سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): ویل دورانت در کشور ما نام ناشناختهای نیست. بیشتر از چهار دهه از مرگ او میگذرد و هنوز هم نوشتههایش، با ترجمههای تازه در کشور ما منتشر میشوند. همین چندی قبل، چاپ تازهای از کتاب «درباره معنی زندگی» به بازار کتاب کشور ما عرضه شد. دورانت این کتاب را اوایل دهه ۱۹۳۰ میلادی نوشته بود. انصافاً نوشتههایش خواندنیاند و همه ویژگیهای یک کتاب جذاب را در خود دارند. معمولاً از او با اثر سترگش، مجموعه یازده جلدی «تاریخ تمدن» یاد میکنیم، هرچند «تاریخ فلسفه» و «لذات فلسفه» نیز از متون مشهور او محسوب میشوند و بسیاری از کتابخوانهای کشور ما، نسخهای از این دو کتاب را میان کتابهای خودشان جای دادهاند. همچنین «تفسیرهای زندگی» را نباید فراموش کرد که مطالعهای درباره زندگی و افکار شماری از چهرههای ادبی قرن بیستم است و راهنمای خوبی برای شناخت خطوط فلسفی موجود در آثار نویسندگانی مثل کامو و فالکنر و پروست شناخته میشود.
وی این کتاب را با مشارکت و همراهی همسرش آریل دورانت نوشت و سال ۱۹۷۰ منتشر کرد. مصمم به بازگشت به نخستین عشق زندگیاش، یعنی ادبیات بود، اما باورمند به این شعار که «در جستجوی انسان باش!» میگفت مرور زندگی نویسندگان بزرگ – و تأمل بر کشمکشهای درونی و بیرونی آنان – را از آثارشان بیشتر دوست دارد. «تقریباً در تمام این مطالعات، شخص نویسنده را از همه شخصیتهای کتابش جالبتر و زندگی او را از دنیای تخیلی که خود را در آن بازمینمایاند یا پنهان میدارد، آموزندهتر یافتهام.» ناگفته نماند این چند کتاب که نامشان به میان آمد، همه نوشتههای دورانت را دربرنمیگیرند و حتی تمام آثار به فارسی ترجمهشده او را نیز فهرست نمیکنند، اما به ما نشان میدهد که با محققی بزرگ و پرکار مواجهایم که در نوشتههایش، با تکیه بر مطالعات تاریخی و فلسفی، درباره مسائلی مثل مدنیت و قانون و اخلاق و دین بحث کرده است.
به روایت خودش، روزی از روزهای سال ۱۹۴۴ میلادی، به توماس مان که از شر هیتلر، از اروپا گریخته و در ایالات متحد آمریکا پناه گرفته بود گفت میخواهم تاریخ تمدنی چنان بیطرفانه بنویسم که کسی با خواندن آن من را به اعتقاد به یکی از ادیان ابراهیمی نشناسد و «هیچکس نتواند بگوید من کاتولیکم یا مسلمان یا یهودی.» ادعای بزرگی بود و او، چندی بعد در تلاش برای اثبات آن دست به کار شد و داستان تمدن را از آغاز حیات بشر تا پایان دوران ناپلئون بناپارت، در یازده جلد روایت کرد (ترجمه فارسی این مجموعه، سیزده جلدی است). البته نگاهش به غرب بود و در حاشیه، به تمدنهای دیگر - از جمله تمدنهایی که در سرزمین ما شکل گرفتهاند - نیز میپرداخت. حتی عناوین انتخابی او برای بیشتر جلدهای مجموعه، به وضوح گرایش نویسنده را نشان میداد: «قیصر و مسیح»، «رنسانس»، «عصر ولتر»، «روسو و انقلاب» و…
در تاریخی که نوشت، هم از جنگها و لشکرکشیها گفت و هم از سیاست و بازیهای اغلب آغشته به خون آن صحبت کرد. البته از اینها گذشت و کوششهای چندهزار ساله انسان در هنر و ادبیات و علم را روایت کرد. میگفت تلاشم این بوده که به اختصار، از نبوغ انسان در ساختن میراث فرهنگی امروز ما سخن بگویم و داستان تمدن - در معنی عام آن - را تا حد ممکن در کلیتش بازخوانی کنم.
اما این کتاب، یا در واقع این مجموعه، چنان که او میخواست بیطرفانه نشد. مثال دربارهاش بسیار است. از جمله آنجا که به کوروش کبیر، شاه پارس میرسد و روایت زندگی و فتوحات او را با جمله «آن اندازه که از افسانهها برمیآید» شروع میکند، اما اسکندر مقدونی را که حدود دو قرن بعد از کوروش ظهور کرد «یک خدا» میخواند و حتی چند داستان از داستانهای جعلی و نامعتبر زندگی او را همچون واقعیتهای تاریخی میپذیرد و در روایتش به آنها استناد میکند. بدیهی است برای دورانت که یک آمریکایی پرورشیافته در فضای تمدن غربی بود و تقریباً همهچیز را از دریچه نگاه یک راوی غربی میدید، دستیابی به آن بیطرفی آرمانی که شاید صادقانه برای تحققش میکوشید، ناممکن بود.
نکته اینجاست که خود دورانت، فارغ از آن ادعایش در صحبت با توماس مان، به ناممکن بودن بیطرفی واقف بود و میدانست برای رسیدن به هدفی دستنیافتنی تلاش میکند. گاهی هم به صراحت این حقیقت را به زبان میآورد. مارس ۱۹۳۵ نوشت: «هشت سالی که من در مطالعه و سفر گذراندم به من فهماند که اگر غربی تمام عمر خود را به مطالعه در قضایای مشرقزمین وقف کند، بازهم نمیتواند روح اسرارآمیز شرقی را چنان که هست درک کند.»
ویل دورانت نزدیک به ۹۶ سال عمر کرد و هفتم نوامبر سال ۱۹۸۱ در یکی از بیمارستانهای شهر لسآنجلس از دنیا رفت. علت مرگش را ایست قلبی اعلام کردند. در زمان حیات، گاهی مورخ و گاهی هم فیلسوف خوانده میشد، اما در نهایت او را نویسندهای دیدند که از تاریخ و فلسفه مینویسد. سال ۱۹۶۸ برای کتاب «روسو و انقلاب» (جلد دهم تاریخ تمدن) همراه با همسرش مشترکاً برنده جایزه پولیتز شد، چه آنکه این کتاب و کل مجموعه تاریخ تمدن را در همکاری با او نوشته بود.
جالب اینکه اعتقاد داشت «ما اینک در روزگاری به سر میبریم که مردم برای کسب معرفت بیشتر از گوش خود استفاده میکنند، و نمیتوان انتظار داشت کتابهای گرانقیمتی که موضوع آنها دلپسند عده معدودی است که تمام عالم را وطن خود تصور میکنند، رواج فراوان به دست آورند» اما از نوشتن به شهرت و ثروت رسید و فقط همین مجموعه تاریخ تمدن به ۹ زبان ترجمه شد و - طبق گزارشی که روزنامه نیویورک تایمز به مناسبت مرگ او منتشر کرد – بیشتر از ۲ میلیون نسخه فروخت.
نظر شما