چاپ اول كتاب «مكتب اجتهادي آيتالله بروجردي(ره)» اثر دكتر زهرا اخوان صراف از سوي موسسه بوستان كتاب منتشر و روانه بازار نشر شد.
سيدحسين بروجردي در يكي از روزهاي پاياني ماه صفر سال 1292 قمري در بروجرد متولد شد. پدرش حاج سيدعلي فرزند سيداحمد طباطبائي و سيدحسين، فرزند اولش بود.
سادات طباطبايي هر كجايند، از فرزندان ابراهيم بن اسماعيل ديباج بن ابراهيم غمر بن حسن مثني بن امام حسن مجتبي(ع) هستند. اينكه چرا اين شاخه از سادات به اين لقب خوانده ميشوند؛ سخن بسيار است. برخي چنين نوشتهاند كه در يكي از اعياد، از ابراهيم فرزند اسماعيل ديباج ـكه لكنت زبان داشتـ سوال ميكنند تو چه لباسي ميخواهي؟ آيا پيراهن براي تو تهيه كنيم يا قبا؟ وي با همان لكنت زبان پاسخ ميدهد: «طبا، طبا!» كه مرادش «قبا قبا» بوده است. همين، براي وي لقب ميشود و فرزندان وي به سادات طباطبا مشهور ميشوند.
بعضي ميگويند «طبا طبا» در زبان نبطي ـ كه زبان اعراب غير فصيح است ـ به معناي «سيدالسادات» است. برخي نيز معتقدند چون حسن مثني ـ فرزند امام حسن(ع) ـ دختر عموي خود فاطمه بنت حسين را تزويج كرده است، فرزندان وي به علت انتساب به دو سبط به «طيب طيب» ملقب شده، اين لقب به مرور زمان به «طبا طبا» تبديل شده است.
سادات طباطبايي به هر دليل كه چنين خوانده شده باشند، قدر مسلم آن است كه از خاندانهاي بسيار بزرگ اسلام و در طول تاريخ داراي مقامات بزرگ روحاني و شخصيتهاي عاليقدري بودهاند و همواره نام و ياد ايشان آميخته با تعظيم و احترام بوده است. يكي از رشتههاي اين خاندان، طباطباييهاي بروجردند كه حدود 200 سال است در اين شهر ساكن شدهاند.
سيدحسين همراه با پشت سر گذاشتن دوران كودكي، جامعالمقدمات، سيوطي (البهجةالمرضيه)، منطق و گلستان را در مكتب آموخت و در ماههاي اول ورودش به مكتب به علت استعداد فوقالعادهاش برنامه تحصيلي و درسش را از ساير شاگردان جدا كردند و بهطور مستقيم زير نظر استاد قرار گرفت. هنگامي پدرش متوجه شد محيط مكتب نميتواند پاسخگوي عطش تحصيلي وي باشد، او را از مكتب به مدرسه نوربخش كه در نزديكي محل سكونتش بود، برد. وي ـكه به اتفاق استادش از مكتب به مدرسه رفته بودـ در آنجا به تكميل اندوختهها و تهذيب نفس پرداخت. نحو، صرف، بديع، عروض، منطق، فقه و اصول، بخشي از دستاورد سالهاي مدرسه نوربخش شمرده ميشود؛ سالهايي كه سيدحسين سخت كوشيد و به پيشرفتهاي چشمگير دست يافت.
پس از مدتي آيتالله بروجردي، پدرش را راضي كرد و او را براي ادامه تحصيل به اصفهان فرستاد. در آن ديار سيدحسين نخست در درس آقا سيد محمدباقر درچهاي شركت جست. آن استاد گرانقدر به زودي نبوغ و برجستگي وي را دريافت و او را به خود نزديك و از عنايات ويژه خويش برخوردار ساخت. از ديگر استادان وي در اين دوران ميتوان از آيةالله ملامحمد كاشي، مجتهد وارسته ميرزا ابوالمعالي كلباسي، دانشور گرانمايه، سيد محمدتقي مدرس و حكيم برجسته ميرزا جهانگيرخان قشقايي نام برد.
بر اساس مطالب کتاب، در بامداد يكي از روزهاي ربيعالاول سال 1314 قمری كه سيدحسين در برابر حجرهاش نشسته بود، پيكي نامهاي از پدرش براي وي آورد. هرچند نامه پدر، سيدحسين را در شادي فرو برد، ولي اين سرور ديري نپاييد، زيرا پدر، او را به وطن فراخوانده بود. سيدحسين با اين انديشه كه شايد پدر ميخواهد او را به نجف اعزام كند، رنج سفر و بريدن از درس را به جان خريد و به زادگاهش برگشت، اما پدر انديشهاي ديگر در سر داشت. او با پاي فشاري برخواسته خويش مقدمات ازدواج فرزند را فراهم آورد. به اين ترتيب طلبه جوان بروجردي در 22 سالگي ازدواج كرد. دو يا سه ماه در زادگاهش ماند و سپس همراه همسر رهسپار اصفهان شد.
در سال 1319 ديگر بار نامهاي از پدر سيدحسين به دست وي رسيد كه براي وي سرنوشتساز بود. پدر چنانكه نوشته بو،د عزم آن داشت فرزندش را به نجف گسيل دارد. بنابراين، پس از 9 سال زندگي سراسر تلاش و پژوهش در اصفهان، به زادگاهش بازگشت. اندكي در آن سامان توقف كرد و سپس همراه برادر كوچكش سيداسماعيل راهي نجف شد.
برادران بروجردي در سال 1320 به حريم پاك اميرمومنان(ع) گام نهادند. سيدحسين كه 28 سال داشت و مجتهدي جوان شمرده ميشد، به درس آيةاللهالعظمي محمدكاظم خراساني شتافت. خيلي زود اظهارنظرهاي بهجا و دقيق دانشور تازه وارد، توجه استاد بزرگ حوزه نجف را جلب كرد و ميان آنها پيوندي ناگسستني پديد آورد؛ بهگونهاي كه اگر سيد پس از درس آخوند خراساني سخني بر زبان نميآورد، استاد خطاب به وي ميگفت: آقا نظري نداريد؟
به تدريج سرآمدي و برجستگي سيدحسين بر شاگردان محفل آخوند نيز آشكار شد. آنها از او خواستند كه پس از خروج استاد از محفل، درس وي را با شرح و توضيح افزونتر بازگو كند. به اين ترتيب يكي از برنامههاي مجتهد بروجردي، تقرير درس استاد شد.
علاوه بر آخوند خراساني، سيدحسين در مدت هشت سالي كه در نجف بود، از بزرگاني چون حضرات آيات شيخالشريعه اصفهاني و سيد محمدكاظم يزدي استفاده كرد و گروهي از طلاب از درس فصول در علم اصول وي بهره بردند. سرانجام در اواخر سال 1328 به اصرار پدر، راه بروجرد را در پيش گرفت و در سال 1329 با استقبال پرشور مردم به زادگاهش گام نهاد. او بر آن بود كه پس از اقامتي كوتاه در وطن ديگر بار به نجف برگردد، ولي بيماري و فوت پدر، سفرش را به تاخير انداخت. در اين سوگ، نامه صاحب كفايه سبب تسلاي خاطرش شد. آخوند خراساني ضمن تسليت وفات حاج سيدعلي، از اشتياق وافر خويش براي ديدار وي پرده برداشته، شاگرد را به گرمي نواخته بود. نامه مهرآميز او سيدحسين را بر آن داشت كه امور خانواده را سامان دهد و به نجف بشتابد. چند ماه بعد ـزماني كه همه چيز براي سفر وي آماده بود ـ خبر رحلت استاد گرانقدرش وي را در اندوه فرو برد. آن بزرگمرد پيوسته ميگفت: «مرگ دو پدر در مدت كوتاهتر از شش ماه بر من بسيار سنگين و ناگوار بود.»
با شنيدن خبر مرگ استاد، شرار شوق سفر به نجف در وي فرو خفت. زندگي در نجف بيحضور استاد براي وي دشوار بود. اين بود كه انديشه هجرت از سر بيرون كرد و در زادگاه خويش براي تدريس و ارشاد مردم بساط گسترد. مومنان شهر بهتدريج از منزلت وي آگاه شدند و زمام امور معنوي خود را به او سپردند. آيةالله حاج شيخ محمدرضا دزفولي به وي ارادت و عنايت داشت و اين توجه به شهرت سيدحسين افزود. پس از رحلت فقيه دزفولي، انبوه مقلدانش به آن مجتهد وارسته رجوع كردند و مرجعيت آن بزرگمرد در منطقه گسترش يافت.
در دوران اقامت سيد در بروجرد، شماري از حوادث رخ داد كه برخي از مهمترين آنها عبارتاند از: مبارزه با بهائيت، فوت دختر آيتالله بروجردي، دستگيري و حبس وي و بيماري سيد بروجردي.
آيتالله بروجردي پس از عمل جراحي و استراحت هفتاد روزه در بيمارستان فيروزآبادي تهران، به درخواست دانشوران ساكن قم و با مساعدت استخاره، اقامت در قم را ترجيح داد و اين بود كه در چهاردهم محرم سال 1364 قمري به آن شهر پا نهاد.
مدتي پس از اقامت در قم براي زيارت به مشهد رفت. در اين سفر دانشور وارسته حضرت آيةالله حاج شيخ علياكبر نهاوندي، جايگاه نماز خويش در مسجد گوهرشاد را به وي سپرد و از آن بزرگمرد خواست ماه مبارك رمضان در آن مكان نوراني اقامه جماعت كند. سيد پس از اتمام ماه مبارك رمضان به قم برگشت.
با رحلت مرجع بزرگ شيعه آيةاللهالعظمي سيدابوالحسن اصفهاني، مرجعيت فقيه بروجردي فراگير شد و مومنان از هر سو به آن بزرگوار رو آوردند. در اين كه عنايت الهي و امدادهاي فرامادي در رويكرد عمومي به سيد نقش داشت و اينكه وي پيوسته تحت عنايات و تاييدهاي الهي بود، بسيار گفته و نوشتهاند. از جمله نقل ميكنند آيةالله حاج شيخ علياكبر نهاوندي ـ كه خود از بزرگان روحانيت شيعه به شمار ميآيد ـ پس از وانهادن محراب خويش به سيد بروجردي به نجف رفت. در آن هنگام مرحوم سيدابوالحسن اصفهاني به شدت بيمار بود. اين بود كه جناب نهاوندي را مامور اقامه جماعت كرد. شيخ نهاوندي ميگويد شب اولي كه به جاي ايشان براي خواندن نماز جماعت رفتم، وقتي بر سجاده قرار گرفتم، آوايي شنيدم كه ميگفت: «عظمت ولدي عظمتك؛ فرزندم را بزرگ داشتي، من نيز تو را بزرگ داشتم». برگشتم به همه سو نگاه كردم. مردم در صفهاي جماعت نشسته بودند و كسي جز من اين پيام را در نيافته بود.
حضور نيرومند اين فقيه برجسته و تاييد شده، حوزه قم را ـكه زير ضربات پيوسته عوامل رضاخان ناتوان شده بودـ جاني تازه بخشيد و همه چيز را براي گسترش و پيشرفت حوزه و محكم ساختن بنيادهاي علمي و اقتصادي آن آماده كرد. وجوهات از هر سو بهجانب وي روان بود و طلاب براي بهرهگيري از درياي دانش آن فرزانه بزرگ به قم روي آوردند.
او كه دانش سرشارش به بينشي ژرف آراسته بود، آستين همت بالا زد و در كنار تدريس، دست به كار اصلاحاتي اساسي شد. بخشي از اقدامات وي عبارتاند از: سامان دادن به وضعيت درسي حوزه، رسيدگي به مسائل مالي طلاب، برقرار ساختن ارتباط با دارالتقريب بينالمذاهبالاسلاميه و محافل رسمي اهل سنت براي ايجاد تقريب و وفاق ميان گروههاي مسلمان، اعزام نمايندگاني به اروپا و آمريكا يراي شناساندن اسلام واقعي به مردم آن سامانها، تأسيس بيش از هزار مسجد، مدرسه، بيمارستان، كتابخانه، گرمابه و دبستان در ايران، عراق، لبنان، آفريقا و اروپا.
او معتقد بود اگر مردم عالم شوند و دين هم بهطور صحيح و معقول به آنها آموزش داده شود، هم دانا خواهند شد و هم متدين. اين بود كه در كنار رسيدگي به وضع طلاب علوم ديني و حوزهها، دبستانها و دبيرستانهاي دولتي را نيز از كمكهاي نقدي خويش بهرهمند ميساخت و در رونق آنها ميكوشيد.
اقدامات انسان دوستانه و فرامليتي سيد، وي را از محدوده مرزهاي كشور فراتر برد و به شخصيتي جهاني تبديل كرد. شخصيتي كه شاعران و نويسندگان اهل سنت در شعرها و مقالات خويش وي را ميستودند و شاهان شيعه و سني برايش هديه ميفرستادند.
از نكات قابل توجه در شخصيت وي، جامعيت علمي آن بزرگوار بود. وي را نميتوان تنها يك فقيه بهشمار آورد، چرا كه افزون بر اينكه شيوه اجتهادياش بهگونهاي بود كه ميطلبيد در دانشهاي چندي ـ از فقه و اصول و حديث و رجالـ صاحبنظر و مجتهد، بلكه سرآمد باشد، از علوم ديگر روز به اندازهاي آگاهي داشت كه موجب شگفتي صاحبنظران ميشد.
اين مرجع روشنبين شيعه در كنار تدريس كارهاي روزانه، به تحقيق نيز ميپرداخت و نتايج پژوهشهاي خود را ثبت ميكرد. آن بزرگوار در پاسخ علاقهمنداني كه در پي بهرهگيري از نگاشتههايش بودند، فرمود: «زياد چيز نوشتهام برخي از آنها در اثر نقل و انتقال از بروجرد به قم مفقود شده است.» برخي از آثار وي عبارتاند از: حاشيه بر كفايةالاصول، حاشيه بر نهايه شيخ طوسي، حاشيه بر عروةالوثقي، حواشي و مستدركات فهرست شيخ منتجبالدين رازي، حواشي كتاب مبسوط، رسالهاي درباره سند صحيفه سجاديه، اصلاح و مستدرك رجال طوسي، بيوتالشيعه، جامع احاديثالشيعه، موسوعةالرجالية.
وي از سالهاي زندگي در بروجرد همواره در انديشه نگارش مجموعهاي بود كه فقيهان را در استنباط احكام ياري و آنان را از مراجعه به كتابهاي روايتي متعدد بينياز كند. چون به قم گام نهاد و شاگرداني خبره تربيت كرد، اين انديشه را با آنها در ميان گذاشت و به ياري گروهي از آنان در مدت هشت سال اثر بيست جلدي جامع احاديثالشيعه را آماده چاپ ساخت.
وي در كنار تلاشهاي علمي و اجتماعي فراوان، به پاسداري از ميراث دانشوران پيشين نيز ارج مينهاد. در فرصتهاي گوناگون آثار علمي خطي و كمياب را به چاپ ميرساند. كتابخانههاي كوچك و بزرگ بنا ميكرد و آثار دانشمندان را از اين راه در اختيار جويندگان دانش ميگذاشت. كتابخانه بزرگ آن فقيه نستوه در كنار مسجد اعظم قم توجه وي را به اين امر نشان ميدهد.
سيد در شوال سال 1380 قمري، سخت بيمار شد، اما اين بيماري وي -كه اكنون 93 سال داشت- با ديگر رنجوريهايش فرق داشت. پيكر استاد رنجورتر شد و سرانجام در سيزدهم شوال سال 1380 هجري قمري برابر با دهم فروردين سال 1340 هجري شمسي براي هميشه چشم از جهان فرو بست و در مسجد اعظم قم ـكه خود بنياد نهاده بودـ به خاك سپرده شد.
در اين كتاب علاوه بر زندگينامه مختصر آيتالله بروجردي، مكتب اجتهادي وي نيز بررسي شده است. رئوس فصول آن از اين قرارند: مكتب اصولي، مكتب حديثي، مكتب رجالي و مكتب فقهي.
در تدوين اثر حاضر، 99 عنوان كتاب نقش داشتهاند كه از ميان آنها ميتوان كتابهاي قرآن كريم، الغدير، الحدائقالناضره، كشفالمراد في شرح تجريدالاعتقاد، نهجالحق و كشفالصدق، اصولالاستنباط، كفايةالاصول، الانتصار، رسائلالشريفالمرتضي، عللالشرايع، معانيالاخبار، من لا يحضرهالفقيه، تقرير بحثالسيدالبروجردي، جامعالاحاديث، تهذيبالاحكام، طبقات اعلامالشيعه، خاطرات زندگي آيتالله بروجردي، مسائل، الكافي، بحارالانوار، مباني اجتهادي آيتاللهالعظمي بروجردي، تهذيبالاصول(امامخميني)، حديث پژوهي، رجال نجاشي، خاتمةالمستدرك، زندگينامه زعيم بزرگ عالم تشيع آيتالله بروجردي، فقهالحديث در نگاه آيتالله بروجردي، آثار و تأليفات آيتالله بروجردي را نام برد.
در انتهاي اين اثر، نمايهاي از آيات، روايات، اعلام و موضوعات نيز درج شده است.
چاپ اول كتاب «مكتب اجتهادي آيتالله بروجردي(ره)» در شمارگان 1500 نسخه، 420 صفحه و بهاي 84000 ريال راهي بازار نشر شد.
نظر شما