سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - راحله صبوری، پژوهشگر و مولف جنگ: از اصغر کاظمی میتوان به عنوان دایرهالمعارف سیار جنگ یاد کرد. نویسندهای که از روزهای آغازین تاسیس دفتر ادبیات پایداری تا امروز حضور موثر و مفید داشت و خالق آثار ماندگار و با ارزشی در زمینه ادبیات پایداری و جنگ بوده است. همچنین طی سالیان متمادی که کنارشان کار کردم و آموختم، تحقیق و پژوهش جزو لاینفک کارهایش بوده است. از او آموختم از کنار خاطرات و وقایع، بیتفاوت و به سادگی عبور نکنم. آموختم پشت هر حادثهای در جنگ، داستان دیگری نهفته است. روایتهایی شاید فراموش شده در غبار زمان، از رشادتها، از جان گذشتگیها، تجربیات و روابط انسانی ظریف و فردی که در پس انفجارها، سفیر گلولهها و ترکها مهجور مانده است.
اصغر کاظمی کاشف این ظرایف است که با دست و دلبازی، صداقت و خلوص نیتی که ویژگی بارز رزمندگان ما بوده است، آنچه در دل و ذهن راویان است پیش روی ما می گشاید و سفره دل را باز می کند. کتاب «کاش این گلوله شلیک نمی شد» همانطور که از اسمش پیداست، ماجرای شلیک یک گلوله توپ است در زمستان ۱۳۶۶، در نقطهای از مرز گسترده جنگی ایران با عراق، درماههای پایانی جنگ، در نزدیکی گروهی هفتنفره از رزمندگان که راهی عملیات بودند، اتفاق افتاد، با همه حواشی و عواقب آن تا به امروز. پس از انفجار توپ، دو سه نفر اول تیم که به نقطه انفجار نزدیک بودند، در جا شهید میشوند و بقیه هر کدام از ناحیهای دچار جراحت میشوند. وقتی در دل روایت ورود میکنیم و با خاطرات پیش میرویم خواهیم دید پس ازاین انفجار، چه سرنوشتهایی رقم خورده و چه زندگیهای با ارزشی دست خوش اندوه و رنج شده است! به نظرم قصه پر فراز و نشیب و پررنج آدمهای این روایت، سراسر مدح، ثنای زندگی و صلح و نکوهش جنگ است.
این کتاب هم مانند دیگر آثار اصغر کاظمی، تحقیقی جامع، نکتهبینانه و موشکافانه است از یک حادثه به ظاهر ساده و روزمره جنگ که از دید چند نفر از حاضرین و شاهدین واقعه و از زوایای مختلف بازروایی شده است و بهخاطر اسناد بسیار، عکسها و توضیحات جامع و کامل، بیشباهت به کتاب «دسته یک» و «بمو» دیگر آثار این محقق نیست. این موشکافی جزئی از ویژگیهای کاری اصغر کاظمی است… این روایتها سوای اینکه مستقل و فردی هستند، همپوشانی تاریخی خوبی دارند، یکدیگر را تایید و مثل تکههای پازل کامل میکنند. باعث میشوند خواننده جزئیات بیشتری از آن واقعه را دریابد و انفجار گلوله توپ را درست شبیه پرده بزرگ و چند بعدی سینما پیش روی خود داشته باشد. نگاه تحقیقی و دقیق کاظمی به حوادث باعث شده این روایت هم برای مخاطب عام و ساده جذاب باشد و هم برای محققینی که به دنبال اطلاعات آماری و تاریخی از وقایع جنگ تحمیلی هستند. از این جهت میبایست به کاظمی و گروه تحقیق دست مریزاد و تبریک گفت.
اسناد باقی مانده از دوران دفاع مقدس از نظر ارزش تاریخی کمتر از شفاهیات نیستند. مخصوصاً اسناد پزشکی که روند و مراحل درمان مجروحین و نوع مجروحیت را بیان میکنند روزها و سالهای متمادی و جانکاهی را که مجروح پشت سر گذاشته را نشان میدهند و هم زحماتی که جامعه پزشکی و کادر درمان در خدمترسانی به رزمندگان انجام داده و کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در عین حال، اسناد و دستنوشتهها، کلیت تحقیق را مستدل، محکم و باور پذیر می سازند. از این رو این کتاب را میتوان در زمره کتابهای تحقیقی و پژوهشی قرار داد و نه تنها مجموعه خاطرات!
روایتهای خواندنی در این کتاب، خصوصاً سرگذشت «ایوب سلگی» که از کتاب «برسد به دست خانم ف» با شخصیت بینظیر این رزمنده فداکار آشنا شده بودم و زندگینامه عبدالله خدایی و محمد قسیمی از همه بیشتر برایم جالب بود.
همچنین خاطرات شخصی و جنگی نویسنده در جایگاه راوی و ترکیب آن با خاطرات راویان کتاب، ویژگی دیگر این اثر است. چرا که آشنایی نویسنده با گردان انصار، حضورش در عملیاتهای این گردان و آشنایی با راویان و قهرمانان کتاب باعث شده خاطرات نویسنده با خاطرات راویان کاملاً منطبق باشد، نویسنده با شناخت کافی از شخصیتهای روایت بنویسد و یاد کند و با علم و آگاهی بیشتری روند تحقیق را پیش ببرد، اما ممکن است در نگاه مخاطب کمی آشفته به نظر برسد. زیرا مخاطب خاطرهخوان ترجیح میدهد کمتر جای پای نویسنده را در خاطراتی که مربوط به دیگران است، ببیند.
نکته دیگری که شاید بد نباشد به آن اشاره کنم، خاطرات حمید عسگریان است که بخش عمدهای از این کتاب را به خود اختصاص داده است. خاطرات این جانباز فراز و نشیب زیادی را پشت سر گذاشته، سالهای زیادی در دفتر ادبیات دست به دست چرخیده تا به شکل حاضر ارایه شده است. یادم هست اولین بار حدود سال ۱۳۹۲، سرکار دهقان خاطراتشان را تدوین و مهدی عقابی ویرایش کردند. اما به دلیل برخی مشکلات محتوایی به چاپ نرسید. مدتی بعد خودم مصاحبههای تکمیلی با عسگریان انجام دادم و مطالبی را به متن افزودم و دوباره تدوین کردم. اما به یک باره عسگریان تصمیم گرفت خودش خاطراتش را بنویسد. به این ترتیب کار از دست من خارج شد و به ایشان برگشت. اما باز بنا به دلایلی چاپ نشد و در نهایت بعد از اینکه مدتها روی میز اتاقمان ماند و خاک خورد، اصغر کاظمی آن را نجات داد و تصمیم گرفت، آن را در پروژه تحقیقی «کاش این گلوله شلیک نمیشد» به کار ببرد. سرنوشت اینطور رقم خورد که این خاطرات در کوره زمان گداخته و پخته شود و کم کم شکل اصلی و جایگاه مناسب خود را پیدا کند. سرگذشت روایت حمید عسگریان نشان دهنده اهمیت و ارزش تدوین در ادبیات پایداری و ثبت خاطرات است و اینکه یک تدوین خلاقانه و مناسب چقدر میتواند در درخشش و جذابیت یک روایت تاثیر داشته باشد.
به عنوان کلام آخر، نقد مختصری به این اثر ارزشمند دارم و آن این است که گزینش دقیقتر اسناد، خصوصاً اسناد پزشکی میتوانست در حجم و قیمت تمام شده کتاب نقش موثری داشته باشد. دیگر اینکه نام بردن و یاد کردن دقیقتر از پزشکان و کادر درمانی که در امداد و درمان مجروحین این روایت دخیل بودهاند، در کنار یک ویرایش دقیق و قوی میتوانست ارزش این اثر ماندگار را دو چندان کند.
نظر شما