این مسئله شاید در سالهای کودکی چندان مایۀ نگرانی نباشد اما با تکوین شخصیت و رشد فکری او، در سالهای بالاتر موجب پدیدارشدن تناقضات رفتاری و فکری او با فرهنگ و اندیشۀ ایرانی میشود. از دید جامعهشناسان، برای جذب کودکان به سمت آثار تألیفی که بر مبنای اندیشه، فرهنگ، باور، اقلیم و زیست ایرانی- اسلامی پدید آمدهاند، باید مسیر و نگاه را بهروز کرد، به عبارت بهتر، ضرورس است که داستانها و شعرهای حوزه کودک با روایتی خلاقانه و جهانشمول و زبانی نو ساخته و پرداخته شوند تا کودک با آن ارتباط بهتری بگیرد.
از دید این افراد، دیگر دورۀ پند دادن مستقیم به کودکان در داستان و شعر گذشته است و امروز عصر آموزش دادن تعهد و مسئولیتپذیری به آنهاست. بنابراین نویسندگان حوزه کودک بایستی به گونهای آثار خود را برای کودکان بیافرینند که ضمن اینکه درس و پندی در آن نهفته است، کنشگری و متعهد بودن را به آنها تلقین کند.
در این میان، حمید زارعی، نویسنده، منتقد ادبی، شاعر و فعال حوزه کودک بر این باور است که «نویسندگان بومی و ملی با الهام از متون و اسطورههای کهن و بازآفرینی هنرمندانه این متون و اسطورهها با روایتی ملموس و امروزی برای نسل کنونی، میتوانند ضمن بازنمایی پندهای ارزندهای بهطور غیرمستقیم و گاه از زبان شخصیتهای حیوانی، تعهد و آیندهنگری را به این نسل متذکر شوند.»
با شنیدن این نظر، پای صحبتهای حمید زارعی که تلاش کارآمدی در ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی در میان کودکان و راهاندازی باشگاههای کتابخوانی در منطقه دشتی استان بوشهر در ۱۰ سال اخیر داشته، نشستیم تا در خصوص انسانساز بودن ادبیات کودک و اهمیت آن و نوشتن برای کودکان بیشتر بشنویم.
-چطور شده در میان ژانرهای مختلف ادبیات، این ادبیات کودک است که بهعنوان ادبیات انسانساز شناخته میشود؟
دنیای کودکان دنیایی خالی از رنجها و غصه هاست. از دیدگاه کودکان زندگی شاد و لذت آور است و بدین خاطر مدام در حال جستوجو و پرسش هستند.
دنیای کودکان، دنیای امیدواری است و «امید» حلال همه مشکلات بشر است. کودک دارای فطرت پاکی است و غل و غش در نهاد او نیست. بنابراین ادبیات کودکان که مثل احساس کودکان لطیف است، سرشار از ویژگیهای پاک انسانی است و از دید من، این ویژگیها منجر به این شده که ادبیات کودک، ادبیات انسانساز دانسته و خوانده شود.
-در این میان، برخی بر این باورند که در ایران، این ادبیات بیشتر بر مبنای پند دادن میچرخد و همین موضوع موجب گرایش کودکان به داستانهای ترجمهای شده، چراکه این داستانها بهجای پند دادن، با مهارت، تعهد داشتن را به کودکان القا میکنند؛ چقدر با این نظر موافقید؟
با این نظر موافق نیستم؛ چون ما در ادبیات کهن این سرزمین، اثر حکمتآموزی مثل گلستان را داریم که اثری آموزشی و تعلیمی محسوب میشود و در بردارنده مضامین و اندیشههایی است که در صورت بازسازی میتواند در نظام آموزشی امروز و تربیت کودکان مؤثر واقع شود. همچنین مطالعه گلستان خواننده را متوجه عمق اندیشه سعدی و اهمیت آن میسازد. از این رو، داستانهای گلستان را میتوان در آموزش کودکان و تعلیم معانی ارزشمند فکری به آنان به کار گرفت.
اینکه یک اثر ادبی پندآموز باشد ایرادی ندارد؛ اما کیفیت هنری این اثر است که میتواند در جذب مخاطب مؤثر باشد. من فکر میکنم که دلیل جذب مخاطب کودک و نوجوانان به کارهای ترجمهای، پند دادن آثار ایرانی نیست، بلکه ریشه در غربت دنیای کودکان در آثار امروزی ایرانی دارد. از اینرو، نویسندگان امروزی باید بیشتر دنیای کودک را بشناسند تا بتوانند با الهام از آن و بر اساس نیاز و نگاه او با زبان و روایتی امروزی اثری را خلق کنند.
- با این اوصاف، نویسندگان حوزه کودک باید به سمت نوشتههایی بروند که در خلال نمایش شیطنتهای کودکانه، درسها و پندها و تعهد داشتن را به کودکان منتقل کنند؟ این طور نیست؟
بله؛ پیش از اینکه نویسنده اثرش را خلق کند، باید تم داستان را مشخص کند. عموماً موضوع داستان یک موضوع اخلاقی است که در ذهن نویسنده نقش میبندد و این هم طبیعی است؛ چون «ترغیب»، «آموزش» و «سرگرمی» سه عنصر مهم در ادبیات کودک است و هر نویسندهای میکوشد تا قصهای پیاممحور تولید کند؛ اما او نباید از انعکاس دنیای شاد و پر از شیطنت کودکان در اثرش هم غافل شود؛ چراکه ترسیم این شیطنتها دنیای جذابی را پیش روی کودکان میگذارد که اینجا خلاقیت نویسنده را میطلبد که چگونه شیطنت کودکان را در آثارش به کار ببرد تا جنبۀ مثبت به خود بگیرد و برای کودک بدآموزی نداشته باشد و بیشتر تعهد داشتن را به او بیاموزد.
- آیا در کتابهای امروزی کودک، این مسئله رعایت شده؟ یعنی رعایت آموزش تعهد به کودکان تا ترسیم پندی به شکل خستهکننده؟
خیر؛ کمتر نویسنده ایرانی حوزه کودک و نوجوان موفق شده که این مسئله را در آثار خود رعایت کند و ما هنوز در این مسیر، راه زیادی داریم تا به مقصد برسیم ولی اتفاقات خوبی در این زمینه در یکی دو سال اخیر افتاده که این میتواند نوید روزهای روشنی را برای آینده داستان کودک و نوجوان بدهد. از دید من، ایدهآل هر نویسنده حوزه کودک این است که کودکان از پیامهای کتابش تأثیر بگیرند. طبیعتاً کتابهای موفق و ناموفق در این حوزه فراوانند اما به اندازهای که این آثار تا امروز خلق شدهاند، تاثیرگذار نبودهاند!
- از دید شما، چرا کودکان از پند شنیدن گریزانند؟ و با وجود این گریزانی آنها، همچنان نویسندگان ایرانی اغلب میل به پندنویسی دارند تا نوشتن بر اساس میل و نیاز آنها؟
طبیعی است که کودکان از شنیدن نصایح مکرر و رودررو و مستقیم بیزار باشند و این یک مسئله ذاتی است. بنابراین نصیحت دادن به آنان باید طبق الگوهای رفتاری مشخصی انجام پذیرد. در آن دسته از داستانهای تعلیمی و آموزشی که شخصیتهای آن افراد انسانی هستند، کودکان با گروهی از افراد انسانی سر و کار دارند و وقتی از سوی یکی از آن شخصیتها نصیحت میشنوند، چه بسا آن را مانند فردی واقعی تصور کنند و از شنیدن نصیحت او سر باز بزنند.
از اینرو، در نصیحت کردن باید به شیوه غیرمستقیم عمل کرد مثل کلیله و دمنه. از ویژگیهای داستانهای کلیله و دمنه این است که چون نصیحت در آن از زبان حیوانات گفته شده است، برای کودک غیرمستقیمتر و در نتیجه قابلقبولتر است؛ زیرا یک کودک انتظار شنیدن نصیحت از یک حیوان را ندارد. بنابراین در ذهن او جذابیت این موضوع سبب گرایش به سمت آن موضوع میشود. از سویی دیگر، نصیحت در داستانهای کلیله و دمنه صریح نیست و کودک را دلزده نمیکند؛ یعنی این طور نیست که فلان مسئله خوب است یا بد، بلکه در قالب داستان و مکالمهها یا رفتارهای بین حیوانات خوب یا بد بودن آن را درک میکند.
نویسندگان امروزی میتوانند با استفاده از این الگوهای موفق ادبی در حوزه کودک، ضمن پند دادن، تعهد داشتن را به کودکان عصر کنونی آموزش بدهند. ما باید در این مسیر بیفیتم تا کودکان را از حال مصرفکنندگی خارج کرده و به فردی مسئولیتپذیر و فعال تبدیل کنیم.
- از دید جامعهشناسان، همین چیرگی پند در داستانهای ایرانی، موجب شده که کودکان بیشتر جذب دنیای داستانهای خارجی مثل ماجراهای «رامونا»، «هنری زلزله»، «گودون» و «نیکولا کوچولو» شوند، نظر شما در این باره چیست؟
از دید من، این دیدگاه منطقی نیست؛ چون در یک بررسی که در سال ٩٨ صورت گرفت، بیتوجهی وسیع و ژرف به نیازها، آرزوها، دغدغهها و… نسل امروز کودکان و بهره نبردن از ظرفیتهای بیپایان ادبیات کهن، مخصوصاً افسانهها و اسطورهها در خلق تصاویر خیال، استفاده نکردن از شیوهها و شگردها و تمهیدهای خلاق بیانی در روایت، طراحی نشدن منسجم پیرنگ، ضعف شخصیتپردازی و به تعبیر کلی رعایت نکردن اصول حرفهای و فنی خلق داستان کودک از حیت ساختار، زبان و خیال در برخی آثار از عوامل اصلی استقبال کودکان از آثار خارجی بوده است.
بنابراین وجود پند در کتب کودک، نقشی در استقبال نکردن آنها از آثار تألیفی ندارد. بیشک نویسندگان حوزه کودک با رعایت نکاتی که به آن اشاره شد، میتوانند تحولی را در حوزه داستان و شعر کودک پدید آورند.
- بدیهی است که ادبیات کلاسیک ما داستانها و تمثیلهایی وجود دارد که ضمن اینکه درسی را در بطن خود جای دادهاند، حاوی مضامین انسانسازی هستند ولی عموماً در بازآفرینیها کمتر بدان توجه میشود، چراکه اغلب نویسندگان حوزه کودک یا در بازآفرینیها کمتر به خلاقیت متوسل میشوند یا توان هنری لازم را برای نوآوری در این حوزه ندارند، از اینرو، خروجی کار، یک کار تکراری شده، از دید شما در بازآفرینی و امروزی کردن این متون باارزش باید نویسندگان کودک چه مؤلفههایی را مدنظر قرار بدهند تا بتوانند میان نسل امروزی با این متون که بیث ادبیات کودک را تشکیل میدهند، ارتباط برقرار کنند؟
به نکتۀ خوبی اشاره کردید. در پاسخ به این سؤال باید بگویم که متاسفانه امروز به جای بازآفرینی متون کهن، نویسندگان اقدام به بازنویسی آنها کردهاند، از اینرو، در این سالها اسطوره جدیدی برای کودکان خلق نشده است. البته کودکان امروزی با همان ادبیات غنی کهن نیز که بازنویسی شده، هم آشنایی چندانی ندارند. تنها به مدد برگزاری کارگاههای نقالی، برخی کودکان به شکل بسیار محدود و اندکی از داستانها و شخصیتهای شاهنامه را میشناسند.
این در حالی است که کودکان روزانه تحت تاثیر عوامل مختلف محیطی قرار میگیرند که این عوامل، ذوق در حال رشد او را شکل میدهند. بنابراین نویسنده باید بداند چه چیزهایی شخصیت فرهنگی کودک را تحت تاثیر قرار میدهد که نویسندگان امروزی بهشدت از این موضوع مهم غافل و بیتوجه هستند و بهجای بازآفرینی صرفاً اقدام به بازنویسی متون کهن میکنند که برای کودکان جذابیت لازم را ایجاد نکرده چون متن امروزی نیست و همچنان در آن روزگار دور باقی مانده است!
-از دید شما این کوتاهی در بازآفرینی خلاقانۀ متون کهن، به همراه چه عوامل دیگری به عقب افتادن ادبیات کودک ما دامن زده است؟
عواملی چون ساختار معیوب نظام آموزشی، دخالتها و نگاههای سیاسی به این حوزه حساس و همچنین نپذیرفتن معاهده جهانی کپیرایت دست به دست هم دادهاند تا از گفتوگوی جهانی ادبیات عقب بمانیم یا به عبارت بهتر، حذف شویم! و از امکان برقراری تعامل با نویسندگان نقاط دیگر جهان بیبهره شده و جایگاه ضعیفی در بحثهای جهانی ادبیات داشته باشیم. این در حالی است که امروزه اغلب کشورهایی که از نظر غنای ادبی جایگاه ما را ندارند، وارد این گفتوگوی جهانی شدهاند و فرصتی برای دیده شدن یافتهاند.
-ولی با این گفته شما موافق نیستم که ما از ادبیات جهانی کودک حذف شدهایم، چون بهواسطه آثار و وجود برخی از نویسندگان خلاق، حرفهای تازهای هم در این عرصه زدهایم!
بله، در بخش معرفی چهرههای تازه در حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان تا حدودی موفق بودهایم و نویسندگانی مثل احمد اکبرپور داریم که کسب جوایز جهانی هم در کارنامۀ ادبی خود دارند؛ اما آن اندازه که رشد کمی داشتهایم، رشد کیفی نداشتهایم. در سال ۱۳۹۷، حدود ۱۵ هزار و ۶۲۰ کتاب با موضوع کودک و نوجوان در ایران منتشر شده است و از این تعداد، چاپ اول هفت هزار و ۲۹۸ و ترجمه از زبانهای خارجی شش هزار و ۷۲۹ مورد است؛ این در حالی است که آمارها در سال ۱۳۸۴ حدود هفت هزار و ۳۰۲ مورد بوده است و این نشان میدهد که در این زمینه فعالیت جدی، رو به رشد و چشمگیری در ایران وجود دارد.
در اینجا باید به این نکته اشاره کنم در سال ۲۰۱۹ در ژاپن که کشور موفقی در ترویج فرهنگ کتابخوانی و انتشار کتاب است، تعداد انتشار این نوع کتابها، ۴۵۸۳ عنوان است، هر چند که تیراژ کتابها در این زمینه در ایران حدود دو هزار نسخه است؛ ولی در ژاپن تیراژ کتابهای کودکان چند ده هزار جلد است.
-حال برای جهانی شدن ادبیات کودک ایران چه باید کرد؟
متأسفانه ادبیات کودک در ایران به دلیل تابعیت نکردن از قانون کپیرایت محلی از اعراب ندارد و ادامه کار آژانسهای ادبی در این زمینه صرفاً از روی علاقه است. بهدلیل سیاستهای غلط و سطحنگرانه، هماینک تعامل چندانی بین ناشران ما با ناشران خارجی وجود ندارد و آثار نویسندگان ایرانی در سطح جهانی منتشر نمیشود. بنابراین با این وضعیت نمیتوان به جهانیشدن ادبیات کودک ایران امید داشت.
اگر واقعاً میخواهیم که ادبیات کودک این سرزمین جهانی شود، باید از قانون کپیرایت تبعیت کنیم. تعامل میان ناشران ایرانی با ناشران خارجی باید بیشتر شود. آثار ایرانی باید با نگاهی جهانشمول و مبتنی بر نیاز و سلیقه کودک امروز تولید شود. بیشک محقق شدن این موارد میتواند کمک زیادی به مطرح شدن آثار کودک ایران در جهان کند.
-با توجه به اشاره شما به ضرورت جهانشمول شدن آثار ایرانی، بهنظر میرسد نویسندگان ایرانی در این زمینه و همچنین نگاشتن حالات و روحیات کودکان و نیازهای آنها در داستان جرئت لازم را ندارند؛ نظر شما در این باره چیست؟
بله، با شما موافق هستم؛ چون ورای جهانشمولنویسی، از دیگر مشخصههای بسیار مهم نویسندگی در حوزه کودکان و نوجوانان، سادهنویسی است. کسانی هستند که بهراحتی رمان ۵٠٠ صفحهای را می نویسند؛ اما شهامت ندارند در حوزه کودک و نوجوان قلم بزنند، زیرا برای آنها ساده کردن کلمات و جملات یک متن، کار بسیار سخت و وقتگیری است. این نشان میدهد که نویسندگی برای کودک و نوجوان یک کار کاملاً تخصصی است و نویسنده باید با زیر و بم دنیای کودکی آشنا باشد و بداند مخاطبش چه خواستهای دارد.
از دید منتقدان و کارشناسان ادبی، قصهای برای کودکان جذاب است که مبتنی بر شناخت جهان کودک و از نظر متنی هم ساده، قابل فهم، روان و دارای یک پیام مهم باشد، بیشک آثاری که بر مبنای این ملاکها نوشته میشوند، کاری جذاب و خواندنی خواهد بود. در کل حوزه کودک استقلال بیشتری به نسبت حوزه بزرگسال دارد و اگر نویسندگان بهدنبال کشف فضاهای تازه باشند، میتوانند آثار قابل اعتنایی را برای کودکان تولید کنند.
نظر شما