سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): متن زیر مشروح سخنرانی رضا غلامی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در آیین رونمایی از کتاب استاد مهدی گلشنی با عنوان «علم و دین در افق جهان بینی توحیدی» است که ۲۶ دی ماه ۱۴۰۲ در خانه کتاب و ادبیات ایران ایراد شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام عرض میکنم خدمت سرورانگرامی، استادان و دانش پژوهان ارجمند به ویژه استاد گرانمایه جناب آقای دکتر گلشنی و از برپایی این نشست و فرصتی که به بنده اختصاص یافته است، سپاسگزارم.
جا دارد در آغاز، از «جامعة المصطفی (ص) العالمیه» به خاطر ترجمه و انتشار شایسته این کتاب، آنهم به منزله یک اثر آموزشی در دانشگاهها، کمال تشکر را داشته باشم. درباره کتاب «علم و دین در افق جهان بینی توحیدی» سخن بسیار است هر چند در حضور استاد گلشنی سخن گفتن از کتاب آسان نیست و مطالب اصلی را هم خودشان فرمودند؛ من در این فرصت بسیار مختصر، مایلم از نظرگاه خودم، ده نکته عمده درباره مباحث این کتاب را به نحو فشرده حضور شما جمع فکور و فرهیخته عرض کنم:
یکم. یکی از امتیازات این کتاب نسبت به سایر کتابهایی که از سوی الهیدانهای جهان در باب نسبت علم و دین تالیف شده، این است که نویسنده ارجمند این اثر در کنار تسلط به مبانی دین خصوصاً آموزههای وحیانی قرآن، خود یک دانشمند و فیزیکدان برجسته است. یعنی از عمق و از ظرائف و پیچیدگیهای علم مدرن به ویژه فیزیک که در علوم طبیعی، مادر علوم محسوب میشود، کاملاً آگاه است.
دوم. بر خلاف آنچه در مقاطعی از تاریخ ترویج شده است، شمار کثیری از فیزیکدانان جهان، خداباور بودهاند هر چند برداشت آنها از خدا یکسان نبوده است. استاد گلشنی در کتاب ارزشمند دیگرشان با عنوان «فیزیکدانان غربی و مسئله خداباوری» به این موضوع به شایستگی پرداخته اند. البته خدای دانشمندان، لزوماً با خدای عامه مردم که خدایی «انسانگونه» است تفاوت دارد. عامه مردم - و حتی برخی نخبگان- به دلیل غلبهی طبیعیِ حسگرایی بر عقل گرایی در وجودشان، خدا را همچون انسان تصور می کنند و خصلت های انسانی را به خداوند تطبیق می دهند. همین امر، خود مولّد خرافات و موهومات فراوانی در متن ادیان شده است. سخن بر سر این است که این تفاوت نگاه عامه و نخبگان، نباید به منزله خداناباوری تلقی گردد. نگاه خیلی از نخبگان به خدا، با وسعت نظر عقلی و عمیق بسیاری همراه است که چه بسا برای افراد غیر متخصص به راحتی قابل درک نیست.
سوم. کتاب به خوبی نشان می دهد که جایگاه علم و تلقی عالم اسلامی از علم با جایگاه علم و نوع مواجهه جهان مسیحیت با علم، متفاوت است و بخشی از تعارضنمایی میان علم و دین، بر مبنای رویارویی مسیحیت با علم در اذهان رسوب کرده است. در اسلام بر پایه آزاداندیشی و بهرهبرداری وسیع از علم، تمدن شکوهمند قرن چهار وپنج خلق میشود و در اروپا، در اثر اشاعه هستی شناسی پُرخطا و تحقیق ناپذیر مسیحیان و تبدیل آن به امر مقدس و لایتغیر، فجایع برخورد خشونت آمیز با دانشمندان اتفاق میافتد. البته در تاریخ اسلام نیز نابردباریهایی با علم از سوی برخی متحجرین و اخباریمسلکها وجود دارد اما این نابردباریها در چشم بیشتر علمای برجسته دین، یک انحراف تلقی شده است.
البته استاد گلشنی در این کتاب، درصدد توجیه آموزههای دین با نظریه های نسبی و ابطال پذیر علمی نبودهاند، بلکه وارد مواجهه ریشهای با رابطه علم و دین شده اند و ضمن حل ریشهای تعارضات، در مواردی، به صورت منطقی، ضمن باز کردن چتر جهان بینی توحیدی بر سر کل علم، قلمرو دین و قلمرو علم را از حیث تخصصی از هم متمایز کردهاند.
من در اینجا مایلم یک پرانتز باز کنم و چند نکته را به صورت فشرده خدمت شما یادآوری کنم. نبود تعارض میان علم و دین در اسلام با چند مفروض مهم قابل دفاع است:
یک. علم دوستی زائد الوصف اسلام و تشویق و ترغیب مسلمانان به تحصیل و بکارگیری علم؛
دو. تاریخ اسلام و نبود سابقه علم ستیزی مانند آنچه در دوران مسیحیت رخ داد؛
سه. عقلانی بودن یا به عبارتی دقیق تر، برهانی بودن چارچوب تعالیم اسلامی که با رشد عقلانیت در دین، زمینه علم ستیزی را از بین برده است؛
چهار. قلمرو دین بر حسب شان، منزلت و کارکرد دین و عدم ورود دین در قلمرو علم. (یعنی دین نیامده تا در منطقه علم ورود کند و کار علم را خود به عهده بگیرد هر چند جهان بینی الهی برای علم جهت یابی و گشودگی را در پی دارد و از همین روست که باز شدن چتر جهان بینی الهی بر سر علم از اهمیت فوق العادهای برخوردار است.) پنج. نوع رابطه ای که دین و آبادانی دنیا و خروج انسان از فقر و فلاکت دارد که در ادامه کمی توضیح خواهم داد.
چهارم. مواجهه مسیحیت با علم، آنطور که تصور میشود نه دفعتاً حاصل شده و نه آنچنان یکدست و سرراست بوده است. لذا یکی از امتیازات کتاب اشارات موثر به تاریخ و پرداختن به فرآیند پیچیده مواجهه جهان مسیحیت با علم به ویژه در قرون وسطی است. البته درباره قرون وسطی اغراقگوییهایی نیز در باب منازعات علم و دین صورت گرفته است هرچند این سخن به معنای نفی اتفاقات تلخ قرون وسطی علیه علم و رشد علمی نیست و لذا بررسی های تاریخی عالمانه برای فهم عمیق آنچه به طور واقعی در قرون وسطی رخ داده است، بسیار راهگشا خواهد بود.
پنجم. یک مسئلهای که در بررسی منازعه میان و علم و دین نباید از نظرها دور بماند، اسراری است که دین برای اولین بار و آخرین بار آن را با بشر در میان گذاشته و مدعی است نه فقط علم، بلکه معرفت عقل زمینی انسان نیز قادر به برملا کردن این اسرار نیست. قرآن مجید میفرمایبد: «وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» یعنی قرار است چیزهایی به شما تعلیم داده شود که نه در گذشته و نه در آینده، جز از این طریق قابل تعلیم نیست. قرآن کریم خطاب به انسان می فرماید: «عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ». در حقیقت این تعلمیات رازهایی است که افشای آن تنها از عهده دین بر می آید و انسان تا ابد در این زمینه مدیون ادیان است.
ملاحظه مهم در اینجا که در کتاب توسط استاد گلشنی تصریح شده، این است که علم نمی تواند نافهمی های خود را به منزله مهملنمایی در دین یا ادراکات ماوراء الطبیعه معرفی کند. علم حداکثر میتواند بگوید من امکان فهم و درک آنها را ندارم یا فهم آنها در قلمرو علم نیست. از من به عنوان علم، با ابزارها و فناوریهای خاصی که برای درک محسوسات در اختیار دارم، انتظار درک ماوراء الطبیعه را نداشته باشید. جهان عقل و ذهن جای من نیست چه رسد به جهان وحی. من یعنی علم، در جهان عین زیست می کنم.
ششم. یک بحث گلوگاهی در رابطه علم و دین، به تغییر تدریجی جهاننگری در رنسانس در اثر رواج گفتمان «اینجهانیگرایی» بر می گردد. انسان جدید، طالب بسط فوق العاده رفاه و قدرت است و اولویت اول او، تصرف و سلطه بر طبیعت است. این جهاننگری، که با جهاننگری انسان عالمِ پیشامدرن و سنتی متفاوت است، تغییرات جدی در هدف، منابع و روش شناسی علم پدید می آورد. از امتیازات دیگر این کتاب که قابل توجه است، شرح ظهور گفتمان مدرن و تأثیرات آن بر شکل گیری علم جدید است.
در این میان، مطلبی که در تفکر استاد گلشنی ظهور و بروز دارد، نوع رویکرد ایشان به رابطه دین و دنیا و به تبع آن، دین و پیشرفت است. از منظر دکتر گلشنی، جامعه اسلامی، دنیا را به عنوان طریق و گذرگاه، بسیار مهم و نیازمند آبادانی می داند. قرآن مجید می فرماید: «هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا» از منظر استاد گلشنی، جامعه اسلامی، سزاوار پیشرفت توامان مادی و معنوی و حتی رسیدن به نقطه تمدنسازی است و تفکرات دنیاگریز از جنس رهبانیت مسیحی یا اندیشههای برخی فرق صوفیانه هیچ جایگاهی ندارد.
هفتم. یکی دیگر از خصلت های ممتاز کتاب، ورود به مباحث تخصصی فلسفه علم و معرفی ماهیت و ساختمان علم است. همانطور که در نکته نخست اشاره کردم، استاد گلشنی یک فیزیکدان برجسته است و فیزیکدانها معمولاً علم را بهتر از سایر دانشمندان درک و حتی لمس می کنند. در اینجا یک مطلب باید اضافه کنم و آن، تسلط استاد گلشنی به فلسفه علم و بسترها، مبانی، روششناسی و در کل، معماری علم است. جالب است که بدانید، اولین گروه فلسفه علم در دانشگاه صنعتی شریف نیز توسط استاد گلشنی پایه گذاری شد و تاکنون در این گروه، استادان زیادی پرورش یافتند لذا توسعه فلسفه علم در ایران نیز تا حد زیادی مدیون زحمات استاد گلشنی است. حال درباره این کتاب می توان گفت، نه تنها چتر فلسفه علم بالای سر این کتاب باز است بلکه در نقاط متعددی از این کتاب مباحث فلسفه علمی حضور پررنگی دارد و همین امر موجب شده تا سطح واقعگرایی مباحث این کتاب ارتقاء پیدا کند.
هشتم. کتاب علم و دین، وارد مسائل اصلی در رابطه علم و دین شده و تک تک آنها را مورد واکاوی قرار داده است. مثلاً مسئله معجزه، مسئله شرور، مسئله معاد و غیره. من از بین مسائل، مسئله روح و اصالت آن را جزو پیچیدهترین مسئلهها میدانم که اگر موفق به حل آن بشویم، راه برای حل مسائل دیگر هموار میشود.
می دانید که قبل از ملاصدرا دو دیدگاه فلسفی عمده در مورد روح انسان وجود داشت. یکی نظریه افلاطونی بود که نشان می داد وجود روح، ابدی، روحانی و پیش از خلقت بدن است. نظر دوم، به مشائیان تعلق داشت که ابن سینا توضیح کاملی برای آن ارائه نمود. این نظریه به پیدایش غیر مادی یا غیر جسمانی روح همراه با پیدایش و خلقت جسمانی بدن می پرداخت. اما ملاصدرا در این زمینه نظریه نو و راهگشایی را ارائه داد و از این طریق خیلی از گرههای معرفتی و علمی را باز کرد. در واقع، ملاصدرا ثابت کرد که گرچه روح انسان در نهایت در سیر تکاملی خاص خود غیر مادی و مجرد می شود، اما در آغاز خلقت و مراحل ابتدایی رشد آدمی جسمانی است و از بدن متولد می شود. استاد گلشنی در این کتاب، ابتدا نظریههای فلاسفه اسلامی و فلاسفه غرب درباره روح را تقریر نموده اند و سپس وارد تحلیل نظریههای فلاسفه غربی و برشمردن خلأها و ضعفهای برخی از این نظریهها میشوند. استاد گلشنی یک پیام مهم را هم در کتاب به خواننده منتقل می کنند و آن اینکه بر خلاف تفسیرهای رادیکالی که درباره نفی اصالت روح به ذهن ها تلقین شده است، شماری از فلاسفه غربی خواسته یا ناخواسته اصالت روح را در قالب مفاهیم متفاوت تایید کردهاند.
نهم. در کتابهایی که اندیشمندان در باب علم و دین نوشته اند، عمده توان خود را مصروف توصیف یا فراتر از آن، حل تعارضات میان علم و دین بوده است، اما کتاب استاد گلشنی یک ویژگی خاص دارد و آن، بررسی تاثیر دین در کشفیات علمی است. البته برای این ادعا شواهد تاریخی نیز کم نیست. به رغم آنچه در باب قرون وسطی و نقش مخرب کلیسا در ساحت علم گفته شده است و بخشی از آن کاملاً صحیح و دردناک است، این خود دستگاه مسیحیت بود که با تجدیدنظر در برخی رویکردها و رفتارهای خود، در رنسانس نقش اصلی را در باز شدن درهای تحول در ساحت علم باز کرد بطوریکه حتی می توان گفت اکثر دانشمندان رنسانس جزو مسیحیان ملتزم محسوب میشدند؛ یا تاسیس دانشگاه به معنای مصطلح، محصول کلیسا بود هرچند بعداً از دست کلیسا درآمد. البته در اینجا پرسش کلیدی این است که آیا می توان از آموزههای دینی برای گشودن باب های جدید به روی علم بهرهبرد؟ به نظر می رسد پاسخ استاد گلشنی به این پرسش مثبت است. البته همانطور که اشاره کردم علوم تجربی در قلمرو دین نیستند اما سرجمع دین و آموزههای ماوراء الطبیعیِ دین، فرصت های منحصربفردی را برای رشد علم و نوآوری های علمی ایجاد می کند.
من اخیراً با پروفسور ساموئل فلیشیکر مولف کتاب معروف روشنگری حداقلی و روشنگری حداکثری به همراه چند تن از استادان به صورت مجازی گفتگو داشتم. حرف اصلی ایشان این بود که آنچه از نهضت روشنگری روایت شده، چندان با واقعیت های تاریخی مطابقت ندارد بطوریکه می توان در کنار نگاههای رادیکال، نگاههای متعادلی که نه فقط به دنبال حذف دین از میدان علم نبودند، بلکه حضور دین را در پشت یا در فرایند علم، سودمند نیز میدانستند را هم یافت که در جای خود موثر بودند.
دهم. آیا نقشه راه کلان علم به ویژه مواجهه علم با ظرفیت های منحصربفرد دین و ماوراء الطبیعه، بهترین نقشه راه است یا می تواند متحول شود؟ این پرسش مهمی است که استاد گلشنی در آخرین فصل کتاب به آن پاسخ داده اند و خواستار شکل گیری چارچوبی جامع تر برای علم شده اند. این چارچوب می تواند نسبت به محدود شدن علم به ساحت حواس تجدید نظر کند یا می تواند مواجهه خنثی با ارزش ها را کنار بگذارد. این چارچوب جامع و جدید باید رویکرد خود به قدرت را تصحیح کند و دست از شئانگاری و کالاانگاری طبیعت دست بکشد و همچنین به جای پاره پاره کردن علم، آن را همچون یک درخت یکپارچه، متعامل و هم افزا ببیند و از همه مهم تر، به جای طفره رفتن از پاسخگویی به پرسشهای بنیادی بشر که به گسترش نیهیلیسم یا رشد آشوبزده علوم غریبه منجر شده، خود را در پیوند با دین و ماوراء الطبیعه، آماده پاسخگویی عقلانی و قانع کننده به این پرسش ها بکند.
در پایان عرایضم ضمن تشکر مجدد از دست اندرکاران این نشست به ویژه محقق گرانقدر جناب آقای دکتر سید حجت الحق حسینی، لازم می دانم انتشار این کتاب را به جامعه علمی چه در ایران و چه در خارج از ایران تبریک عرض کنم. این کتاب گرانسنگ مطالب بسیار مهم، عمیق و متقنی را به قلم روان، بی پیرایه و منسجم بیان میکند و حتماً می تواند ذهن های جستجوگر و ناآرام در باب رابطه علم و دین را آرام کند. ضمن اینکه این کتاب در کنار پاسخ به پرسش های مهم، نقش مهمی نیز در پرسشگری و نقد دارد و به پرسش گر شدن و ناقد شدن خواننده در این عرصه نیز کمک می کند. شان استاد گلشنی فراتر از این است که من به عنوان یک شاگرد کوچک خدمتشان به خاطر این اثر تبریک عرض کنم، اما شایسته نیست این مطلب راناگفته بگذارم که ساحت مطالعات علم و دین در ایران کاملاً مدیون ایشان است. زمانیکه کسی با مباحث روز دنیا در عرصه علم و دین و تحولاتی که در این زمینه رخ داده بود آشنا نبود، استاد گلشنی این مباحث را به ایران وارد کردند و کرسی مطالعات علم و دین را در ایران راه اندازی کردند و تدریجاً این مباحث در ایران را به یک جریان علمی اثرگذار و روشنگرانه تبدیل کردند. لذا من در نوشته های قبلی خودم درباره استاد، از ایشان به پدر رشته مطالعات علم و دین در ایران تعبیر کردم و واقعاً به این مسئله اعتقاد دارم.
از توجه شما سپاسگزارم و از خدای متعال برای استاد گلشنی مزید توفیقات و سلامتی و طول عمر مسئلت دارم.
نظر شما