سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب داستانی «مادربزرگ منتظر است» نوشته یوسف یزدیانوشاره از سوی انتشارات بهنشر منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب با محوریت وقف پسری نوجوان برای آبادکردن قنات خشکیده اجدادیاش به نگارش درآمده است. این اثر با دغدغه فرار «مهرآور» نوجوان ۱۴ ساله (شخصیت اصلی داستان) از زندان قجری آغاز میشود. مهرآور پس از فرار، برای دور شدن از خطر دستگیری، به قصد دیدار مادربزرگ، راهی ولایت «پایاب» روستای آبا و اجدادی خودش میشود. در راه و در خودِ مقصد با چندین مشکل کوچک و بزرگ مواجه میشود، برای حل آنها از پای نمینشیند و در طول داستان جوهره شخصیت پویا و سازنده خودش را برای فائق آمدن بر آنگونه مسائل نشان میدهد؛ اما سرانجام شیرینی برای نوجوان قصه رقم میخورد.
با یزدیانوشاره درباره نگارش این کتاب و تأثیر آن بر نوجوانان صحبت کردهایم.
- چه شد که کتاب «مادربزرگ منتظر است» را نوشتید؟
مشهور است نویسنده بهتر است برای خلق اثر داستانی از تجربههای زیستهاش کمک بگیرد. من هم چون اولاً دوران کودکی و نوجوانیام را در محیط روستایی گذرانده بودم و ثانیاً تحصیلات رسمی و دانشگاهیام علوم کشاورزی بود و سالها کارشناس کشاورزی بودم، سعیام این بود بستر شکلگیری داستان و رمانی که مینویسم، روستا و محیطهای روستایی و کشاورزی باشد. از موقعی که خودم را شناخته بودم با اعجوبهای مثل قنات، آب پاک و زلالی که از دهانه آن بیرون میزد، آشنایی داشتم و از برکات بیبدیل قنات در روستا بهرهمند شده بودم؛ بنابراین سالها به این موضوع فکر میکردم چگونه میشود قنات، این میراث گرانسنگ پیشینیان را به نوجوانان امروزی، بهویژه نوجوانان و جوانان شهرنشین شناساند که شاید بتوان گفت بیشتر آنها هیچ آشنایی با این میراث بزرگ ندارند. به همین جهت خیلی مایل بودم داستان و رمانی بنویسم که قنات و قناتسازی و مختصات این سازه کهن در آن طرح شده باشد و شخصیتی خلق شود که در عین اینکه درگیر ماجراهای شخصی و اجتماعی خودش میشود، این میراث ماندگار را هم پاس بدارد و با تمام وجود به حفظ و صیانت از این سازه کهن بپردازد.
- ایده این داستان چه طور به ذهنتان خطور کرد؟
طبیعی است ایدههای داستانی زیادی در ذهن یک نویسنده شکل میگیرد که با تجربیات زیسته و پیشینه زندگی او ارتباط بیشتری داشتهاند. ایده این داستان را شاید بشود گفت پنج، شش سال پیش که متوجه شدم سازمان جهانی یونسکو، قنات ایرانی را به عنوان میراث فرهنگی جهانی پذیرفته و در عدد عجایب انکارناپذیر جهانی ثبت کرده، به ذهنم خطور کرد و بر آن شدم داستانی بنویسم که بخشی از ماجراها و درگیری بین شخصیتهایش با قنات و قناتسازی پیوند طبیعی خورده باشد. با این کار به زعم خودم میخواستم در حد وُسع، دِین خودم را به این میراث کهن و انتشار این افتخار بزرگ یعنی به ثبت رسیدن قنات توسط سازمان یونسکو ادا کنم.
- این داستان برگرفته از تاریخ و وقایع تاریخی است یا ساخته ذهن شماست؟
همانطور که میدانید داستاننویس میتواند از وقایع تاریخی، به شرط تحریف نکردن آن برای داستانسرایی و خلق شخصیتهای مدنظر خودش بهره بگیرد. من هم گوشهای از وقایع انقلاب مشروطیت را به عنوان بستر تاریخی کتابِ «مادربزرگ منتظر است» انتخاب کردم و پیرنگ داستانیاش در آن موقعیت تاریخی با ویژگیهای زمانی، مکانی و شخصیتهای خاص خودش شکل گرفت.
- فکر میکنید خواندن کتابِ «مادربزرگ منتظر است» چه تأثیری بر نوجوانان داشته باشد؟
البته داستان یا هر اثر هنری دیگر مثل سینما شاید برای مخاطبان عام خودش در درجه اول جنبه سرگرمی و لذت بردن از پیگیری ماجراهایش را داشته باشد؛ ولی آنچه مسلم است نویسنده به فراتر از اینها هم اندیشیده است. هر نویسندهای دلش میخواهد به نوعی ارزشها و آرمانهای مدنظر خودش را در قالب اثری که خلق میکند به مخاطبان اثرش پیشکش کند. من هم بر این اساس، مضامینی انسانی در این داستان گنجاندهام که امیدوارم به نحوی بر خواننده نوجوان اثرم تأثیر بگذارد؛ البته همانطور که گفتم همین که خواننده کتاب در خلال همراه شدن با شخصیت اصلی داستان و همذاتپنداری با او، آشنایی مختصری با مهندسی و معماری حفر قنات پیدا کند و به لزوم حفظ و احیای این سازه دست مردمان قدیم برسد، دستاورد بزرگی برایم خواهد بود.
- حالا که به شخصیت اصلی داستان که «مهرآور» باشد اشاره کردید، شاید برای برخی از خوانندگان اثر این سوال پیش بیاید که آن همه سختکوشی و جانفشانی شخصیت برای احیا و بازسازی قنات - که در داستان نشان داده شده - از یک نوجوان چهارده، پانزده ساله دور از انتظار نیست؟
شما پرسش خیلی خوبی مطرح کردید. اگر داستان را خوب خوانده باشید جسته گریخته اشارههایی به زندگی مهرآور قبل از رویارویی با مشکل اصلی مطرح در داستان شده است. مهرآور در اصل نوجوان سرد و گرم چشیدهای است. تا به آن سن برسد تجربیات زیسته پرباری دارد. چندبار با بچههای هممکتب خودش کوره قنات مخروبهای را کاویده است. سوارکار و چوگانباز ورزیدهای است. همراه چوپان گله گوسفندان پدرش، بارها چوپانی کرده و خیلی تجربههای دیگر.
متأسفانه خیلی از نوجوانان امروزی، بهوِیژه نوجوانان شهری خیلی دیر، یعنی بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی وارد عرصه اجتماع میشوند؛ ولی بیشتر بچههای قدیم، بهخصوص روستانشینان در سن پنج، شش سالگی با پدرانشان در انجام کارهای روزمره زندگی همراه میشدند و موقعی که به سن بلوغ میرسیدند برای خودشان یکپا مرد بودند. خود من که زادگاهم روستاست، از وقتی دست چپ و راستم را شناختهام، یار و همراه پدرم در کارهای کشاورزی و باغبانی بودم. اصلاً نسلهای گذشته اعتقاد داشتند بچه باید از اوایل کودکی سرد و گرم روزگار را بچشد و قبل از اینکه به سن بلوغ برسد، عمیقاً با دنیای پیرامون خودش آشنا شده باشد و به اصطلاح یکتنه بتواند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد.
- دیدگاهتان درباره ادبیات چیست و در نوشتن به دنبال چه چیزی هستید؟
ادبیات به نظر من مجموعه معرفتی بشر در طول قرنهاست. مکتوباتی که ادیبان ما از خود به یادگار گذاشتهاند، میراث گرانبهایی است که هم باید از آنها حفظ و حراست نماییم و هم از این مکتوبات پربار اعم از شعر و نثر در ثمربخشی و جهتدهی به زندگیمان استفاده کنیم. ادبیات فارسی ما اعجوبههای بیمانندی مثل فردوسی و حافظ و مولانا دارد که تا دنیا دنیاست، باید به غنای فرهنگی این ادبیات افتخار کنیم و همواره خوشهچین آثار سعدی و نظامی و دیگر بزرگان شعر و ادب این سرزمین باشیم که در سایه بهرهمندی از فرهنگ قرآنی و اسلامی، معرفتنامه سِتُرگی برای ما و آیندگان به یادگار گذاشتهاند. من هم که خود را کمترین خوشهچین خرمن معرفت چنین ادیبانی میدانم، سعیام این است اگر صفحهای سیاه میکنم و داستانی مینویسم، برگرفته از فرهنگ قرآنی و تجربیات زیستهام باشد و با این کار شعاع نوری هرچند ناچیز پیش پای خواننده نوجوان کنجکاو اما کمتجربهام در کورهراههای سرد و تاریک زندگیاش بتابانم.
- آیا رمان جدیدی در دست انتشار دارید؟
دو رمان برای نوجوانان در دست انتشار دارم؛ ولی اخیراً مجموعه سهمجلدی «داستانهای وشاره» با عناوین «جشن عروسی بابام»، «شبی در خانه درختی» و «کروکودیل در کلاس» از سوی انتشارات قدیانی چاپ و منتشر شده که برگرفته از ماجراهایی است که در دوران کودکی و نوجوانیام در روستا در دهه ۵۰ خورشیدی داشتهام. این مجموعه شامل ۴۲ داستان کوتاه بههمپیوسته است که قهرمان شرّ و شیطان این داستانها با دردسرهای زیادی در زندگی روبهرو میشود و در راهکارهایی که برای رهایی از این دردسرها پیدا میکند، گهگاه موقعیتهای طنزی هم شکل میگیرد.
نظرات