به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): سفر در زمان دستمایه داستانهای بسیاری قرار گرفته است؛ سفر به گذشته یا آینده که منجر به کشف چیزهای جدیدی میشود یا ملاقاتهای خارقالعادهای را رقم میزند. با سفر در زمان میتوانیم به دیدار آدمهای قرنهای بعدی برویم یا برگردیم به گذشته و فرعون را ملاقات کنیم.
شیوه برخورد با مقوله سفر در زمان است که داستان را متمایز میکند و جنبه تازهای به آن میدهد؛ اینکه این سفر با چه هدفی و به چه مقصدی صورت بگیرد. در هر صورت جذابیت این سفر همیشه زیاد است.
سفر در زمان در تعریف داستانهای علمیتخیلی جایگاه ویژهای دارد. وقتی حرف از سفر در زمان پیش میآید، پای علم هم در میان است؛ دستگاهی که با یک فناوری خارقالعاده میتواند بشر را به آرزوی دیرینهاش برساند.
فرهنگ انگلیسی آکسفورد، داستان علمیتخیلی را اینگونه تعریف میکند: داستانی خیالی مبتنی بر یافتههای فرضی علمی یا دگرگونیهای چشمگیر در محیطزیست که اغلب در آینده یا سیارات دیگر اتفاق میافتد و شامل سفر در فضا یا در زمان میشود.
در کتاب «سفر در زمان با یک همستر» نوشته راس ولفورد که نشر افق با کپیرایت و ترجمه ثمین نبیپور چاپ کرده است، از یافتههای علمی آلبرت اینشتین استفاده میشود؛ البته نه با جزییات دقیق اما نام شخصیت اصلی داستان هم آل است، گرفته شده از نام اینشتین. این داستان از کنار جنبههای علمی نظریههای اینشتین خیلی کلی رد میشود و به اصطلاح یک علمیتخیلی نرم را روایت میکند؛ ولی خواننده را وسط یک ماجرای فانتزی که پر از جادوست، نمیگذارد. کلی دردسر برای فراهم کردن مقدمات علمی این سفر در برابر شخصیت قرار دارد. آل در یک ماشین فوق پیشرفته سفر در زمان نمینشیند که هر کلیدی را بزند به هر جایی که بخواهد برود.
داستانهای علمیتخیلی نرم، مسائل را چنان متمایز از تکنولوژی مدنظر قرار میدهد که نیازی به پرداخت جزییات فنی در داستان نمیبیند؛ اما باز هم به قواعد علمیتخیلی وابسته است. آل باید مختصات زمان و فضا را به لپتاپی بدهد و از یک لگن مسی و خاصیت فلزی آن برای سفر در زمان بهره ببرد.
نکته دیگری که در داستان به چشم میآید حفظ خانواده است: حتی با کمک گرفتن از ماشین زمان. آل قرار است کار بزرگی با این ماشین زمان انجام بدهد؛ او باید به گذشته برگردد و پدرش را از مرگ نجات بدهد. آل میخواهد کار خطرناکی را تجربه کند، در زمان سفر کند و آگاه است که تغییر هر چیزی در تاریخ میتواند زندگی او را در آینده، یعنی در دورهای که آن را درک کرده و فهمیده است، دگرگون کند. زنجیری که منطق زندگی را میسازد اگر یک حلقهاش را گم کند یا حتی جابهجا کند از هم میپاشد و دیگر آن طوری نیست که باید باشد.
اما این رابطه پدری پسری نجاتدهنده هر چیزی است. آل بیشتر از اینکه با پدرش ارتباط داشته باشد (در غیاب او بعد از مرگ) با پدربزرگش مرتبط بوده است. وقتی به گذشته سفر میکند و پدرش را در کودکی ملاقات میکند یک وجه مشترک با پدرش دارد؛ هر دو یک بزرگتر را درک کردهاند، پدربزرگی با کاخ ذهنی بزرگ، مردی که میتواند با عشقی سرشار همه را دور و بر خودش نگه دارد؛ اما اشتباه رخ میدهد، اشتباهی بهخاطر همستر.
به این فکر کنید که اگر وقایع در گذشته آن طور که میخواهید پیش نرود، چه میکنید؟ اگر یکدفعه تمام کسانی که در زندگیتان داشتهاید، دیگر وجود نداشته باشند چه؟ اگر اصلاً دیگر خودتان وجود خارجی نداشته باشید چه؟ آل سعی میکند در تمام رفتوبرگشتهایش در تاریخ، هویت خودش را حفظ کند. آل بماند، با تمام احساساتش و با تمام عشقی که به خانوادهاش دارد، همه چیز را درست کند.
نظر شما