سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): سقوط بالگرد حامل رئیس جمهور و هیئت همراهان در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ اتفاق افتاد که به شهادت ۸تن انجامید. در این حادثه آیت الله سید ابراهیم رئیسی، حسین امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه و همراهانشان، به درجه شهادت نائل گشتند.
مردم با برگزاری و شرکت در تشیع پیکر این شهیدان از تبریز تا تهران و مشهد حماسهای را از خود به جای گذاشتند و ایضا شاعرانی که برای همراه شدن با این ماتم وارد شده بر کشور اشعاری را در این باب سرودند. این شاعران از استان های مختلف زنجان، گلستان، همدان، قم، ایلام، ارومیه و… بودند.
سروده دو تن از شاعران استان زنجان:
«امیر سلیمانی»
شیعه باید مثل مولای خودش بیسر بمیرد
جز شهادت نیست راهی تا بر این باور بمیرد
ارباً اربا آرمان ماست شیعه باید از شوق
ذکر یا حیدر بگیرد این چنین محشر بمیرد
راه باز است و بیاید آنکه آخر میتواند
دور از یاران بماند یا که بیسنگر بمیرد
شیعه تیغ بی نیام است و دگر فرقی ندارد
در مصاف یک نفر یا اینکه یک لشگر بمیرد
ای خوشا این گونه در میدان خدمت جان سپردن
حیف اگر که شیعه با بیماری و بستر بمیرد
انتخابش چیست حالا؟ آنکه دلداده است و عاشق
یا شهادت را ببیند یا که سر آخر بمیرد
«شعری از ناصر دوستی»
خداوندا تو برگردان سلامت «یار رهبر» را
به این" اَمَّن یُجیب…" آرام کن دلهای مُضطر را
خدایا «آن سفر کرده» که با خود بُرده دلها را
سلامت دار و یارش باش آن ارزنده دلبر را
تو یک اعجاز دیگر را نشانم ده خداوندا
رها کن از خطر اینک تو «ابراهیم» دیگر را...
اشعار سروده شده شاعران گلستانی:
«محمد کوهرخی (م.ک.سکوت)»
در مسیری که نامتان جاریست
پا برهنه ببین که میآییم
همچو جدت برای دین خدا
بت شکن گشتهای تو ابراهیم
تهمت و صد دروغ، پشت سرت
همه را یک به یک تو بخشیدی
عادت مردمان ناشکر است
خیر از این مردمان تو کم دیدی
در تبارت شبیهتان کم نیست
رفته بودی به مادرت زهرا (س)
مثل پروانه سوخت بال و پرت
پر گرفتی به عالم بالا
خب دگر وقت استراحت شد
کار و کوشش برای بازندهست
غم و اندوه و در پیاش ای کاش
حسرت مردمان آیندهست...
«محمد علی بسطامی-رامیان»
آن سید نورانی جمهور امروز
شد باعث بیداری مزدور امروز
وان دشمن قداره ز حقد دیروز
شد نادم و حیران و شیمان امروز
شعر منتخب شده شاعر بومی سرای هرمزگانی:
«مظفر علیمرادی»
جور فلک بنگر تا کجا گرفت
ابر سیاه غم چو به آسمان فرا گرفت
سه تن ز آل پیمبر ز ما گرفت
گوییم تسلیت به رهبر و هم صاحب الزمان
جور فلک بنگر تا کجا گرفت
جش ولادت شاه خراسان بشد عزا
جای سرود و شادی ما ربنا گرفت
داشتند ردای پیامبر به دوش خویش
در یک حادثه از دوششان عبا گرفت
با روح و جسم از زمین بر خواستند
بود مصلحت که روحشان در هوا گرفت
چون خادم الرضا به رضا کرد اقتدا
پاداش و مزد خویش از رضا گرفت
تنها نه ال پیمبر گریست ز غم
بلکه تمام مملکت ما عزا گرفت
شعر کوتاه منتخب شده از استان همدان:
«محمد سینا برنده»
ای عشق
بر سینه ی تو، مدال، زرین شده بود
با نام رضا، کام تو شیرین شده بود
بوسیدن پیشانی تو یعنی که:
ای عشق! شهادت تو تضمین شده بود
شعر منتخب شده از شاعر بوشهری که به وصف حال و هوای کشور پس از حادثه پرداخته است به شرح زیر است:
«سید مرتضی کراماتی»
ایران دوباره غرق ماتم شد
از داغ، پشت آسمان خم شد
تقویم هم از تاب و تب افتاد
فصل بهار و موسم غم شد
در جنگل و کوه ارتعاش افتاد
از جمع مردم خادمی کم شد
آتش گلستان شد، و ایران سوخت
از هجر ابراهیم در هم شد
از داغ گلها باز می سوزیم
اردی بهشت اردی جهنم شد
سروده شاعر قزوینی با عنوان «در سوگ خدمتگزار»:
«سید محمدحسین ابوترابی»
در خدمتِ به خلق، سر از پا نمیشناخت
با داغ رفتنش، دل جاماندگان گداخت
او غرق بود در غم مردم، شبانه روز
استخر او نداشت و ویلا نمیشناخت
زخم زبان شنید ولی ساخت آن غیور
با بیعدالتی ولی آن مرد حق، نساخت
مانده است نقش پای غزالش به دشت و کوه
آری به جز برای وطن هیچ جا نتاخت
آهنگ خدمتش همه جا را فرا گرفت
با گوشه نگاه، دل تار را نواخت
او گوی سبقت از همگان بُرد ناگهان
جان را به عشق مردم این آب و خاک باخت
نو سروده های شاعران لرستانی به شرح زیر می باشد:
«سید جمالالدین کریمی»
پرواز تو تا آستان آسمان بود
چون نور روشن در مسیر کهکشان بود
آری شهادت شیوه مردان نیک است
پایان کار نیک مردان زمان بود
هر چند چون مولای خود مظلوم بودی
نام بلندت بر زبانها جاودان بود
درچهره زیبای تو گر گَرد غم بود
از غصه مستضعفان ناتوان بود
«میثم قاسمی»
شکوفایی ایران معنی فصل بهارش بود
کسی که خدمتِ مردم دلیل افتخارش بود
کسی که دستگیرِ دستِ مردم بود دستانش
همیشه دست حق در هرکجایی در کنارش بود
همیشه دشمنانِ مردم از او سخت ترسیدند
رییسی که عطوفت با ضعیفان کار و بارش بود
نشد دلخسته از نامهربانیهای نامردم
گواه من دلِ دریا و قلب بردبارش بود
کسی که خادمی را راه و رسم عاشقی میدید
چنین فوز عظیمی عاقبت در انتظارش بود
سروده برگزیده شده از شاعر شاهرودی در راستای شهادت رئیس جمهور به شرح زیر می باشد:
«محمدحسین حسنی»
این غم از بس که بزرگ است، به دل جا نشود
جای این فاجعه در کوچکی ما، نشود
سینه ها وسعت اندوه فراوان دارند
اقیانوس ولی، جای به دریا نشود
بگذارید که سرها به گریبان باشد
خجل از ظرفیت کوچک دلها نشود
حجم این واقعه را با چه زبان باید گفت
که قلم نشکند و قامت دل تا نشود؟
دست ها را به دعا هر چه نمودیم بلند
حکم تقدیر چنین بود که امضاء نشود
باد و باران و شب و حادثه مامور شدند
تا که هر سرو می افتد به زمین پا نشود
با نم عشق همه غسل شهادت کردند
که مبادا پس ازاین فرصت پیدا نشود
ناگهان یک شبه آنها ملکوتی شده اند
طی این مرحله ها با قدم و پا نشود!
لایق فیض خدا بی سروپایان نشوند
بی مددکاری اش این در به کسی وا نشود!
حق که فرمان بدهد، طعم بلا شیرین است
مخلص آن است که دلگیر هدایا نشود!
شعر منتخب شده یکی از شاعران گیلانی به شرح زیر می باشد:
«بهرام مژدهی»
آه ای حضرت باران چه خبر آوردند
بغض در حنجره پنهان چه خبر آوردند
آسمان رخت عزا کرده به تن می بارد
تو بگو ابر پریشان چه خبر آوردند
مثل یعقوب نگاه همه ی ما به در است
باز از یوسف کنعان چه خبر آوردند
صبحدم مرغ سحر ناله کنان می خواند:
خادم شاه خراسان....چه خبر آوردند؟
به تو ای جنگل سرسبز به هنگام بهار
از تب تند زمستان چه خبر آوردند
خبر از هرچه بگوییم، غمانگیزتر است
که برای دل ایران چه خبر آوردند
رهرو پیر جماران به شهیدان پیوست
باز از جرگه ی یاران "که خبر آوردند"
سروده منتخب شده از شاعر و نویسنده ایلامی به شرح زیر می باشد:
«نورالدین نوراللهی»
می وزد از چارسویم یک خبر...
انعکاس شیشه است و تیشهای
یا که نه افتادن یک سرو سبز
یا که نه خشکیدن یک ریشهای
میوزد از چارسویم یک خبر...
فعل رفتن در نگاه عابرم
ماندهام گیج و پریش و خسته دل
به پذیرش لحظهای من حاضرم
در نگاهم رونق گل تیره شد
این خبر دلچسب گلدانها نبود
صورت تو پشت به آئینه شد!
عقدههای کهنهات افشا نبود
پرچم از سمت فرازش زیر شد!
رهبرم در سوگ تو دلتنگ شد
در نگاه آینهها لحظهای
بارش بی وقفهای از سنگ شد
میشناسم رنگ و بوی این دیار
یاد تو یادآور ایثار شد
بر لبان سوزناک مجریان
هجرت تو تیتر اخبار شد
بالگردت بر فراز کوهها
انفجار بغض بر دلها زده
بالگردت نه به کوه و درهها
بالگردت به دل ماها زده!
مثل ابراهیم بر آتش زدی
با عبای سبزگون انبیا
ترس افکن در دل این ناکسان
پارسای مننقم از اشقیا
قصه تو اینقدر هم تازه نیست!
طرحی است از حادثه هفت تیر
طرحی است از رفتن چمرانها
طرحی است از کوچ های ناگزیر
سیدی و همدم آزادگان
چند دل آن ور تر از آئینه ها
میدرخشد نام سبزت همچنان
بر لبان و دیدگان و سینهها
رود از رؤیای رفتن باز ماند
باغ با اندوه گلها خواب رفت
با هجوم تیره این ابرها
شوق رویش از رخ مهتاب رفت
هرکجا موج عزا در کشور است!
شاعر این شعر یک ایلامی است
ما به عهد خویش میمانیم و باز
همچنان این خطه تو را حامی است
شعر سروده شده برای استقبال از پیکر شهید جمهور توسط شاعر بیرجندی به شرح زیر می باشد:
«جعفر عباسی»
کور شد امّید و شد روشن چراغ بیم ها
بی صدا شد تا که در جنگل شبِ بی سیم ها
اولِ اندوه ها بود آخر اردیبهشت
می رسیدند آه تا مشهد، مهِ تقویم ها
خسته ای! می دانم از بس پا به پای طعنه ها
پنجه درافکنده ای با پنجه تحریم ها
داغ بوشهری، غم اهواز و درد بیرجند
همدمی با قومیت ها، همدلِ اقلیم ها!
پاشو ای لبخندِ مردم از زمین گریه ها
شادی عیش اند بعد از رفتنت دژخیم ها
پاشو و بنشین فقط یکبار پشت میز خود
گُل نشسته جای تو آری گُلِ ترحیم ها!
هر چه خواندم مرد بودن خوانده ام از چشمشان
غرق غیرت بود بس، تاریخِ ابراهیم ها
اشعار سروده شده در وصف شهادت رئیس جمهور از شاعران قمی به شرح زیر می باشد:
«سید صادق خاموشی»
تصویر عمیقیست، نگو ساده کشیدست
یک قله، ولی خاکی و افتاده کشیدست
از دفتر و از میز گذشته است
کسی که دل را به صف مردم آزاده کشیدست
در لحظه میلاد خودش شاه خراسان
دستی به سر خادم دلداده کشیدست
با رفتن او عشق، هزاران دل خون را
در بدرقه آورده و تا جاده کشیدست
سخت است بفهمند اسیران تجمل
دست از خود و دنیا چقدر ساده کشیدست
دور از همه ی حاشیه ها در دل میدان
از عشق سخن گفته و کباده کشیدست
«علی گلی حسین آبادی»
برخیز ای تبسم جامانده در غبار
ای داغ مانده بر دل امواج بیقرار
برخیز ای غروب غم انگیز آسمان
تنها دلیل گریه اخبار ناگوار
ای چشمهای که زمزمهات مهربانی است
ای تا ابد زلالترین حس روزگار
آن شب که ابرها به تنت بوسه میزدند
چون خندهای شهید شدی بر لب بهار
در سایه نگاه بلندت نشستهایم
ای سرو ریشه دار جهان، سرو پایدار
گویا ستارهای به تن خویش کردهای
تا سر به راه تر بشود شب در این دیار
عمری برای خدمت گلها دلت تپید
دریا شده ست سهم تو ای رود رستگار
پرواز بر فراز حرم نوش جان تو
پرواز کردهای به بلندای افتخار
نوشته منتخب نویسنده بیرجندی برای شهادت رئیس جمهور به این شرح است:
«منصوره عسکری دشت بیاض»
شهید بزرگ، رئیسی عزیز
تو سیدالشهدای خدمتی
تو آخرین و اولین انتخاب مردم جنوب خراسانی
ای سید عزیز، تو مرد، خوب خراسانی
تو در عروج پاک آسمانی ات برای ما ماه کنعانی
تو گمگشته یوسفی برای ما، برای ما ایوبهای خراسانی
تو انتخاب ما بودی و اینک انتخاب خدایی
روحت شاد سید عزیز، بی شک اینک همنشین شاه خراسانی
شعر منتخب شده از شاعر البرزی در وصف شهادت «مالک رحمتی» به این قرار است:
«منصوره قلندری»
«رقیه» درد بیبابایی ایتام میداند
برای کودکانِ «رحمتی» او روضه میخواند
بیا بابا، بیا بابا، فقط امشب بیا خانه
نِشان، اطفال غمگینت دوباره بر سر شانه
بیا بابا، چرا آخر، نشد بوسم سر و رویت
دلم تنگ است بابا جان برای چشم و ابرویت
ببین، سخت است میگویند: فرزند شهیدی تو!
نمیفهمم «کجا رفتی؟» که دیگر ناپدیدی تو
بیا بابا که از دیشب شده کارم فقط غصّه
بگو که خواب میبینم شده پایان این قصّه
بیا بابا، که چشمانم ز اشک شور سیلاب است
بیا جان «رقیه»، «مادرم» بسیار بیتاب است
بیا اول بگو بیتو چگونه زنده باشم من؟
بیا یادم بده بابا، که «مرد خانه» باشم من
بیا یک بار دیگر در بغل گیرم تو را آخر
بیا بابا، بیا بابا، بیا جانِ من و «مادر»
سروده شاعر خوزستانی در این موضوع به این شرح است:
«حجت اله کغشیری»
هان ای بهشت ای گردنآویز فدائیها
مهمان کن این بیتاب را در روشناییها
آه ای شهادت لطف کن آغوش خود وا کن
ما ماندهایم و کام تلخی از جدائیها
ای آتش ابراهیم عمری بی قرارت بود
بیطاقت و دلگیر از آن دیر آشناییها
خون شد دل ما بس کن این سرمای دوری را
دلگرم کن ما را به دیدار رهائیها
هان ای شهادت جا بده در جنتت ما را
مثل بهشتیها، رئیسیها، رجائیها
سروده منتخب شده از شاعر مشهدی در پی شهادت هشتمین رئیس جمهور به این شرح می باشد:
«جواد اسلامی»
رسم ما این بوده مرد خانه در سنگر بمیرد
مرد میدان که نمیبایست در بستر بمیرد
مرگمان بادا که از ما رو بگرداند شهادت
مرگمان بادا که روزی سعی بال و پر بمیرد
بر شهادت فخر دارد دست مظلومان گرفتن
خادم این خطه میخواهد بر این باور بمیرد
این مدار گریه، این جمعِ در اندوهت پریشان
مانده سر تا پا بسوزد یا که پا تا سر بمیرد
تا نیفتد آخرین بُت پای مظلومان، مبادا
رسم ابراهیم در تاریخ این کشور بمیرد
شعر بانوی شاعر ارومیه ای در سوگ شهادت رئیس جمهور و همراهان به این شرح می باشد:
«نازیلا کاظمعلیلو»
چو رود آرام نگرفتی و در باران سفر کردی
شهادت خواستی شاید، که دست افشان سفر کردی
هوای خادمانش را، چه خوش دارد، شه خوبان
که بر بزم گل زهرا، به چون مهمان، سفر کردی
سفر بسیار می کردی، ولی این بار با یاران
به سوی آسمان، با باری از ایمان، سفر کردی
رجا آوردی، از این رو، رجایی وار هم رفتی
ز سوگت اشک شد میهن، چو از ایران، سفر کردی
چه عشقت می کشید از پی، هم آغوش خطر گشتی
دل از جان و جهان کندی، چو باد آسان سفر کردی
دوباره تازه شد آری به دل داغ سلیمانی
مگر ناگه صدایت زد، که در بوران، سفر کردی
اگرچه دست بر دامان شاه طوس شد ملت
ولیکن خود نهادی سر، بر آن دامان، سفر کردی
تماشایی تر از دنیا، چه دیدی، سید ابراهیم
که رو گرداندی از دنیا، از این سامان سفر کردی
شهادت مرد می خواهد، و خدمت پاکی نیت
چه خوش در حلقه ی یاران و در باران، سفر کردی
نظرات