نشست بررسی کتاب «یاران دبیرستان» -۲؛
شهدا نقطه اتصال ما به آرمانهایشان هستند/ ثبت خودجوش خاطرات شهدای دبیرستان سپاه
قاسم امینی مجری طرح کتاب «یاران دبیرستان» گفت: دلیل دیگر اینکه یک دوران طلایی از زندگی ما و تاریخ کشور با دوستان شهیدمان گره خورده و آنها نقطه اتصال ما با خانوادههایشان و آرمانهایمان هستند، مگر میشود این بخش مهم از زندگی را فراموش کرد و یا از راه و آرمانی که با آنها در آن مسیر پای نهادیم، چشمپوشی کنیم؟
آنچه در ادامه میخوانید بخش دوم از نشستی است که با حضور داوود عطایی؛ محقق و نویسنده کتاب، قاسم امینی؛ مجری طرح، حبیبالله مهرجو؛ نماینده نشر مرزوبوم، سعید عابدی؛ از دانشآموختگان دوره چهارم دبیرستان و سیدرضا صاحبی از دانش آموختگان دوره اول دبیرستان برگزار شد.
- مشکل چه بود که اینقدر روند آمادهسازی و انتشار کتاب یاران دبیرستان طولانی شد؟
قاسم امینی: برای هر مفهوم و موضوعی نگاههای متفاوت و در بعضی موارد متضادی وجود دارد. هر گروه هم برای خود دلایلی دارد.
یکی از بحثهای جلسات اولیه یادواره، در نیمه دوم سال ۱۳۹۱، اختلاف در این موضوع بود که برای برگزاری یک همایش برنامهریزی میشود یا یادواره آغازی است بر شکلگیری یک کانون برای مجموعهای از فعالیتهای فرهنگی با محوریت حبلالمتین شهدای مکتب.
یک دلیل بر لزوم ادامه فعالیت این بود که ۳۰ سال سراغ خانوادههای شهدا نرفتیم و با آنها ارتباطی نداشتیم و آنها هم با این بیخبری خو گرفتهاند و حالا داریم ارتباط میگیریم، از الآن به بعد چه بهانهای داریم برای نرفتن؟
دلیل دیگر اینکه یک دوران طلایی از زندگی ما و تاریخ کشور با دوستان شهیدمان گره خورده و آنها نقطه اتصال ما با خانوادههایشان و آرمانهایمان هستند، مگر میشود این بخش مهم از زندگی را فراموش کرد و یا از راه و آرمانی که با آنها در آن مسیر پای نهادیم، چشمپوشی کنیم؟
در مقابل این بیان، اینگونه استدلال میشد که با این رفتوآمدها و مرور خاطرات، داغ خانوادهها را تازه میکنیم و همینطور ممکن است آنها را در معرض مقایسه خودمان با فرزند شهیدشان قرار دهیم و این قیاس میتواند برایشان اذیتکننده باشد! این اختلاف نگاه همواره در این ده سال بود و هست و لذا خود موضوع مستندسازی و تبدیل خاطرات به کتاب مخالفانی دارد.
از سوی دیگر برخی نقدها هم به محتوای خاطرات برمیگردد. جمعی معتقدند که به طور کلی نگاه به جنگ تحمیلی یا دفاع مقدس به گونهای نهادینه شده که امکان نقد یا آسیبشناسی آن را سخت و یا حتی ناممکن ساخته است، چراکه ممکن است خود راویان هم به موجب این نگاه ارزشی، نتوانند رویداد را همانگونه که اتفاق افتاده به زبان آورند و یا در مرحله نوشتاری نویسنده، تدوینگر و سایر افراد موثر در این روند از ارزش و اعتبار اسنادی آن بکاهند.
هفته دفاع مقدس است و خالی از لطف نیست نکتهای جانسوز که از مادر شهیدی شنیدم و شاید گلایه خیلی دیگر از خانواده شهدا باشد را عرض کنم: برخی آدمهای مدعی و دور از حال و هوای انقلاب و جنگ، ما را طرفدار جنگ میخوانند و میپندارند ما راضی به جنگ و خونریزی و انتقام هستیم، در صورتی که هیچکس به اندازه خانواده شهدا به ویژه پدران و مادران شهید داده، همسران و فرزندان سرپرست از دست داده، از جنگ بیزار و آسیب دیده نیست.
آنچه سبب افتخار پدران و مادران شهداست، آنچه به همسران و فرزندان شهدا صبر و تحمل میدهد، ایستادگی جگرگوشههای غیرتمندشان مقابل دشمنان این مرزوبوم دربرابر ظلم و متجاوزست که همان راه سالار شهیدان و سرور آزادگان جهان است و این راه و این هدف است که مقدس است.
البته یکسری هم مشکلات اداری و تشکیلاتی داشتیم. ما مجموعهای منسجم و تشکیلاتی نداریم و جماعتی هستیم که خودجوش فعالیت میکنیم و در مراجعه به مراکز و سازمانهای رسمی، با اولین مشکلی که مواجه میشویم، درخواست معرفینامه یا نامه رسمی است. بهعنوان مثال برای گرفتن اسناد شهدای مکتب از بنیاد شهید، گفتند نامه بیاورید، نامهای تهیه کردیم و بردیم، قبول نکردند و گفتند چون نوشته دبیرستان سپاه، از مجموعههای سپاه که با بنیاد شهید در ارتباط هستند، پیگیری کنید. به مجموعههای فرهنگی سپاه هم که مراجعه میشد، میگفتند که فعالیتهای فرهنگی مربوط به شهدا در برنامههای سال مراکز و نواحی مربوطه، گنجانده شده و این امور متولی دارد.
حالا بماند که یکی از مظلومیتهای برخی از شهدای دبیرستان به این خاطر است که به موجب آموزش و اعزام از طریق مراکزی غیر از سلسله مراتب بسیج مسجد محله زندگیشان، در آنجا پرونده ندارند و ناشناس هستند و از سوی دیگر چون پروندهشان از دبیرستان هنوز به سپاه منتقل نشده بود، در سپاه هم پروندهای نداشتند.
در آخر متوسل شدیم به حربه رسانهای و گفتیم با خبرگزاریها مصاحبه میکنیم و میگوییم با این همه سفارش و تأکید امام و آقا مبنی بر خواندن وصیتنامه شهدا، مراکز مربوطه، وصیتنامه ها را از خانه شهدا جمعآوری و بایگانی کردهاند و به جای انتشار، حتی اجازه بهرهبرداری را با بهانههای مختلف و کاغذبازی به علاقهمندان نمیدهند.
- دسترسی به خانوادههای شهدا برایتان آسان بود؟
قاسم امینی: از دیگر مواردی که سبب طولانی شدن این روند شده بود، وسعت و پراکندگی منازل شهدا از کرج و تهرانسر و مهرآباد و آزادی در غربیترین نقاط هر بود تا خاوران و بعثت و افسریه و مسعودیه در شرقیترین نقاط شهر تهران و مناطق ری و ۱۳ آبان و شوش در جنوب تا سید خندان و شریعتی و چیذر در شمال شهر و همچنین تغییرات نشانی و شماره تلفنهای ثبت شده در پرونده مدرسه شهدا که با گذشت ۳۰ سال بوجود آمده بود. حالا اضافه کنید به این تغییرات احداث بزرگراههای امام علی(ع) و شهید نواب صفوی که بعد از جنگ ساخته شده و سبب دگرگونی اساسی در بسیاری از محله های قدیمی شهر شده بودند که محل سکونت دوستان شهیدمان بود.
به هر حال و با همه حرفها و نقدها و مشکلات، با تعدادی از دوستان از جمله هدایت فرجی، این ارتباط با خانواده عزیزان شهیدمان حفظ شد و یادواره شهدا امسال ده ساله شد و به فضل الهی و یاری دوستان شهیدمان این توفیق حاصل شد که با مساعدت بنیاد شهید و همکاری مرکز اسناد دفاع مقدس و همراهی انتشارات مرز و بوم، در روز جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲با حضور ۴۰ خانواده شهدای مکتب به ویژه پدران و مادران بزرگوار شهید آیین رونمایی از کتاب یاران دبیرستان را در سالن ندبه بهشت زهرا سلاماللهعلیها در کنار همرزمان و همکلاسیهای شهدا برگزار کنیم.
در اینجا برای آشنایی مخاطبان شما به برخی از مشخصات شهدای دبیرستان سپاه تهران اشاره میکنم. یکصد خانواده شهدای عزیزمان شامل پنج خانواده سه برادر شهید به نامهای شهیدان حسین، ناصر و منصور اسماعیلی، عبدالله و مهدی و محمدصادق مداح، محمدرضا و مجتبی و عباس حسینجانی، سیداحمد و سید محمدسعید و سیدمجید ابوالمعالی و عباس و اسدالله و مهدی غضنفری و سه خانواده پدر و پسر شهید به نامهای شهیدان حاج محمدحسن و علی اکبرنوری اعتماد، حاج ابوالقاسم و محمد سپهری و حاج عزتالله و محمدرضا هیزمی که داماد خانواده هم شهید احمد معینی آرانی است.
دوازده خانواده دو شهیدی را هم در جمع خود داریم با نام های شهیدان حسین و محمدرضا محمودی، سعید و وحید باروح، احمد و مصطفی باقری، حسین و محمدحسن جعفری، حسین و مهدی چهاردوری ، حسن و داوود مهری، امیر و مجید فرزعلیان، احمد و محمود خلیلزاده، شهیدان حسین و حسن اکبری، شهیدان ابوالفضل و رضا شفیعی نیستانک، نادر و ناصر چوپانیان، محمد و مصطفی آزادگان و علی و احمد حاجی ابوالفتح که احمد به همراه سعید طالبی، حمید ولیزاده، عیدمحمد هاشم زهی جزو چهار شهیدجاویدالاثر مکتب هستند که هنوز پیکر مطهرشان به آغوش خانواده باز نگشته است.
- به جز خانواده شهدا، دیگرانی بودند که در جمعآوری خاطرات کمک کرد؟
داوود عطایی: یک بخشی از پراکندگی مربوط به خانههای دوستان شهیدمان بود که عنوان شد و بخش دیگر مربوط به همرزمان و همکلاسیهای شهدا بود که سرعت کار را میگرفت. حدود ۴۰۰-۳۰۰ نفر از بچههای اصلی ما برای روایتگری و بیان خاطراتشان با شهدای همرزم و همکلاس در کل کشور پخش شده بودند. مثلا دکتر قنبر بران متخصص جراحی مغز و اعصاب شده بود و در تبریز سکونت داشت یا استاد کافی که پیش آقا آن شعر معروف را خواند، استاد دانشگاه شیراز بود.
دکتر ایمانیپور و تعدادی از بچهها ساکن قم شده بودند. دکتر آزادخانی که دوره اولی و جانباز ۷۰درصد است بهعنوان پزشک در لاهیجان طبابت میکرد. برای برخی مصاحبهها حتی به مشهد و کرمان رفتیم، چراکه تعدادی از بچههای دبیرستان کرمان سال ۶۲ یا ۶۳ به تهران میآیند و اینجا مشغول تحصیل میشوند اما خانه و خانوادههایشان کرمان بودند، مثل شهید نادر عارفی و شهید عیدمحمد هاشم زهی که بچه نهبندان بود. یا برخی شهدا مثل اسماعیل شجاعی به گلپایگان مهاجرت کرده بودند یا و یا شهید نادر چوپانیان که سمت کاشان بودند یا دیگر بچههای شهرستان که راهشان دور بود.
چند تن از بچهها در ماموریت سوریه و عراق و لبنان و ... بودند و باید منتظر فرصتی میبودیم تا به تهران بیایند و بتوانیم مصاحبهای داشته باشیم. این پراکندگی جغرافیایی یک عامل در کندی پیشرفت کار بود و عامل مهمی هم به شمار میآمد.
از سوی دیگر شهدایی بودند که از شهادت آنها بیخبر بودیم و در همین گفتوگوها و مصاحبهها با دوستان مکتب از شهادت آنها مطلع میشدیم و به فهرست شهدای ما اضافه میشدند.
ما عکسی داشتیم که همین برادر سید رضا صاحبی به دلیل اینکه سال ۶۲ گرفته شده بود و حالا ۳۰-۴۰ سال از آن گذشته بود و اسامی یادش نمیآمد. مجبور بودیم سه چهار نفر گاهی بیشتر دور هم جمع شوند تا بتوانند عکس را گویا و افراد را شناسایی کنند که مشخص شود چه کسانی هستند و چه سالی است و کجا؟ کدام شهید در عکس است یا کدام نفرات شهید شدهاند؟
- در این بین شهدای دیگری هم اضافه شدند؟
ما چند شهید را پیدا کردیم مثل سید محسن ضابطی که دوره اول مکتب بود و سال ۶۱ در دبیرستان بود و بعد به جبهه رفت و بچهها از او بیخبر بودند. او بعد از جنگ به واسطه دوستی با سردار رادان به سقز میرود و همانجا در کمینهای کومله دموکرات و ضد انقلاب به شهادت میرسد اما خیلی از بچههای ما از شهادت او اطلاع نداشتند.
یکی از بچههای دوره یک که خیلی وقت بود از او بیخبر بود، مزار سید محسن را در امامزاده پنج تن لویزان میبیند و به سایرین میگوید و دیگری انکار میکند که من بعد از قطعنامه و آتش بس سید محسن را دیدهام و محل اختلاف شده بود. یک روز آقا قاسم از سنگ قبر او برایم عکس گرفت و فرستاد و خبر شهادت تایید شد و حالا شهید جدیدی در فهرست داشتیم که باید خانواده و اسناد مربوط به این شهید را جستجو و پیدا میکردیم و مصاحبه میگرفتیم و مشابه آن شهید سیدباقر حجازی را پیدا کردیم که از بچههای مکتب بود و در کرج زندگی میکرد و پس از اعزام به جبهه و شهادت، از او بیاطلاع بودیم.
یک روز برادر ناصر طاعت ثابت گفت که چرا نام شهید حسین جعفری دوره دوم در بین شهدای مکتب نیست؟ گفتیم چنین اسمی در شهدا نداریم. مطمئن هستی که شهید شده؟ گفت بله، سال سوم برای رفتن به جبهه دبیرستان را رها کرد و رفت و شهید شد. گفتیم چقدر اطمینان داری؟ گفت صددرصد، هم کوچهای ما بود، در محله مان نانوایی داشتند. گفتم سند هم وجود دارد؟ دیدم دو روز بعد از سنگ مزار او برایم عکس فرستاد و به این ترتیب یک نام دیگر به فهرست شهدای مکتب اضافه شد و البته بعد از ۱۰ سال، امسال با زحمات آقا ناصرخانواده او را در زنجان پیدا کردیم. البته در واقع ارتباط ما با آنها قطع شده بود، وگرنه شهدا که گم نمیشوند.
با این اوصاف آن فهرست شهدای ۶۰ نفره به ۱۰۱ نفر رسید که به نظر من خیلی اتفاق جالب و مهیجی بود.
من بهعنوان مصاحبهگر در ۹۵درصد موارد مصاحبهها، هیچ مشکلی نداشتم. مهمترین مشکل ما در زمان مصاحبه با خانواده شهدا این بود که به دلیل کهولت سن، برخی از پدر و مادر شهدا، بعضی موارد را فراموش کرده بودند. خاطرم است که در منزل یکی از شهدا، مادر شهید تا میانه خاطره را گفت و بعد از آن نتوانست بقیه مطلب را تعریف کند. بعد نوه ایشان آمد و خاطره را تکمیل کرد و گفت این خاطره را مادر شهید برای من، بارها تعریف کرده بود، اینقدر گفته بود که من تمام جزئیات را هم حفظ هستم ولی الان به خاطر نمیآورد! به هر حال خاطره تکمیل شد و ما آن را در کتاب آوردیم.
نظرات