جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۹
همیشه دنبال ایده زیبا هستم/ کودکان درهر جای دنیا منتظر لالایی و قصه هستند

هرمزگان - افسانه شعبان‌نژاد شاعر و نویسنده حوزه کودک گفت: بیش از ۶۰۰ کتاب دارم. همیشه دنبال ایده زیبا هستم زیرا هر جای دنیا، کودکان منتظر لالایی و قصه هستند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در بندرعباس، افسانه شعبان‌نژاد، در نقد و بررسی کتاب «خاطرات یک کلاه»، با شعر «پدر شبیه کوه و مادرم شبیه آفتاب…» کلام را آغاز کرد و به پیشینه شعری خود پرداخت.

وی گفت: از سال سوم دبستان، اولین شعر گونه‌ام را گفتم. اطرافیان با تشویق هایشان به من انرژی و انگیزه شعر گفتن دادند. البته همواره شاگرد و مدیون مصطفی رحماندوست هستم زیرا او بود که مرا با دنیای شعر کودک آشنا کرد و اینک علی‌رغم اینکه ۴۰ سال از چاپ اولین کتابم می‌گذرد و بیش از ۶۰۰ عنوان کتاب دارم اما همچنان نظر او برایم مهم است و نظرش را درباره آثار می‌پرسم. او در اولین نامه‌ای که برایم نوشت، نوشته بود در اشعار دست و پا شکسته ات روح شعری وجود دارد.

این شاعر کودک، شعر تازه‌ای که در بندرعباس با عنوان «فقط بخاطر دریا» گفته بود برای کودکان دریا و ساحل خوانش کرد و گفت: دوست ندارم از دنیای زلال کودکان جدا شوم. به جز یکبار که کتاب «می‌خواهم لیلای تو باشم» از این دنیای پاک و بی آلایش جدا نشدم. درون خودم یک کودک، نوجوان و خردسال دارم. بچه ها من را به عنوان یک همبازی نگاه می‌کنند. حتی با بچه های خودم هم اینچنین هستم.

وی در ادامه گفت: چندین مجموعه شعر، نمایش و داستان، زیر چاپ دارم و احساس می‌کنم هنوز این توانمندی را دارم که برای کودکان کار کنم.

این نویسنده کرمانی ضمن پرداختن به خاطره قدیمی از کلاه و اسباب بازی، در خصوص ایده گرفتن از پیرامون اینگونه گفت: یکی از اصلی‌ترین مباحث، پیدا کردن ایده است. ایده‌ها و موضوع‌ها توی کوچه و پس کوچه‌ها و خیابان‌های اطراف ما هستند. من همیشه دنبال ایده زیبا هستم. ایده ها دور و بر ما هستند. حتی ایده هایم را از بچه‌ها می‌گیرم. من اگر بین بچه‌ها نباشم نمی‌توانم به روز باشم و مثل یک بچه امروزی فکر کنم. ایده را نمی‌توانیم از کسی قرض بگیریم. ایده را خودمان باید پیدا کنیم و به آن بپردازیم. یک چشم باز و دل بینا می‌خواهد که ایده ها را به کتاب تبدیل کنیم.

شعبان نژاد همچنین گریزی به کودکی و جوانی‌اش زد و ابراز داشت: از کیهان بچه‌ها و کانون پرورش فکری کودکان خاطره دارم. در یک خانواده شلوغ در شهداد کرمان به دنیا آمدم ۶ خواهر و ۲ برادر بودیم. سپس به شهر کرمان رفتیم. تا قبل از ازدواج (۱۹ سالگی) در استان کرمان بودم و سپس به تهران رفتم و اینک ۴۰ سال است که در تهران زندگی می‌کنم. بنابراین کیهان بچه‌ها برای چاپ اشعار و آشنایی بین من و بچه‌ها و بزرگترها خیلی کمک کرد. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز آثار بسیار ارزشمندی از من منتشر کرد.

این نویسنده توانمند از حضور در جلسه سه شنبه های تهران گفت و افزود: حضور اسدالله شعبانی، جعفر ابراهیمی، بیوک ملکی، مصطفی رحمان دوست و … که بی‌رحمانه نقد می‌کردند در رشد شعرام بیشترین تاثیر داشت.

نقد بهترین راه پیشرفت است

افسانه شعبان‌نژاد اضافه کرد: برای داشتن آینده درخشان باید نقد پذیر باشیم. نقد بهترین راه پیشرفت است. آن‌گونه که هنگام نقدهای سه شنبه شب‌های تهران می ماندم و سپس به خانه می‌رفتم و گریه می‌کردم. اما پا پس نکشیدم تا کودکان فامیل به وجود من افتخار کنند. هر چند قبلاً بعضی از اطرافیان اشعارم را مسخره می‌کردند اما الان باعث افتخارشان هستم.

این شاعر پرکار و فعال با اشاره به خون‌گرمی در همه مردم جنوب، صمیمیتش را محصول این جغرافیا عنوان کرد و در پاسخ به پرسش یکی از کودکان بندرعباسی گفت: روی ادبیات عامیانه زیاد کار می‌کنم. رفتم به باغ را بر اساس یک داستان قدیمی کرمان نوشتم. «ماچوچه» یک افسانه و متل قدیمی است که من آن را امروزی اش کردم. بنابراین شما نیز با عشق و تلاش و پشتکار به هر چیز که می‌خواهید خواهد رسید.

این مدرس جنوبی با بیان اینکه عشق حضور در بین بچه‌ها دارد ابراز داشت: فکر می کنم در مجموع از من در حال حاضر ۳ شعر و یک داستان در کتب دبستان باشد. شعر باز هم موی مرا مادرم شانه زده… یکی از این شعرها است.

خوشحالم که در دنیای کودکان زندگی می‌کنم

این کنشگر حوزه کودکان ادامه داد: بودن در دنیای بچه‌ها واقعاً لذت بخش است. این حضور من را یک کودک، خردسال و نوجوان نگاه داشته است. مثل کودکان با چیزهای کوچک خوشحال می شود و هیچ کینه‌ای به دل ندارم. خوشحالم که در دنیای کودکان زندگی می‌کنم. لالایی و قصه خواندن را خیلی دوست دارم. از والدین می‌خواهم که برای کودکانشان لالایی و قصه بخوانند. هر جای دنیا، کودکان منتظر لالایی و قصه هستند. نباید ما در این زمینه کوتاهی کنیم. همه چیز ما از خانه شروع می شود و والدین باید به وظایف خود بر بگردند.

او در خصوص تفاوت شعر کودک و نوجوان نیز گفت: دنیای کودک با دنیای نوجوان فاصله دارد. نوجوان بین دنیای کودک و بزرگسال است. نیازها، واژگانشان و ذائقه او فرق کرده است. در شعر کودک محاوره کار می‌کنیم. به خودمان اجازه می‌دهیم از کلمات شکسته استفاده کنیم. اما از اول دبستان از زبان معیار استفاده می‌کنیم. در استفاده از صنایع محدود هستیم به جز جان بخشی به اشیا که بخشی از کار است. اما موضوع نوجوان، سخت است و آن هنر نویسنده و شاعر را می‌رساند که چگونه در این حوزه به خلق آثار بپردازد.

وی در پاسخ به یکی دیگر از کودکان افزود: اولین کتاب من، کتاب داستان «نه من نمی‌ترسم» توسط نشر پیام آزاده به چاپ رسید. الان نیز خاطرات یک عروسک را برای نوه خودم نوشتم. در حال حاضر هم خاطره نویسی می‌کنم و کوتاه و ساده می‌نویسم. مجموعه‌ای به نام فصل‌های کودکی را می‌نویسم. توصیه می‌کنم کودکان نیز خاطراتشان را بنویسید، سوژه یابی چیز عجیب و غریبی نیست. خاطره نویسی را فراموش نکنیم. من از دوره راهنمایی خاطره نویسی را شروع کرده‌ام و یکی از راه‌های نویسندگی، خاطره نویسی است.

شعبان نژاد در پاسخ به پرسش یکی دیگر از کودکان گفت: اولین کار برای نویسندگی، باید استعداد آن را داشته باشید، توقع نداشته باشیم که همه شاعر یا نویسنده بشوییم. مطالعه و تلاش خیلی مهم است. فقط بنویسید. البته سال‌ها گذشت تا به خودم اجازه دادم آن را چاپ کنم، عجله نکنید تا کارتان پخته شود و دیده شود تا از چاپ آن پشیمان نشوید.

این شاعر ارزشی به پرسش یکی از مادران که پرسید تا چه سنی نیاز هست که برای کودکان قصه‌گویی کنیم و کتاب بخوانیم نیز اینگونه پاسخ داد: قصه شنیدن سنی ندارد. من هنوز هم دوست دارم قصه بشنوم. سپس خاطرات بی بی نیره، قصه گو همسایه که افسانه‌های قدیمی را برایشان می‌گفت، تعریف کرد.

در پایان نیز با اذعان به اینکه از شعر سفارشی خوشش نمی‌آید، از کتاب شعر سفارشی برگزیده جایزه قلم زرین و ماهی سیاه کوچک چند شعر خواند.

امیر حسین والا مجری و تسهیل‌گر نیز ضمن خیرمقدم گفت: از فرشاد محمدی مدیرکل کتابخانه‌های عمومی هرمزگان قول گرفته‌ایم که هر ماه یکی از نویسندگان و شاعران مطرح کشور به استان هرمزگان بیاید و اولین شخصیتی که به استان آمده است افسانه شعبان نژاد از نویسندگان و شاعران کودک است که بسیار شادمانیم.

دبیر محفل ادبی آفتاب بندرعباس در ادامه گفت: ردیف اول صندلی‌های ما مربوط به کودکان است و به کودکان مان می بالیم. امروز نیز می‌خواهند اشعار خودشان و یا اشعار شعبان‌نژاد را بخوانند و تنها شرطی که این نویسنده و شاعر مطرح گذاشتند این بود که کودکان در این نشست باشند.

دُرسا غلامشاهی خواجه عطایی از محفل ادبی آفتاب و سرو سهی با شعر «گل خوشبوی مادر لالا، لالا گل شب بوی مادر گل زیبا، گل خوشبوی مادر لالا، لالا گل صحرایی من تو هستی همدم تنهایی من لالا صورتت همرنگ گلهاست» از اشعار افسانه شعبان‌نژاد و شعر «چون غنچه چکید…» از اشعار خودش آغازگر این محفل ادبی کتاب‌محور بود.

حُسنی سادات دیده ور و ماردین از محفل ادبی آفتاب و کودکان حکیم با شعر «شعر شب. -شب، شب، شب شب اومد -کدوم شب؟ -اون که موهاش سیاهه رو دامنش یه ماهه -کدوم ماه؟ – اون که تو آسمونه قشنگه، مهربونه چادر نقره داره دور و برش پر شده از ستاره -کدوم، کدوم ستاره؟ -ستاره ای که مثل یک چراغه مثل گلای یاس توی باغه می خوام بیاد پایین منو ببینه را» از دیگر اشعار پرطرفدار کودک اثر شعبان‌نژاد خواندند.

سپس کودکان کتابخانه فرهیختگان ایسین به سرپرستی زهرا پورحسن (فاطمه زهرا کهور زاده، سونیا اروانه، زینب حسین زاده، فرزانه حسینی، معصومه میرشکاران) «ماره یه خرده بد بود. کلک زدن بلد بود. خودش رو جا به جا کرد. شبیه شاخه ها کرد. رفتم به باغ انار. وقت چی بود؟ ناهارش! فکر چی بود؟ شکارش!» از دیگر سروده های این شاعر نامی را به صورت گروهی خواندند.

دینا سلامی از نوجوانان انجمن ادبی سروسهی، شعر کودکانه عکس خودم از کتاب «دامن چین چینی»، نوشته شکوه قاسم نیا را اینگونه خواند: دیروز توی آینه عکس خودم را دیدم چه قدر شبیه من بود. به روی او خندیدم. عکس من از آینه به من نگاهی انداخت گمون کنم که او هم، عکس خودش را شناخت.

جانان ترانه بندری «زنون بری قبله دعا که یوزپلنگ پیدا بودن…» از ترانه‌های نَصرُک را خوانش کرد. السا، قصه بزغاله و گرگ را تعریف کرد و یاسمین، داستان طنز ماشین از گوشه خیابان … را خواند.

علی رضایی شریف، با شعر کودکانه «خوب می‌زنین، خوب می کشین آهای آدم بزرگا…» از اشعار مربوط به سال ۱۳۷۶ خود را قرائت کرد.

مریم سید افقهی از شاعران و مولفان هرمزگانی از شعبان‌نژاد خواست تا از تجربیات خود بگوید و خبر چاپ کتاب شعر خودش خبر داد.

معصومه جزایری از فعالان حوزه کودک، در خصوص خرید کتاب، جلد و نقاشی آثار صحبت کرد و به ذکر خاطرات خرید کتاب‌های شعبان نژاد پرداخت و سرانجام داستان «باد برو بیا را برای» کودکان تعریف کرد.

محمد رضا تولایی از منتقدان ادبی بندرعباس نیز در ادامه با بیان افتخار از حضور در این محفل فرهنگی و ادبی رو به افسانه شعبان‌نژاد گفت: معلوم است که با دل بچه‌ها کار می‌کنید که اشعارتان به دل می نشیند.

دبیر محفل ادبی اندیشه ادامه داد: آدم حتی در شمارش کتاب ها و جوایزتان نفس کم می‌آورد بنابراین نفس به نفس برای کودکان شعر می‌گویید و حتی شعرهای شما بزرگسالان را هم جذب می کند. روح سیالی دارید که در همه روح ها رسوخ می‌کند. زیرا شعر شما سرشار احساس است و سپس شعر آقای باد و پیراهن من را خواند و با شعر گل گل گل، گل اومد، خاطره بازی کرد.

همچنین شعر واحد شش: دزد وقتی رفت ما کنار واحد شش ایستاده، درد دل کردیم…؛ شعر پنحری / صدای پنجری و آه دوباره معطلی… را خوانش و نقد و بررسی کرد.

وی در پایان گفت: اشعار تان همه‌اش سرشار حس قشنگ و تصویر زیبا است. شما ادبیات خواندید و دکترای هنر گرفته‌اید و احساس می‌کنم همواره در حال نقشه کشیدن و نقاشی برای کودکان هستید و از نقشه‌ای که برای کودکان می‌کشید خوشحال شوید.

فرزانه فرخی نژاد از شاعران هرمزگانی نیز در پایان با خاطره بازی عطسه ماه و ریختن ستاره ها توی آسمان، شعر بچه بودم وقتی دلم تنگ می شد، وقتی قد یک ارزن می شد… را با حس زیبایی خواند.

این برنامه فرهنگی و ادبی با حضور مولفان و شاعران هرمزگانی مانند: سید مریم سیدافقهی، یحیی دهقانی، معصومه جزایری، علی رضایی شریف، یوسف ملایی، اکبری، محمد رضا تولایی، فرزانه فرخی نژاد، پروین صالحی قصه گوی کودک و عشایر و جمع زیادی از کودکان بندرعباسی برگزار شد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها