سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهام قاسمی: داستانها سبکی از نوشتار هستند که پند و یادگیری بههمراه دارند. هر داستان از ساختاری مشخص پیروی میکند. در دورههای مختلف این ساختارها تغییر کردند و سبکهای جدید به وجود آوردند اما میتوان گفت اسکلت اصلی داستانها از دیرباز تا به امروز یکسان است. شناسایی این اسکلت کمک میکند تا بدانیم داستان و انواع آن چیست؟ اگر داستان را یک ساختمان در نظر بگیریم همه ساختمانها اسکلتی مشابه دارند. اما این مصالح و عناصر گوناگون است که آنها را از هم متفاوت میکند. یکی از انواع داستانها که امروزه نگارش آن در بین نویسندگان مرسوم شده مستند داستانی است؛ گونهای از ادبیات که از تلفیق داستان تخیلی و روایت مستند به خروجی میرسد. متخصصان ادبیات نظریههای گوناگونی درباره مستند داستانی ارائه کرده اند و تفاوتهای فاحشی برای این نوع از داستان با دیگر انواع داستان قا ئ ل شدهاند. برای بررسی دقیق و جامع این تفاوتها بهسراغ کامران پارسینژاد نویسنده و پژوهشگر و مسئول کارشناس ادبیات داستانی انتشارات بهنشر رفتیم تا در مصاحبهای نظر وی را در خصوص مستند داستانی جویا شویم.
تعریف شما از مستند داستانی چیست؟
در حوزه ادبیات داستانی هیچکدام از تعاریفی که درباره مستند داستانی ارائه میشود، تعاریف کامل و جامعی نیستند چه بخواهیم خود «داستان» را تعریف کنیم و چه بخواهیم ژانر «مستندنویسی» را تعریف کنیم. در واقع هیچکس نمیتواند تعریف واحدی را در این راستا ارائه دهد. با این حال برای هرگونه ادبی تعاریفی ارائه میشود. به نظر من «مستند داستانی» گونهای از ژانر ادبی است که در بستر آن ما شاهد به کارگیری عناصر مستندنگاری و ادبیات داستان هستیم. یکی از مهمترین عناصر تشکیلدهنده مستندنویسی حقیقتمانندی ودلالتگری است. نویسنده در اینگونه خاص ادبی باید مراقب اطلاعات و اندوختههایی که مطرح میکند باشد. اصولاً مطالب مهم و سرنوشتساز باید براساس حقایق مسلم تدوین شوند. این درحالی است که باید به عناصر تشکیلدهنده داستان چون تخیل، کشمکش، شخصیتپردازی هم توجه بشود. مستند داستانی طیف وسیعی از داستانهای خلق شده را میتواند شامل شود و زندگینامه داستانی یکی از زیر گروههای مستند داستانی است. از آنجا که عنصر حقیقتمانندی در وادی داستان نقش محوری ایفا میکند بسیاری از داستانهای اجتماعی، روانشناختی، سیاسی و جنگی میتواند به فراخور طرح رویدادهای حقیقی و باورپذیر در این گونه ادبی جای گیرد. در زندگینامه داستانی نویسندگان براساس زندگی یک فرد خاص داستانی را خلق میکنند و در آن نیز شاهد تلفیق حقیقت مانندی و تخیل هستیم. اصولاً زندگی، اندیشه و باورهای فرد است که بخش مستندات داستان را شکل میدهد. در داستانهایی از این دست نویسنده ضمن شرح زندگی حقیقی فرد سعی میکند خلاهای داستانی را با تخیل پر کند. در عین حال هر رویداد و اتفاقی را نویسنده نمیتواند مطرح کند، چراکه داستان برای خود نظاممند است و قوانین خاص خود را دارد. مستند داستانی همان طور که ذکر شد طیف وسیعتری از رویدادها و مضامین داستانی را شامل میشود و فقط مربوط به زندگی فردی خاص نیست.
این گونه ادبی چه امتیازی دارد؟
نویسنده در اینگونه ادبی فرصت دارد جزئینگری کند و بسیاری از رویدادهایی که به ظاهر اهمیت ندارند، اما میتواند در تحلیلهای عمیق جامعهشناسی، سیاسی و تاریخی مفید باشند را ثبت کند. در واقع نویسنده میتواند با این گونه ادبی بسیاری از دادههای مختلف را در حوزههای تاریخی، مسائل اجتماعی و سیاسی مطرح کند. متأسفانه نویسندگان ما به دلیل عدم آشنایی با با مباحث سایر رشتههای علوم انسانی نمیتوانند به این مسائل نگاه عمیق و کاوندهای داشته باشند. بر این اساس کمتر اثر قوام یافته و تخصصی را میتوان به ساحت داستان اجتماعی، فلسفی و روانشناختی راه داد چراکه اغلب نویسندگان ما داستانهایی را که خلق میکنند بر پایه تحقیق و پژوهش نیست. درصورتی که یک داستاننویس برای خلق یک داستان در هر حوزه جنگ، مسائل اجتماعی، سیاست، تاریخ فلسفه و روانشناسی باید ابتدا پژوهش و تحقیق عمیقی داشته باشد. داستانی که بدون تحقیق خلق میشود فاقد بنمایهها و تجارب ارزشمند و تعمقبرانگیز است. یکی از شاخصترین رمانها در حوزه مستند داستانی کتاب «جنگ و صلح» تولستوی است. یک بخش عمدهای از این اثر روایت تاریخ دوره خاص است. در این اثر ضمن توصیف رویدادهای مهم و سرنوشتساز جنگ فرانسه و روسیه مخاطب با انبوهی از دادههای مهم اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مواجه میشود. در داستان یاد شده نویسنده با دقت بسیاری از حقایق آن روزگار چون نوع پوشش، غذا، محیط جغرافیایی، عناصر بومی را به تصویر میکشد. به همین خاطر وقتی «جنگ و صلح» نه تنها در گونه داستان قرار میگیرد، بلکه بهعنوان سند دست اول تاریخی نیز مورد توجه تاریخنگاران است.
جایگاه تخیل در مستند داستانی کجاست و نویسنده تا چه حد حق تخیل در رخدادها و وقایع تاریخی دارد؟
حضور عنصر تخیل در داستان مسئله نسبی است و بستگی به طرح اولیه داستان دارد. مواقعی است که نویسندهای میخواهد درباره یک رویداد تاریخی مذهبی بنویسد و نمیخواهد از آن حقایق پیرامون آن اتفاق تاریخی دور شود. در اینجا این نگرانی برای نویسنده وجود دارد که از حقایق تاریخی دور شود. در خصوص زندگی شخصیتهای برجسته دینی نویسنده بیشتر بخش مستندات داستانی را تقویت میکند و کمتراز تخیل سود میبرد. با این وجود عنصر تخیل در اینگونه آثار هم ضروری است. نویسنده میتواند بسیاری از خلاهای داستانی خود را با تخیل پرکند. تخیل کمک میکند تا داستان فضاسازی مناسب پیدا کند و حالت تعلیق در اثر درشتنمایی ایجاد شود. عدم حضور تخیل و سایر عناصر داستان عملاً اثر را از ساحت ادبیات داستانی دور میکند. درخصوص خلق رمانهای غیر مذهبی بالطبع دست نویسنده بازتر است و عنصر تخیل راحتتر میتواند وارد فضای اثر شود. اصولاً خلق مستند داستانی خیلی مشکلتر از داستانی است که صرفاً بر پایه تخیل خلق شده است؛ به این دلیل که نویسنده باید پایبند اطلاعات و مستندات به دست آمده باشد و از طرف دیگر باید قوانین حاکم بر داستان را رعایت کند. نویسنده نمیتواند هر رویدادی را در دل یک داستان بگنجاند؛ حتی اگر آن رویداد در عالم هستی رخ داده باشد و وجه تمایز داستان و مستندنگاری در همین جاست. در مستندنگاری صرفاً همه رویدادهای حقیقی شرح داده میشود، اما در داستان باید رابطه علت ومعلولی و سایر عناصر داستان به کار گرفته شوند. در حوزه داستاننویسی نویسنده تا آنجا که میتواند از عنصر شانس و تصادف دوری میکند تا مورد تهاجم منتقدین قرار نگیرد. یکی از ایرادهای منتقدان به وجود عنصر تصادف این است که نویسنده با کمک آن بهراحتی گرههای داستانی خود را باز میکند بیآنکه دچار زحمت خلق داستان قوام یافته بشود. ممکن است در عالم واقعیت ما به کرات شاهد رویدادهای عجیب و غیر منتظره باشیم، اما همان رویدادها اگر بخواهد وارد داستان بشود باید براساس یکسری روابط علت و معلولی تدوین بشوند. در ارتباط با رمانهای تاریخی اشاره به این مسئله ضروری است که نویسنده نباید دخل و تصرفی در توصیف رویدادها و وقایع مهم و بنیادین تاریخی داشته باشد. تاریخ حقیقی نباید به هیچ عنوان تحریف شود، اما میتوان در بخشهایی از داستان عنصر تخیل را به کار برد.
آیا در مستند داستانی یک نویسنده این اجازه را دارد که معصوم (ع) را راوی اول شخص قرار بدهد؟ یا خودش را بگذارد جای معصوم و از زبان ایشان یعنی از زاویه دید اول شخص داستان را روایت کند؟
در ارتباط با معصومین (ع) حساسیتهای زیادی وجود دارد. این حساسیتها گاه از جانب خود نویسنده است یا از سمت شرایط حاکم بر جامعه و معمولاً آنچه در این مورد میگویند این است که نباید معصوم (ع) را راوی اول شخص کرد، چراکه در این حالت راوی باید همه مسائل را از منظر خاص خود روایت کند و اندوختهها و اطلاعات حقیقی پیرامون همه رویدادهایی که امام شاهدش بوده وجود ندارد. در آیین تشیع نمیتوان کوچکترین موضوع و سخنی را به امام (ع) نسبت داد و حتی تکتک کلمات و جملاتی که امامان بیان کردهاند بدون کوچکترین تغییری باید حفظ و ثبت شود. در چنین شرایطی معصوم (ع) را نمیتوان راوی اول شخص قرار داد. توجه به این مسئله ضروری است که زاویه دید سوم شخص هم باید به گونهای به کار گرفته شود که باز سخن و رویداد اشتباهی را به امام نسبت ندهیم. اگر هم براساس زاویه دید سوم شخص قرار است امام (ع) در داستان صحبت کنند نویسنده باید همان جملهای که بیان کردهاند را در اثر وارد کند. اینکه نویسنده بخواهد به گفتار معصوم کلامی اضافه کند و یا استنباطهای شخصی خودش را اضافه کند جایز نیست.
آیا در مستند داستانی نویسنده میتواند به زمان گذشته برود؟
در مستند داستانی و حتی زندگینامه داستانی میتوان به راحتی از تکنیک فلشبک استفاده کرد. مستند داستانی اثری است که از تلفیق حقیقتمانندی و تخیل به وجود آمده است. بر این اساس این تکنیک داستانی را میتوان بهراحتی استفاده کرد. هر اثری که نویسنده برای خلقش مجبور به تحقیق و ثبت مستندات بوده در اینگونه ادبی قرار میگیرد. بازی با زمان و جابهجا کردن زمان روایت داستانی تأثیر مخربی بر پیکره مستندات نمیزند. چون به هر حال رویدادها طبق قانون حاکم بر زمان پشت سر هم قرار گرفته است. ما در عالم حقیقی زمان رخ دادن رویدادها را تغییر ندادهایم، بلکه فقط در روایت رویدادها جابهجایی رخ داده است. هیچ خللی در قانون غیر قابل تغییر زمان رخ نداده است. در برخی داستانهای مدرنیته یا پست مدرن ما شاهد جابهجایی زمانی، حضور در لامکانها و لازمانها هستیم، اما در این گونه آثار هم باز خللی در ترتیب وقوع رویدادها رخ نمیدهد. به طور مثال اول فرد نمیمیرد، بعد بیاید وارد دریا بشود. رویدادها به هر حال باید براساس زمان وقوعشان پشت سر هم قرار بگیرند و بازگشت به گذشته در این کار خدشه وارد نمیکند.
در مستند داستانی اگر شخصیتی در یک واقعه تاریخی نباشد، آیا نویسنده اجازه دارد شخصی را در آن واقعه وارد کند و از زاویه دید آن شخصیت داستانی یعنی اول شخص مفرد (من راوی) حادثهای را روایت کند؟
هر رمانی که در آن رویدادهای حقیقی و حقیقت مانندی وجود داشته باشد در گونه داستان مستند تاریخی قرار میگیرد؛ بنابراین حضور شخصیتهای تخیلی در اینگونه آثار جایز است. اما اگر داستانی صرفاً به یک رویداد حقیقی مهم و سرنوشتساز اشاره دارد بهتر است افرادی که در آن رویداد نقش کلیدی داشتند مطرح شوند. به عنوان مثال ماجرای ترور ناصرالدین شاه مشخص است. میرزارضا کرمانی قاتل اوست. ما این حق را نداریم قاتل او را فرد دیگری فرض کنیم اما میتوانیم در کنار او فردی تخیلی قرار دهیم که به عنوان مثال شب به وی اسکان داده است. در داستان «سه کاهن» اثر مجید قیصری ما شاهد حضور سه کاهنی هستیم که ممکن است وجود خارجی نداشته باشند؛ بنابراین باید دید شخصیت تخیلی در کدام داستان و در چه شرایطی قرار است نقشآفرینی کند. در بسیاری از داستان مذهبی هم ما شاهد حضور افراد خیالی هستیم. این افراد نقش پیشبرنده داستان به جلو دارند و نمیخواهند خود را جای فرد حقیقی قرار دهند. به عنوان مثال در رمان «خورشید میماند» که به زندگی شیخ بهایی اختصاص دارد بسیاری شخصیتها تخیلی هستند. این افراد با شیخ در ارتباط هستند، اما قرار نیست جای یک شخصیت حقیقی را پر کنند.
بهترین زاویه دید برای مستند داستانی چیست؟
بهترین زاویه دید سوم شخص و دانای کل محدود است چون در دانای کل نامحدود نویسنده خیلی قدرت دخل و تصرف پیدا میکند. این به آن معنا نیست که نتوانیم از زاویه دید دانای کل نامحدود استفاده کنیم، اما از آنجا که در این روش توصیف نویسنده آزادانه میتواند وارد ذهن هر فرد بشود و به سخنان هر فردی در جای دنیا گوش بدهد معمولاً ساختار داستان ضعیفتر خواهد شد. در دانای کل محدود نویسنده مجبور است پشت سر شخصیت اصلی داستان حرکت کند و محدودیتهایی در روایت دارد. این شیوه کار داستاننویسی را برای نویسنده سخت میکند و همین باعث میشود تا ارزش اثر برای منتقدان دو چندان بشود.
نظر شما در خصوص ارجاع دادن منابع و توضیح برخی واژهها در پاورقی در مستند داستانی چیست؟
این کار در حوزه پژوهشی مرسوم است. توضیح کلمه در پاورقی باعث میشود تا مخاطب از فضای داستانی بیرون بیاید و تمام حس و حالی که به دست آورده را از دست بدهد. اگر تعداد کلمات ثقیل زیاد باشد ممکن است مخاطب خسته شود و مطالعه داستان را کنار بگذارد. از سویی هم نمیتوان در داستان کلمه نا آشنایی را به کار برد و از خواننده توقع داشت از آن بگذرد یا سراغ فرهنگنامه برود. من در خلق رمان امام علی (ع) برای ایجاد فضاسازی مناسب از اشیا آن دوران نام بردهام؛ اشیایی که برای مخاطبان قابل فهم نیست. من در این اثر از پاورقی استفاده نکردهام اما به جای آن وقتی شیء را نام میبرم بلافاصله کنارش ویرگول باز میکنم و در جمله معترضهای خصوصیت اصلی شیء را قید میکنم. به طور مثال من «امغیلان» را این گونه معنا کردهام «وقتی امغیلان؛ مادر غولها، بچههایش را صدا کرد دریافت اتفاق شومی قرار است برایش رخ بدهد.» و یا نوعی از سلاح رزمی به جای آنکه در پاورقی معنا شود در داستان این گونه نشان داده میشود «بعد از آن نیزهدارانی که نیزههای کوتاهتر مَخْمُوس و مَرْبُوع در دست داشتند پیش آمدند.» به گمان من هیچ ضرورتی ندارد در پایان کتاب منابع را ذکر کرد. هرچند بودنشان هم ایرادی ندارد. ما به هر حال قصد داریم رمان خلق کنیم. این درست است که بخشی از حقایق براساس مستندات است اما بخشی از داستان هم بر پایه تخیل قرار میگیرد پس ذکر منابع ممکن است باعث شود تا مخاطب همه رویدادها را حقیقی فرض کند. به کرات دیده شده است که مخاطبان داستان، بسیاری از رویدادهای تخیلی را حقیقت پنداشتند. ذکر منابع ممکن است مخاطب را دچار سردرگمی کند که کدام رویداد حقیقی و کدام تخیلی است؟ به هر حال اثر در قالب داستانی خلق شده و هیچ نویسنده رمانی منابع مورد استفاده خود را ذکر نکرده است. آنچنان که در پایان رمان بینوایان ما شاهد ذکر نام سعدی نیستیم، با اینکه ویکتور هوگو بخش مربوط به کشیش داستان خود را از داستان سعدی به عاریت گرفته است.
نظر شما