سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا):، در ابتدای نشست مهدی کاموس با اشاره به عنوان نشست گفت: سرفصل صحبتهای من ناظر به سه گام است، گام اول تلقی ما از فرهنگ است، یکی از مسائل و مشکلات ما، فهم ما از فرهنگ است. ما، یعنی ساختار و عاملیت است، یعنی ساختار حاکمیتی و افراد و عواملی که این ساختار را پیش میبرند، چه فهم و تلقی از فرهنگ داریم. معمولاً در بحث فرهنگ ذهن ما بیشتر متوجه امور فرهنگی میشود.
وی افزود: نکته بعد راههای شناخت فرهنگ است که از کجا بفهمیم کنشهایی که اتفاق میافتد فرهنگی هستند، یعنی از کجا بفهمیم جامعه، جامعه فرهنگی است؟ از شاخصهایی چون شمارگان چاپ کتاب و فیلم و تئاتر و موسیقی، از اخلاق اجتماعی، از ساختار خانواده یا میزان فرهنگی یا روابط شبکههای آموزشی متوجه میشویم.
کاموس در ادامه گفت: گام سوم مسائل مربوط به سیاستگذاریهای فرهنگی حاکمیت است. به خصوص سیاستگذاریهای فرهنگی که بعد از پایان دوران دفاع مقدس آغاز شد و به سمت تعدیل ساختاری رفتیم و حاکمیت به سمت سبک کردن بار دولت حرکت کرد و سیاستگذاریهای فرهنگی ما از حالت متمرکز به سمت نیمه متمرکز و آزاد حرکت میکند. به نظر، ما در اینجا دچار سیاستهای چندگانه فرهنگی هستیم که همه میخواهند یکسانسازی فرهنگی را انجام دهند ولی هرکدام با یک روش که یکدیگر را خنثی میکنند، اما به نطر میرسد سیاستهای فرهنگی با سایر سیاستهای اقتصادی، اجتماعی در بسیاری موارد با تقابل و تضاد است.
در ادامه نشست دکتر ضامنی در آغاز سخنان خود با اشاره از سخنان دکتر کاموس گفت: به نظر من مردمی شدن یک فرهنگ مستلزم الزامات است که اگر آن را به درستی فهم و درک نکنیم، به نظر میرسد در حد شعار باقی میماند. اگر چه ما فکر میکنیم فرهنگ یک امر بدیهی است و اگر چه تصور میکنیم فرهنگ نیاز به تعریف ندارد. اما فرهنگ واژهای ملفوف و پیچیده است و باید ابتدا حدود و صقور فرهنگ را بازتعریف کنیم.
وی افزود: در ۱۰۰ سال گذشته یکی از مسائل ما در حوزه فرهنگ نسبت دولتها با فرهنگ بوده است. در هر دورهای دولتها قصد افزایش نظارت و عاملیت بر فرهنگ را داشتهاند، یکی از مظاهر آن نیز تنوع سازمانهای فرهنگی در کشور است و تقریباً چیزی در زندگی مردم باقی نمانده که برای آن سیاستگذاری صورت نگرفته باشد. اما باید جایی یک علامت سوال بزرگ بگذاریم و نسبت دولت (به معنای ارکان حاکمیت) را مشخص کنیم.
ضامنی با اشاره به اینکه این روند، روندی است که در ۵۰ سال گذشته فرهنگ را درنوردیده است. مهمترین آنها اینگونه است، گفت: فرهنگ در زمان ما شهری است و بسیاری از نیازهای شهروندان، نیازهای شهری شده است، سرمایهگذاری دولتها برای بسط و توسعه فرهنگ شهری متمرکز شده و گویی خورده فرهنگهایی که در سپهر رنگارنگ فرهنگی در ایران وجود دارد، توجه نکردیم.
او در ادامه گفت: روند دیگر، رسانهای شدن فرهنگ است. در چند سال گذشته، رسانههای متعددی متولد شدهاند که در نیمه اول قرن بیستم ما شاهد آنها نبودیم. با گسترش اینترنت و شبکههای اجتماعی، بخش عظیمی از تعاملات و نیازهای مردم در عرصه فرهنگ در بستر شبکههای اجتماعی رخ میدهد. بسیاری از کنشگران علاقهمند به تولید و بازتولید آثار فرهنگی هنری در بستر این شبکهها هستند، به طوری که اقتصاد فرهنگ، امروز به عنوان یکی از مهمترین ارکان اقتصادی در بسیاری از کشورهای توسعه یافته تبدیل شده است. بنابراین باید این واقعیت را درک کنیم که سرمایهگذاری در حوزه اقتصاد فرهنگ میتواند به مراتب از سرمایهگذاری بر روی اقتصاد نفتی موثرتر و کارآمدتر باشد.
ضامنی ادامه داد: صنعت فرهنگ صنعتی پاک است چرا که در دل هر یک ریال سرمایهگذاری، ده ها ریال آورده دارد، چراکه با خود آموزش دارد، پرورش دارد، تیمسازی دارد و بسیاری از رویکردهایی که در حوزههای صنعتی دیگر نمیبینیم. یکی از مهمترین مسائل، مفهوم مردم است، این مردم از کجا تا کجاست؟ اگر بخواهیم مردم را قطعهقطعه کنیم و بخشی از مردم را به بهانه ناهمخوانی با گرایشهای سیاسی ما، از چرخه اقتصاد فرهنگ کنار بگذاریم، هر آینه بحث مردمی سازی فرهنگ و مردمی سازی تولیدات فرهنگی در حد یک شعار باقی خواهد ماند، اما آن پتانسیل ساکت نمیشود بلکه توان خود را به لایه غیررسمی میبرد، در آنجا دولتها نظارتی نخواهند داشت بنابراین در جامعه با دوقطبی مواجهه خواهیم شد. آن لایه رسمی فرهنگ که کنشگران در آنجا وجود دارند و آن لایه غیر رسمی که بخش زیادی از مردم در آن لایه به امر تولید فرهنگی میپردازند، مثال این نوع سیاست، بخش موسیقی است.
در ادامه نشست مهدی کاموس در ادامه صحبتهای خود به معرفی فرهنگ پرداخت و گفت: برای فرهنگ تعاریف فراوانی وجود دارد، از زندگی، از عادتوارهها و هنجارهای پذیرفته شده مورد قبول همه مردم، از شیوه زندگی کردن، از میراث فرهنگی و آنچه که هویت ما را میسازد، اما من در اینجا به سمتی میروم که فرهنگ را به معنای کلام ببینم و بگویم فرهنگ از نظر من آنچیزی است که در جامعه تولید معنا میکند. هرآن چیزی که در جامعه یک معنایی را میسازد. به طور مثال، یک تصمیم کلانی که درباره تنظیم خانواده در مجلس تصویب میشود، در مورد پوشش، در مورد اقتصاد، این یک معنا در جامعه ایجاد میکند که میتواند امیدوار کننده یا ناامید کننده باشد، تا رفتاری که یک زن روستایی از دستپخت آشپزی خود دستورالعملی را درست میکند و آن را در شبکه اجتماعی میگذارد.
کاموس افزود: این به ما میگوید جامعه ایران تغییر کرده و دیگر تنها بر سه پایه دین و دولت و خانواده سوار باشد، بلکه پایه چهارمی هم وجود دارد که آن شبکههای اجتماعی است، چه شبکههای اجتماعی مردمی، چه سایبری و چه فیزیکی، اما در بحث سیاستگذاری فرهنگی خواهیم رسید که به نظر میرسد بسیاری از مسئولین و مدیران، متوجه ورود ما به جامعه شبکهای نشدهاند. به نظر من بحث فرهنگ را بایستی در شبکه روابط اجتماعی، در نطام آموزشی، هنر و ادبیات. ساختار و نوع خانواده، تنوع دینداری و مسائلی از این دست، توسعه مناسک و آیینها و جشنها، تغییر فرهنگهای ما و نوع نگاه ما تاریخ و کار واقتصاد آن را ارزیابی کرد. یعنی اگر میخواهیم بدانیم فرهنگ در حاکمیت چه جایگاهی دارد و چه تحولی یافته باید ببینیم چگونه است نوع سوگواری ما در حال تغییر است، یا چرا مناسک در حال توسعه است، مثل ایام محرم و صفر و محسنیه. یا در بحث خانواده، دختران و پسران چهل ساله یا افزایش خانوادههای تک والد که تحولی را در خانواده ایجاد کرده است و در آینده فرهنگ را تغییر میدهد، یا نوع نگاه به کار و رفتن از تولید به خدمات.، و از مواردی از خدمات به دلالی میرویم، این نشان میدهد جایگاه تولید ضعیف شده و حاکمیت در حال تلاش برای قوی شدن جایگاه تولید است. اینها مسائلی هستند که فرهنگ را میتوان در آنها بررسی کرد و شناخت. نوع نگاه فرهنگ و اقتصاد را تغییر میدهد.
وی افزود: در بحث دوم این است که در حوزه فرهنگ، تلقی ما از مردم چیست؟ وقتی ما مدرسه غیر انتفاعی و دانشگاه ازاد میزنیم، میخواهیم بار اداره حاکمیت و حکمرانی را از دولت کم و به سمت مردم ببریم. این مسیری نبوده که ما بعد از انقلاب ایجاد کرده باشیم، مسیر توسعه و مهندسی فرهنگ از زنان پهلوی اول شروع میشود، در بحث مهندسی فرهنگ، متحدالشکل کردن لباسها، ایجاد سازمان پرورش افکار، ایجاد مدارس مختلط و یا نوع نگاه به دین و آموزش، از قبل از انقلاب مطرح شده است. در بحث اقتصاد نیز اینگونه است، تنها در زمان انقلاب یک وقفهای صورت گرفت و توانست به بازنگری بپردازد اما در ادامه دچار سیاستهای چندگانه شد، در بخشی ادامه آن را میرود و در بخشی تلاش میکند ضد آن را عمل میکند.
کاموس در ادامه گفت: قانون اساسی میگوید وظیفه جمهوری اسلامی برقراری حاکمیت الهی در سرزمین ایران است، اصل دوازدهم میگوید مذهب اسلام و شیعه است اما دیگر ادیان توحیدی را نیز به رسمیت میشناسم، با در اصل چهارده میگوید غیرمسلمانان نیز میتوانند احزاب داشته و فعالیت کنند مگر اینکه بخواهند علیه نظام توطئه کنند.
وی گفت: از نظر قانونی، قانون اساس ایران یک قانون پیشرفته است که اساس آن بر مشارکت مردم در اداره حکومت است، با در نطر گرفتن تنوع مذهبی و قومی، اما در حوزه جغرافیایی سکوت شده است. اما تلقی از مردم در ساختار (که مبتنی بر قوانین است و مترقی است) میتواند مشارکت مردم را حکمرانی بپسندد و بپذیرد، اما عاملیت چطور؟ کردم یعنی بسیج تودهها، یعنی در رایگیریها و راهپیماییها شرکت کنند، یعنی مردمی که مشارکت سیاسی و یا مناسکی و آیینی داشته باشد.
کاموس بیان کرد: تلقی مردم در عاملیت، آن نیست که در اداره و ساخت حاکمیت مشارکت کنند. در حالی که در نگاه فرهنگی، تلقی از مردم یعنی کسانی که با الگوی مصرفشان، ساختار را وادار به تولیداتی میکنند که مورد نیازشان است، یعنی اگر بخواهیم مردم را در عرصه فرهنگ مشارکت دهیم باید الگوی مصرف مردم را بشناسیم و مصرف کننده تبدیل به مشارکتکننده شوند به نظر میرسد عاملانی که این ساختار را میسازند، اگمدیرلنی هستند که فهمشان از حوزه فرهنگ و حوزه مردم، در بسیاری از موارد فهم دقیقی وجود ندارد و تا حدودی تاتیر گرفته از تفکرات سوسیالیستی است، یعنی نوع نگاه درباره مردم بسیج تودهها، بحث مارکسیستی است. وقتی بحت فرهنگ مطرح میشود فرهنگ وابسته به دولت و متمرکز مطرح میشود در حالی که از دهه هفتاد به سمت خصوصیسازی و تعدیل رفتهایم، این خواسته حاکمیت است اما توسط عاملان، چندگانه اجرا میشود.
بعد از سخنان مهدی کاموس، دکتر ضامنی در صحبتهای انتهایی خود گفت: در امتداد بحتهایی که تاریخ فرهنگی ما با آن مواجهه بوده و این تاریخ را از کشورهای دیگر متمایز میکند، باید به چند نکته توجه کرد؛ ایران جز معدود کشورهایی است که دارای تنوع قومیتی است و در دسته بندی تنوع قومیتی ایران جزو ده کشور دنیاست، و هرکدام از این قومیتها سبک زندگی، نمادها، اسطورهها، ارزشها، میراث فرهنگی، میراث ملموس و ناملموس خود را دارند. ما اگر به مردمیسازی تولید در بخش فرهنگ فکر میکنیم باید ظرفیتهای خفته در قومیت ها را باور داشته باشیم. بخشی از این طرفیتها برخواسته از قومیتهاست. به نظرم بسیاری از دولتها این طرفیتهای خفته قومیتهای مختلف را درست نشناختند، شاید یکی از پیشنهادات به دولتها، شناخت همین تنوعهاست.
ضامنی در ادامه گفت: از اواخر سده گذشته، با مطرح شدن بحث جهانیسازی، بسیاری از کشورها که علاقهمند به حفظ مواریث فرهنگی خود بودند در برابر جهانیشدن مقاومت کردند، یکی از مهمترین دلایل آن، این است که اگر جهانی سازی دامن همه کشورها را بگیرد باعت میشود این خورده فرهنگها حل و هضم شود و ارزشهای لیبرال دموکراسی را حاکم کند، کمااینکه اینگونه شده است. حتی در کشورهایی چون چین، روسیه و کشورهای اروپای شرقی با داشتن ساختار کمونیستی برای حفظ موجودیت خود، به ارزشهای سرمایهداری تن دهند.
او در ادامه گفت: البته معدود کشورهایی هم بود که مقاومت کردند از جمله ایران. ایران علاقهمند است روایت سومی از حوزه فرهنگ داشته باشد که در همان شعارهای صدر انقلاب تبلور پیدا کرد. از زمان همان شعار «نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی» جنگ فرهنگی در کنار جنگ نطامی آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد. از طرفی تحریمها باعث شد بخش زیادی از صنایع فرهنگی ایران امکان صادرات نداشته باشد، از سویی بخشی از کژکارکردیهای دولتها نیز به این تحریمها دامن زده است. ما امروزه اگر به موضوع تولید فکر میکنیم دیگر نمیتوانیم تجارت را محدود به مرزهای داخلی کنیم، ما باید به بازارهای جهانی هم فکر کنیم و امروزه مردم به واسطه حضور در شبکههای اجتماعی میتوانند تولیدات هنری خود را در بازارهای بینالمللی نشان دهند و برای خود بازار پیدا کنند. میزان مصرف محصولات فرهنگی در ایران حجم شناخته شدهای دارد، میتوان به راحتی براورد کرد که متلا سرانه کتاب در کشور چه میزان باشد، میتوانیم در حوزه توسعه فرهنگی به مطلوبیت رسیدیم. از طرفی، امروز بسیاری ازکتابهایی که توسط نویسندگان ایرانی نوشته میشود ترجمه شده و در بازارهای خارجی عرصه میشود. این موصوع میتواند در تولیدات هنری، رسانهای و یا ترکیبی صورت بگیرد. اگر این اتفاق بیافتد ما شاهد یک تحرک نسبی در حوزه اقتصاد فرهنگ خواهیم بود.
نظر شما