سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): کتاب «روابط ایران و آمریکا از انقلاب اسلامی تا تسخیر سفارت» را حسن خداوردی تألیف و مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سال ۱۳۸۸ منتشر کرده است. چنان که از عنوان برمیآید، تمرکز کتاب روی روابط ایالات متحده و ایران بعد از انقلاب اسلامی است، اما چون فهم تضادهای نظام برخاسته از انقلاب با آمریکا بدون درک تاریخ روابط دو کشور ممکن نیست، نویسنده فصلی را به فراز و فرود روابط شاه و آمریکا اختصاص داده است. شاه، چنان که خداوردی میگوید، به رغم اینکه با کودتای آمریکایی به قدرت رسیده بود، تا أواسط دهه ۱۹۶۰ جایگاهی ثانویه در سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه داشت. از اواسط دهۀ ۱۹۶۰ به خصوص در دهۀ ۱۹۷۰ این جایگاه به سرعت تغییر کرد و شاه به یکی از ستونهای حفظ منافع آمریکا در منطقه تبدیل شد. این تغییر جایگاه تابع تغییر استراتژی آمریکا برای مهار شوروی بود. پس از جنگ جهانی دوم مهار شوروی به مهمترین اولویت سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد.
آمریکا در همۀ مناطق جهان از جمله خاورمیانه به حمایت مالی و مراقبت نظامی از رژیمهای غیرکمونیستی میپرداخت تا آنها را از سقوط به دامان کمونیسم در امان نگه دارد. در دهۀ ۱۹۷۰ رهبران آمریکا به این نتیجه رسیدند که باید بخشی از این مسئولیت مقابله با شوروی را به رژیمهایهای منطقه بسپارند. کشوری که ظرفیت بالقوۀ ایفای این مسئولیت را در خلیج فارس داشت ایران بود. شاه که جاهطلبیهای شخصی خودش را داشت فرصت پیش آمده را مغتنم شمرد و با اشتیاق مسئولیت را قبول کرد. این مسئولیت متضمن این بود که شاه نه فقط بقای خود در برابر مخالفین تودهای و مارکسیست تضمین کند بلکه براندازان مارکسیست در سایر کشورهای متحد آمریکا را هم سرکوب کند. ارتقای جایگاه منطقهای شاه، دست او را در داخل کشور برای سرکوب باز کرد. فضای سیاسی داخل ایران روز به روز بسته و بستهتر شد، تا اینکه انقلاب اسلامی به استبداد شاه خاتمه داد. از آنجا که آمریکا تا آخرین لحظه از شاه حمایت کرده بود، احساسات ضدآمریکایی در جامعه انقلابی به شدت قوی بود.
دولت آمریکا توجه کافی به این احساسات نداشت و با محکوم کردن اعدام مقامات رژیم پیشین به آن بیشتر دامن زد. این اقدام به دخالت در امور ایران تلقی شد و موضعگیری تند جریانات سیاسی انقلابی رادیکال آرا در پی داشت. در سراسر کشور راهپیماییهایی علیه دخالت آمریکا در ایران به راه افتاد و شعارهای آمریکاستیزانه فضا را پر کرد. به رغم احساسات و تحرکات آمریکاستیزانه روابط دو کشور کماکان برقرار بود. آمریکا در پاسخ به اعتراضات و تحرکات داخل ایران، روابط خود را به حد کاردار پایین آورده بود اما هنوز رابطه قطع نشده بود. چیزی که به تداوم رابطه کمک کرد حسن نیت دولت موقت بود.
مهندس بازرگان معتقد بود مبارزه با استبداد داخلی بر مبارزه بر استعمار خارجی اولویت دارد، چرا که استعمار خارجی در استبداد داخلی ریشه دارد. بنابراین صرف کوتاه کردن دست آمریکا از ایران کافی است و مبارزه با منافع این کشور ضرورتی ندارد. رویکرد نرم بازرگان، دولت آمریکا را که نگران قدرت گرفتن جریانات آمریکاستیز بود، به تکاپو در جهت بهبود مناسبات واداشت. آمریکا نه تنها با تقاضای دولت موقت برای خریدهای نظامی موافقت کرد بلکه قبول کرد بخشی از سلاحهایی که ایران در زمان شاه از این کشور خریده بود را تحویل دهد. در ادامه این بهبود نسبی روابط دو کشور، وزیر خارجۀ دولت موقت، ابراهیم یزدی، که برای شرکت در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک به سر میبرد با سایروس ونس، وزیر خارجۀ آمریکا، دیدار و توافقاتی کرد. در این میان یک اشتباه از سوی آمریکا روابط نسبتاً بهبود یافته را دوباره در بحران فرو برد. این خطا اجازه دان به شاه برای ورود به این کشور بود.
این اقدام آمریکا مقابلۀ علنی با انقلاب اسلامی تلقی شد و احساسات آمریکاستیزانه را برافروخت. به محض ورود شاه به آمریکا نه فقط شهرهای ایران غرق در تظاهرات ضدآمریکایی شد بلکه ایرانیان مقیم اایالات متحده نیز در مقابل بیمارستان محل اقامت شاه به اعتراض برخاستند. در این میان گروهی ۴۰۰ نفره متشکل از دانشجویان دانشگاههای تهران، ملی (شهیدبهشتی)، شریف و امیرکبیر به سفارت آمریکا در تهران یورش بردند و مقامات دیپلماتیک این کشور را به گروگان گرفتند. اقدام این دانشجویان که برای تمایز از گروههای مارکسیست خود را دانشجویان پیرو خط امام میخواندند با تأیید امام همراه شد و به این ترتیب فصلی جدید و تخاصمآمیزی در روابط ایران و ایالات متحده گشوده شد؛ آمریکا روابط دیپلماتیکش را با ایران قطع کرد و آمادۀ حمله نظامی به ایران برای آزادی گروگانهایش شد.
روابط ایران و آمریکا از انقلاب اسلامی تا تسخیر سفارت، حسن خداوردی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۸.
منبع خبر: گاه نقد ۸ / صفحه ۱۲۱
نظر شما