احمد بیرانوند در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، درباره مهدی اخوان ثالث (متخلص به م. امید، شاعر، نویسنده، موسیقیپژوه و از پیروان شعر نیمایی) بیان کرد: «در واقع اخوان میتواند پاره خطی در شعر معاصر ما محسوب شود که گرچه از نیما تأثیر پذیرفت اما نه ادامه بیقیدوشرط کسی بود و نه بعد از او کسی راهش را ادامه داد. او تورق و تفرجی بود میان ادبیات گذشته که بهوسیله شعر نیمایی آثار زیبا و متفاوتی را خلق کرد.»
این شاعر، نویسنده و منتقد ادبی اخوان را سلطان بزرگی میداند که در حوزه کلمات سلطنتی آرام دارد که در آن هیچ رعیتی آشفته نمیشود اما صله و شادباش هم به قاصدی داده میشود که خبر از گذشته بیاورد نه از آینده.
در ادامه این گفتوگو میخوانید:
مهدی اخوان ثالث را خلاقترین پیرو شعر نیمایی خواندهاند. از این حیث، شعر اخوان را در فرآیند تحول و تطور شعر معاصر، چطور و در چه جایگاهی دستهبندی میکنید؟
شاعری اگر در تعریفی، سلطنت شاعر بر کلمات باشد یا تفرج سلطان در ساحتهای کلمه به حساب بیاید، حوزه سلطنتش در رفتوآمد بین گذشته و آینده معنا پیدا میکند. یعنی ما سلطانی را داریم که برای حکمرانی بر کلمات، میان گذشته و آینده در رفتوآمد است. او حکم میکند که بر تن هر رعیتی یا هر خادمی یا هر دوستی یا هر همتایی چه بپوشاند و چه جایگاهی در نظر بگیرد. اخوان در گذشته و نگاهش به گذشته و در رفتوآمدش به گذشته سلطان بینظیری است؛ نیما هم، گذشته شعر را بهخوبی میشناسد اما سلطانی است که در رفتوآمد میان گذشته و آینده، میلش به آینده بیشتر است. اخوان در رفتوآمد بهعنوان یکی از خلفترین شاگرد نیما (به تعبیر شما)، میلش به گذشته بیشتر است؛ گرچه درنهایت او هم از گذشته دل میکند و رو به آینده میکند اما گویی او در بازگشتش به گذشته حسرتی عمیق را پی میگیرد. از این روست که همچنان دوست دارد در شعر استادش (نیما) بیشتر ردپای گاتهای زرتشت را ببیند تا تأثیر شعر فرانسه. او در بدعتها و بدایع اشاره میکند که نیما را باید بیشتر متأثر از اوستا و سرودههای گاتها تا از شعر فرانسه دانست. از این رو من اخوان را سلطان بزرگی میدانم که در حوزه کلمات سلطنتی آرام دارد که در آن هیچ رعیتی آشفته نمیگردد اما صله و شادباش هم به قاصدی داده میشود که خبر از گذشته بیاورد نه از آینده.
اخوان اگرچه تخلص م.امید را برای خود برگزیده بود، اما اتمسفر و فضای آثارش بیشتر مبین فضایی غمگنانه است. از منظر تأثرات اجتماعی، نسبت آثارش با جامعه و فضای اجتماعی خصوصاً در دهه ۳۰ تا ۵۰ چه بود؟
شعر اخوان ثالث هم حسرت دارد و هم خشمی فروخورده. میتوان در برهههای مختلف این دو سوی سکۀ شعر او را که در لایههای اجتماعی پیچیده است، تماشا کرد. ناگفته پیداست در زندگیاش شاهد اتفاقات بزرگ اجتماعی معاصر بوده است؛ از بدو کودکی فضایی را تجربه میکند که هم شاهد کودتا است و هم شاهد انقلاب! هم شاهد سرکوب است و هم شاهد زمزمههای استقلال! در این بین او خودش بهدنبال عدالت است. این عدالت در او گمشدهای است که به انحا مختلف به مخاطب یادآور میشود. اضافه کنید ارادت مریدگونه شاعر به فرهنگ باستان و ایران قدیم؛ با این حساب عدالتخواهی او شکلی نوستالژیک هم مییابد تا شعر در سه ضلع مثلث نوستالژی، حسرت و خشم مفهوم عدالت را پرورش دهد و انصافاً شکلهای بینظیری از ساختار و روایت را ارائه میدهد که نمونه اعلای آن را در شعر زمستان یا آخر شاهنامه میبینیم.
او یکی از چهرههای سرشناس شعر معاصر به شمار میآید اما چرا شاعر جریانسازی نشد و نمیتوان جریانی را منتسب به شعر او دانست؟
درست است که بسیاری اخوان را ادامه نیما میدانند و او را یکی از وفادارترین یاران حلقه او میپندارند اما واقعیت این است که اخوان به تأثیر از شعر خراسان و سبغه آن و همینطور ادبیات تنها یک یا دو ساحت از شعر نیمایی را مورد توجه قرار داد و مابقی شاخصههایی بود که نه ادامه نیماست و نه پایان نیما؛ اخوان در واقع میتواند پاره خطی در شعر معاصر ما محسوب شود که گرچه از نیما تأثیر پذیرفت اما نه ادامه بیقیدوشرط کسی بود و نه بعد از او کسی راهش را ادامه داد. او تورق و تفرجی بود میان ادبیات گذشته که بهوسیله شعر نیمایی آثار زیبا و متفاوتی را خلق کرد. او توانست روایت را در شعر نیمایی که توسط نیما تا حدودی خوب مطرحشده بود، با زبانی فاخر بازتولید کند؛ البته کسانی شیفته شیوه سرایش او بودند؛ شیوهای که از موسیقی بیرونی و طنین کلمات به شکل حماسی وام میگرفت و کسی چون اسماعیل خویی در کنار او این شیوه را میپسندید و از آن بهره میجست. در نهایت این شاخصهها منحصر بهفرد خود اخوان ماندند. چون بیشتر از اینکه در جریان شعر معاصر باشد در جریان شخصی خودش حضور داشت. گاهی معاصرت در یک شخص به یک شیوه دیگری نمود پیدا میکند که الزاماً قرار نیست در روند تکامل یا پیشروی شعر معاصر فارسی باشد بلکه در تکامل شخصی او نمود مییابد. شاخصههایی که برای خود او ایجاد سبک کردند و ماحصل تجربه و شیفتگی او نسبت به همان فرهنگ باستانی بود. از این رو تا جای ممکن اخوان درین باب منحصربهفرد ماند.
به نظر شما چرا با وجود هم زیستی با جریانهای نوگرا در شعر که چهرههایی چون فروغ و شاملو آن را پیش میبردند، اخوان تا پایان عمر بر همان سبک و سلوک نیمایی باقی ماند؟
خب باید اعتراف کرد که استعداد و انعطاف آن دو در گرایش به نو از اخوان بیشتر بود اما مسائل دیگری هم هست که نباید از آن غافل شد. اول اینکه اخوان علاوه بر شیفتگی بیشتر، تسلط و اشرافش هم بر شعر کهن از هر دو شاعر دیگری که نام بردید، بیشتر بود. دوم آنکه فروغ هم آنقدر عمر نکرد که ما ببینیم آیا شیوهاش را عوض میکند یا نه. از طرف دیگر اخوان سلوک شخصی خود را داشت و شاید همین سلوک شخصی و شیفتگی که پیش از این از آن نام بردیم، باعث میشد که او میلی به تغییر سبک نداشته باشد. گاهی شاعران بزرگ وقتی قلهای را فتح میکنند مایلند در همان قله بمانند و تجربه فضاهای دیگر برایشان خطر داشته باشد: خطر پایین آمدن از قله! و ممکن است آنها را از آن فاخر بودن دور کند. گرچه خود شاملو هم با وجود اینکه بسیاری از ژانرها را تجربه میکرد در نهایت در شعر در همان اسلوبی که مد نظرش بود، ماند و او هم چون اخوان قله مخصوص خود را حفظ کرد و لزومی برای تعویض یا تجربه قله جدید ندید.
به عنوان آخرین سوال، آیا شعر اخوان میتواند در سپهر شعر آوانگارد، موضوع توجه و تأثیرپذیری از سوی شاعران حال و آتی باشد؟
راستش را بخواهید من اخوان را ترمیم کننده شعر معاصر میدانم. او پیشرو یا متفاوت نیست اما اشراف و سلامت زبانش تحسین برانگیز است. شعر اخوان در فضاسازی، ترکیبسازی، در موسیقی و در روایت، سرشار از اتفاقات خوب و یگانه است، به طوریکه در بسیاری از همنسلانش این اتفاقات دیده نمیشود. برای همین او از نظر من ترمیم کننده است. او در سوژهپردازیها میتوانست پتانسیلها و ظرفیتهای یک مضمون را بهخوبی بیرون بکشد و در ارائه نهایی آن به مخاطب سعی کند از همه جنبههای یک سوژه کار بکشد. او شاعری با نبوغ شخصی است که همانطورکه پیشاز این عرض کردم خودش در فضای خودش یکه تاز است از اینرو نمیتوان او را آغازکننده چیزی دانست. چراکه همین تصویرسازی و فضاسازی در شعر کلاسیک ما وجود داشته و در بعضی شاعران بر فرض مثال چون فردوسی تجربه شدهاست اما اخوان آن را معاصر کردهاست و به آن رنگوبوی نو بخشیده است. او هم مثل نیما شیوههای قصهپردازی پیش از خود را بهخوبی لمس کرده است و توانسته است در بستر نمادها به اتفاقات رنگوبوی معاصر بدهد. با این وجود ما باید او را شاعری موفق در حوزه سلطنتی خودش بدانیم. سلطنتی که سکهاش عیار از گذشته میگیرد و رواج آینده نخواهد داشت.
نظر شما