سرویس مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) این حرف، تکرار مکررات است، اما درباره آنچه به انقلاب مربوط میشود هنوز بسیاری از گفتنیها ناگفته باقی ماندهاند. در اثبات درستی این حرف، همین بس که تقریباً همه ما از حوادث و رویدادهایی که دربارهشان کار چندانی نشده و زوایای مختلفشان عملاً دستنخورده باقی ماندهاند، مثالهای زیادی در ذهن داریم. یکی از این حوادث، نبرد جانانهای است که ششم بهمن ۱۳۶۰ در شهر آمل از استان مازندران روی داد، حدود ده ساعت طول کشید و جلوهای از مردمیبودن انقلاب را بهوضوح به نمایش گذاشت. این درگیری، از آن دسته ماجراهای تاریخ انقلاب اسلامی است که از آن کم نوشتهاند و چنین به نظر میرسد که لابهلای حوادث ریز و درشت دیگر، چنانکه شایستهاش بوده، دیده نشده است.
حماسه مردم آمل یا به تعبیر دیگر غائله آمل یکی از آزمونهای جمهوری اسلامی، در سالهای نخست شکلگیری بود و سربلندی در آن، به مثالی از وجود پشتوانه قوی مردمی برای نظام نوپای اسلامی تبدیل شد. به روایت ناصر شعبانی، فرمانده آن روزهای سپاه آمل «پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یک صفبندی ملموسی بین گروههای سیاسی - که قصد سهمخواهی داشتند - بهوجود آمد. در این بستر که تا حدودی ناشی از فضای اول انقلاب بود، گروههای سیاسی با گرایشات مختلف نظیر منافقین، کمونیستها، لیبرالها و… سعی داشتند تا سهم بیشتری از قدرت را تصاحب کنند. یکی از این جریانهای چپ - که عامل اصلی حوادث آمل بود - اتحادیه کمونیستهای ایران بود که اعضای آن از لحاظ فکری، وامدار تفکر مائویستی بودند.»
آنان که تحلیلهای درونمحفلی خودشان را باور کرده بودند، در گوشهای از شمال ایران دست به تحرکات پنهانی زدند و جنگلهای جنوب غربی آمل را برای برپایی اردوگاهی نظامی انتخاب کردند. باورشان این بود که درگیری حکومت تهران با رژیم بعث عراق در جنگ، و نیز ناآرامیهای کردستان و فعالیت گسترده گروههای تجزیهطلب در آن نواحی، حواس دولت مرکزی ایران را از توجه به نقاط دیگر کشور پرت و فرصت مناسبی برای یک قیام مسلحانه ضد حکومت ایجاد کرده است. استدلالشان در انتخاب آمل این بود که فکر میکردند مردم این شهر با آنان همسو هستند و در اولین قدم، جنگی بدون مقاومت را پیش رو دارند. «یکی از مهمترین دلایل آنها برای انتخاب آمل این بود که آنها تصور میکردند که در این شهر زمینههای مردمی برای همراهی با آنها وجود دارد که البته بزرگترین اشتباهشان نیز همین مسأله بود. ضمن اینکه جنگل هم آب داشت و هم بعضی از درختها میوههای خوردنی داشتند. جنگل محل استتار و اختفای مناسبی بود که آنها در آن محدودیتی نداشتند.»
عملیاتشان را صبح روز ششم بهمن، با حمله به مراکز حساس شهر شروع کردند. چند مقر نظامی و نیز فرمانداری آمل را گرفتند و پیش از شروع ساعت اداری، موقتاً بر شهر مسلط شدند. خبر که شهر منتشر شد، نیروهای حامی انقلاب را به تکاپو انداختند و بعد نبردی تمامعیار برای بازپسگیری آنچه مهاجمان اشغال کرده بودند شروع شد. چنانکه روال جنگهای شهری است، در بسیاری از خیابانها سنگر بستند و مراکز و مقرهایی را که به دست مهاجمان افتاده بود محاصره کردند. در آن نبرد که به روایت شاهدان تا غروب ادامه داشت، حداقل چهل نفر از نیروهای انقلاب به شهادت رسیدند، اما ساختمانهای اشغالشده را یکی پس از دیگری پس گرفتند. بیشتر از سی نفر از مهاجمان را کشتند و حدود همین تعداد را هم به اسارت گرفتند. سایر مهاجمان، با قطعیشدن شکست و مشاهده ناکامی نقشهشان، پا به فرار گذاشتند و گریختند.
روایت شهر هزار سنگر
خلاصهاش اینکه مردم به مقاومت ایستادند و از آمل و از انقلاب دفاع کردند. «حضور مردم به حدی بود که همهجا تبدیل به سنگر شده بود. یادم میآید که خانمی که برای امرار معاش خانواده تخممرغ میفروخت، کار خود را رها کرد و با چادر خود شن و ماسه میآورد. پس از این ماجرا، برای ارائه گزارش خدمت امام رسیدیم. نماینده آن زمان شهرستان آمل، در خلال گزارش خود گفت که آمل به یکباره به شهر هزار سنگر تبدیل شد. از آن زمان به بعد، این لقب برای آمل ماندگار شد.» یکی از دلایل شکست مهاجمان این بود که آنان واقعاً فکر میکردند با ورود به شهر، مردم به آنان میپیوندند و در نقشهای که کشیدهاند با آنان همراه میشوند. خطای محاسباتی آنان آنقدر بزرگ بود که در طرح حمله به شهر، احتمال مقاومت مردمی را در نظر نگرفته بودند و برنامه مشخصی برای واکنش خصمانه با مردمی که خیابان به خیابان از شهرشان دفاع میکردند، نداشتند.
در کتاب «شهر هزار سنگر» که کاری از مرکز اسناد انقلاب اسلامی است و زحمت تألیف آن را سیمین رهگذر انجام داده، روایتی مفصل از این مقاومت مردمی وجود دارد. طبق آنچه در این کتاب آمده است، گروه اتحادیه کمونیستهای ایران تصمیم داشت با تسلط بر آمل، این شهر را به پایگاهی برای عملیاتهای بعدی در کل شمال ایران تبدیل کند و مشروعیت و اقتدار دولت مرکزی ایران را به چالش بکشد. کتاب «شهر هزار سنگر» دو مسأله را به خوبی معلوم میکند. اولی نقشی است که مردم آمل در مواجهه با مهاجمان ایفا کردند با مقاومت در مقابل آنان، به دفاع از انقلاب رفتند و دومی نیز ذهنیت نادرستی که اعضای گروه اتحادیه کمونیستهای ایران از مردم آمل داشتند. ناگفته نماند که «مقاومت مردمی در حماسه آمل» نیز کتاب دیگری از مرکز اسناد انقلاب اسلامی درباره این ماجرا محسوب میشود.
حضرت امام خمینی (ره) نیز در نخستین سخنرانی پس از این حادثه (به تاریخ دهم بهمن ۱۳۶۰)، به همین توهمات مهاجمان اشاره کرده بود. «اینها به خیال خودشان با دست ملت میخواستند که - همان ملتی که آنها تراشیدند که مخالفند با جمهوری اسلامی - با اینها بیایند و مرکز را هم بگیرند و حکومت را تغییر بدهند و بعد هم هر طوری که دلشان میخواهد عمل بکنند، مرتجعین را هم از بین ببرند! وقتی مواجه شدند با مخالفت مردم - مهم مخالفت مردم بود - [شکست خوردند] و ما باید تشکر کنیم از شهر آمل و آن مردم فداکار که مع الأسف، خوب عدهای را هم شهید دادند، لکن خوب این مطلب را ثابت کردند که آنجایی که شما تمام آمالتان به آنجا بود با شما مخالفند؛ حالا شما میخواهید بیایید قم؟ میخواهید بیایید تهران، جاهای دیگر؟»
نظرات