نویسنده یا ناشر پاسخ قانع‌کننده‌ای دارند بیان کنند و اگر ندارند، در کتاب‌های بعدی دقت و توجه بیشتری داشته باشند.
 
الف) نامگذاری

این کتاب در واقع سرگذشت شهید منصور سوریان است. در شناسنامه کتاب هم دو بار قید شده: «قصه‌هایی از زندگی فرمانده شهید منصور سوریان». اما چرا نام آن را گذاشته‌اند سه مرد افلاکی؟!
 
این سه مرد در واقع اشاره‌ای است به دو برادر شهید؛ منصور و محسن و پدرشان محمدعلی که بعد از جنگ به رحمت خدا رفته است. اما در کل کتاب تنها چند مطلب و خاطره از برادر و پدر منصور آمده که آنها هم در واقع بخشی از روایت‌های مربوط به منصور است.
 
به نظر می‌رسد این نامگذاری به نوعی رفع تکلیف باشد و از سوی دیگر بزرگنمایی از یک اثر!
 
ب) جلد کتاب

اگر کتاب، داستان سه مرد افلاکی است، چرا فقط عکس شهید منصور سوریان روی جلد آمده است؟ و بدتر از آن چرا هیچ نامی در هیچ قالبی از هیچ کدام از سه مرد، روی جلد نیست؟

متاسفانه برخلاف روش مرسوم، نام موسسه فرهنگی هنری رسول آفتاب با خط درشت به همراه لوگوی آن، در بالای روی جلد، حک شده است! و یک بار هم در پشت جلد!

ظاهرا برجسته شدن نام موسسه برای مدیران انتشارات خیلی مهم‌تر از نام شهدا بوده است!

ج) چهار مقدمه برای یک کتاب

شاید اولین بار است که می‌بینم برای چنین کتابی چهار مقدمه نوشته شده است؛

مقدمه اول که در واقع تبلیغ موسسه رسولان آفتاب است به قلم آقای رحیم مخدومی! درباره این مقدمه در پایان این متن مطالبی را خواهم نوشت.
 
مقدمه دوم به قلم خانم دکتر سوریان فرزند شهید.
 
مقدمه سوم با عنوان یادداشت نویسنده که جز سه خط آن که به معرفی کلی این کتاب پرداخته، بقیه هیچ ربطی به داستان کتاب ندارد و صرفا مطالبی شعارگونه و پند و اندرز است.
 
مقدمه چهارم با عنوان «حسب حال» که نویسنده آن معلوم نیست به معرفی اجمالی شهید منصور سوریان می‌پردازد.

د) اطلاعات ناقص

یکی از اشکالات اساسی کتاب، نواقص، اشکالات و ابهامات فراوان در ارائه اطلاعات مورد نیاز خواننده درباره تاریخ وقایع و رویدادهایی است که در کتاب به آنها پرداخته شده است. چند مورد به عنوان مثال؛
در صفحه ۱۱ نوشته شده: «در دانشگاه، رشته مهندسی قبول شد، ولی این مسئله باعث نشد...» سوال: کدام دانشگاه؟ چه سالی؟
 
در صفحه ۱۲ به عملیات عاشورای۳ که منصور در آن به شهادت رسید، اشاره شده، اما از تاریخ و مکان این عملیات هیچ حرفی زده نشده است! و بدتر اینکه در هیچ کجای کتاب، نه تاریخ عملیات و نه تاریخ دقیق شهادت قهرمان کتاب ذکر نشده است!!!
 
در ادامه نوشته شده: «پیکرش پس از پانزده سال ... به وطن بازگشت...» نویسنده یا باید تاریخ عملیات را ذکر می‌کرد تا خواننده خودش ۱۵ سال بعد را محاسبه کند یا اینکه تاریخ دقیق رجعت ذکر می‌شد. اما متاسفانه هیچکدام انجام نشده است!
 
باز در همین صفحه چند خط پایین‌تر نوشته شده: «پدرش حاج محمدعلی... چند سال قبل از بازگشت پیکر منصور... چشم از جهان فرو بست.» در اینجا هم تاریخ دقیق رحلت پدر شهید معلوم نیست! تاریخ بازگشت پیکر را هم که ننوشته تا خود خواننده یک تاریخ تقریبی را حدس بزند.

متاسفانه و بازهم متاسفانه بدیهی‌ترین اطلاعاتی که لازم است یک خواننده دربار‌ه قهرمان کتاب یا به قول ناشر «سه مرد افلاکی» بداند، در این کتاب وجود ندارد. فقط درباره شهید منصور می‌دانیم که در سال ۱۳۳۸متولد شده و در عملیات عاشورای ۳ (بدون ذکر تاریخ) شهید شده. در مورد دو نفر دیگر همین مقدار را هم نمی‌دانیم.

در صفحه ۸۹ شرحی پر از اشکال و ابهام از عملیات عاشورای ۳ به نقل از یکی از همرزمان شهید بیان شده، اما روایت در نیمه راه رها شده و هیچ گزارشی از سرانجام عملیات وجود ندارد!
 
در ادامه روایت بالا یک روایت خیلی کلی از شهادت منصور بیان شده، اما باز هم هیچ خبری از زمان و مکان عملیات و مکان دقیق شهادت منصور نیست!
 
در صفحه ۱۰۹از قول همسر شهید نوشته شده: «شهریور ماه بود و آسمون هم ابری... خبر دادن که بعد پونزده سال پیکر منصور به وطن برگشته.» شهریور کدام سال؟ ۱۵ سال بعد از چه تاریخی؟!

مگر می‌شود یک کتاب از یک قهرمان نوشت اما نه تاریخ دقیق و مکان تولدش را گفت، نه زمان و مکان شهادتش را، نه زمان و مکان عملیاتی که در آن به شهادت رسید، نه نقش او را در عملیات و حماسه‌ای که آفرید، نه تاریخ رجعت پیکرش، و نه آدرس مزار او را !!!  
 
ه) اطلاعات غلط

در برخی موارد اطلاعات و گزارش‌های غلط در متن وارد شده است. به عنوان مثال؛

در صفحه ۱۲ نوشته: «فرمانده گردان بود اما به مادرش نگفته بود...» در حالیکه این شهید هیچ وقت فرمانده گردان نبوده است!
 
در همان صفحه یک خط پایین‌تر نوشته: «به خانواده و همه دوستانش گفته بود که در این عملیات حتما شهید می‌شود.» در هیچکدام از خاطراتی که در این کتاب آمده و سایر خاطراتی که بنده از دوستان شهید شنیدم، هیچ کجا شهید چنین حرفی نزده است!
 
از صفحه ۲۰ تا ۲۶ خاطراتی بیان می‌شود که مربوط به قبل از انقلاب است. در صفحه ۲۱ از قول امام جماعت نوشته شده: «آقا منصور عضو فعال بسیج مسجده.» یعنی قبل از انقلاب هم بسیج تاسیس شده بود؟!! هرچند نویسنده به صورت دقیق مشخص نکرده که این خاطرات مربوط به قبل از انقلاب است، اما وقتی در ادامه همین خاطرات و در پاراگراف آخر صفحه ۲۶ می‌نویسد: «... خلاصه انقلاب که شد... »، معلوم می‌شود که خاطرات قبلی مربوط به قبل از انقلاب است.
 
از آنجا که نویسنده هیچ اعتقادی به ذکر تاریخ و نام اماکن خاص در روایت‌ها نداشته، ممکن است بگوید این خاطره مربوط به بعد از انقلاب است، اما در ادامه مطلب بالا از قول مادر شهید درباره شهید منصور، نوشته شده: «آخه هنوز روزه بهش واجب نیس...». حتی اگر فرض کنیم این خاطره مربوط به آذر ماه ۱۳۵۸و چند روز بعد از تاسیس بسیج است، آن موقع منصور که متولد ۱۳۳۸ بوده، ۲۰ سال سن داشته است!! پس چرا مادرش گفته روزه بر او واجب نشده؟!!
 
بر همین اساس به نظر می‌رسد این خاطره مربوط به سال ۱۳۵۲ باشد که منصور ۱۴سالش بوده. دلیل دیگرش هم این است که چند پاراگراف قبل‌تر، از قول خود منصور نوشته: «خودم می‌دونم به سن تکلیف نرسیدم... ». در این صورت، یک خبر غلط دیگر وجود دارد. و آن سن و سال محسن، برادر منصور است. در همین صفحات از قول مادر شهیدان نقل شده که محسن هم همراه منصور روزه می‌گرفته و در کارهای مسجد به منصور کمک می کرده. اگر خاطره مربوط به سال ۱۳۵۲ باشد آن زمان، محسن متولد ۱۳۴۹فقط ۳ سال داشته است!! دیگر نیازی به توضیح نیست.

همین جا باید گفت این تداخل روایت‌ها بدون مشخص کردن مرز زمانی آنها، یکی از اشکالات اساسی در تنظیم مطالب کتاب است که در بخش‌های مختلف آن وجود دارد. از سوی دیگر تقریبا در هیچ کجای کتاب، تاریخ دقیق و حتی تاریخ حدودی هیچ کدام از روایت‌ها ذکر نشده است و این باعث ایجاد یک سردرگمی شدید در سیر منطقی روایت‌ها شده است.

در صفحه ۸۸ و ۸۹در روایتی از قول همرزم شهید منصور درباره عملیات نوشته شده: «شب رو با عملیات پیروزمندانه به صبح رسونده بودیم. آفتاب تو منطقه بیداد می‌کرد و ... ». ادامه خاطره طوری بیان شده که گویا بقیه اتفاقات در روز روشن روی داده است. در حالی که عملیات عاشورای ۳، ساعت ۲ صبح شروع و حوالی ۶ صبح به اتمام رسید و چون یک عملیات ایذایی بود رزمندگان خیلی زود به پشت خط برگشتند. در واقع در روز روشن هیچ درگیری و تبادل آتشی نبوده است.

در ادامه همین روایت آمده: «صدای مارش پیروزی عملیات با صدای خمپاره‌ها درهم آمیخته بود. بوی باروت فضارو پر کرده بود و صدای یا سیدالشهدای رزمندگان از همه جا به گوش می‌رسید.» عملیات ساعت ۲ تا ۶ صبح بوده! حالا صدای مارش عملیات از کجا پخش می‌شد و ....؟!!
 
و) ضعف تحقیق

تقریبا همه مطالب کتاب از روی روایت‌هایی تنظیم شده که حاصل گفتگوی فرزند شهید با مادر و مادربزرگش بوده است. در مورد خاطرات شهید در جنگ فقط چهار خاطره کوتاه بدون ذکر تاریخ و مکان آنها از قول سه نفر از همرزمان شهید بیان شده است. بقیه مطالب هم کلی و کلیشه‌ای است. ظاهرا خود نویسنده هیچ تحقیق یا مصاحبه جدیدی برای تالیف این کتاب انجام نداده است. واقعا این "سه مرد افلاکی" ارزش این را نداشتند تا نویسنده محترم حداقل با ده نفر از دوستان، همرزمان و بستگان آنها مصاحبه و از خاطرات آنها در کتاب استفاده نماید.
 
ز) پنج سوال از آقای مخدومی

بنده آقای مخدومی را از روی کتاب‌هایش می‌شناسم. کتاب‌های «معلم فراری» و «فرمانده من» دو عنوان از کتاب‌های خوب و ارزشمند او در حوزه ادبیات پایداری است. اما به نظر می‌رسد از وقتی که آقای نویسنده پا به عرصه فعالیت‌های اجرایی گذاشته، از توجه و دقت و حساسیت او نسبت به تولید آثار فاخر کاسته شده است.

به نظر می‌رسد آقای مخدومی قبل از نوشتن مقدمه تبلیغاتی خود بر این کتاب، حتی یک بار هم آن را نخوانده است. چون به هر حال ایشان آنقدر سواد و دانش دارد که در یک نگاه اجمالی متوجه اشکالات و اشتباهات بدیهی در این کتاب بشود. و من اصلا دوست ندارم حالت دوم را در نظر بگیرم. چون اگر ایشان کتاب را خوانده باشد و بعد بدون رفع اشکالات آن تصمیم به انتشار گرفته باشد، باید نسبت به خیلی چیزها شک کرد و تاسف خورد.

حال سوالات اساسی از جناب مخدومی، به عنوان یکی از نویسندگان و فعالان پیشکسوت در حوزه ادبیات پایداری و دفاع مقدس و به عنوان مدیر مسئول موسسه فرهنگی هنری رسولان آفتاب که ناشر کتاب «سه مرد افلاکی»، است، به شرح زیر بیان می‌شود:

مسئولیت اطلاعات و گزارش‌های غلط و ناقصی که در این کتاب ارائه شده‌اند با کیست؟

جایگاه تحقیق و مستندنگاری درباره شهدا و تاریخ جنگ در این اثر کجاست؟

به چه دلیل این کتاب بدون جمع آوری اطلاعات و گزارش‌های کافی و مستند تالیف شده است؟

اگر در آینده افرادی بخواهند از روی این کتاب، نمایشنامه، فیلم و یا هر اثر هنری دیگر تولید کنند، چه کسی پاسخگوی اطلاعات غلط و ناقص کتاب است؟

آقای مخدومی شما به خوبی می‌دانید با این اثر نصفه نیمه‌ای که تولید کردید در واقع فرصت تحقیق و تالیف یک اثر شایسته و در خور شان این شهیدان را از دیگران سلب کرده‌اید. چرا دقت و حساسیت حداقلی را در تالیف و انتشار آن به کار نبستید؟
 
جناب مخدومی در مقدمه تبلیغاتی خود بر این کتاب نوشته است: «در فرهنگ، سنگرِ خالی بسیار است و سنگربان بسیار کم.» و در خطوط بعدی گزارش می‌دهد که موسسه ایشان با برگزاری کلاس‌های نویسندگی مشغول پرورش سنگربان است و «کتاب حاضر یکی از آثار بابرکت همان کلاس هاست.»!!

باید به آقای مخدومی گفت اگر این کتاب یکی از نتایج تربیت سنگربانان است، لطفا زحمت نکشید چون احتمالا به دلیل مشغله زیاد، فرصت مطالعه و پیگیری و سنجش هنرجویان را ندارید و فقط با نگاه کردن به حجم مطالب، مهر تایید بر آن می‌زنید و بر آن تقریظ می‌نویسید! این فرهنگ نیاز به سنگربانانی دارد که طول و عرض و عمق دروازه را خوب بشناسند و تاریخ را چنان با دقت، ظرافت و کامل بنویسند که اجازه دخل و تصرف و تحریف به دشمنان و بدخواهان ندهند.
 
نکته پایانی

هدف از این نوشتار صرفا نقد و بررسی یک اثر نبوده و نیست. هدف آسیب شناسی از آفت جدیدی است که بر جان ادبیات پایداری و دفاع مقدس افتاده؛ روزمرگی و تولید بیشتر بدون تحقیق و مطالعه.

و دریغ و درد که این آفت بر قلم و اثر و فعالیت برخی از افرادی که خود پیش از این، داعیه داران این حوزه بوده و هستند نیز، رسوخ کرده است.

ما اگر کاری برای ثبت خاطرات بزرگ‌مردان و زنان این سرزمین در هنگامه جنگ، انجام ندهیم در آینده تاریخ فقط به یک گناه متهم می‌شویم. اما اگر اثری تولید کردیم که با واقعیت هم‌خوانی نداشت یا باعث بروز سوالات و ابهاماتی شد که خودش عاملی برای زیر سوال آثار درست و ارزشمند شد، مرتکب گناهان بیشتر و بزرگتری شده‌ایم.
تولید و انتشار یک اثر خوب و درست و مبتنی بر مستندات کافی، بسیار ارزشمندتر از تولید ده‌ها کتاب، بدون پشتوانه تحقیقی کافی و رعایت قواعد مستندنگاری است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط