یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۰:۴۷
آخرین شاگرد مکتب بازگشت، شاعر عشق و عرفان بود

عشق و عرفان دو موضوع اصلی در اشعار ادیب نیشابوری است و عرفان و تصوف ادیب، تجربی نیست.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - ادیب نیشابوری، شاعر مشهور دوره مشروطه، پرورده مکتب بازگشت یا دوره تجدید حیات ادبی و پیرو سنت‌های شعری استادان قدیم بود و می‌توان وی را آخرین شاگرد مکتب بازگشت دانست.

وی در شاعری به غزل و قصیده تمایل و غزلیاتی پخته و استوار داشت. در دوره مشروطه فقط در اشعار ادیب، میرزا حبیب خراسانی و صفای اصفهانی رگه‌های عرفانی دیده می‌شد و ادیب را نمی‌توان عارف دانست با اینکه به‌وفور از اصطلاحات صوفیانه استفاده کرده و رگه‌هایی از گزاریش عرفانی را در اشعارش می‌بینیم اما عرفان ناب و عملی نداشته است.

ادیب نیشابوری همچنین هرگز از مضامین اجتماعی و انتقادی استفاده نکرده و شخصیت وی غیرسیاسی و حاشیه‌نشین بوده است.

وی با داشتن زبانی طبیعی و ساده در شعر پیرو سبک خراسانی بوده و به شیوه فرخی و منوچهره شعر گفته است. همچنین با کاربرد انواع تشبیهات و استعارات و استشهاد به آیات و احادیث و لغات مهجور و اصطلاحات علوم مختلف از پیروان سبک عراقی است.

ادیب در اشعارش تمام موازین و اسلوب شعر کهن فارسی را رعایت کرده و در واقع اشعارش جز تقلید آثار گذشتگان نیست. احاطه بی‌مانند وی به ادب عربی و اشعار جاهلی و آگاهی‌اش از علوم مختلف و حافظه‌ای شگرف از اشعار عربی و پارسی، توجه به زبان عرب، به همراه استفاده از کلمات کهن و نامانوس زبان فارسی و نیز کاربرد اصطلاحات و مفاهیم علوم مختلف گاه فهم اشعارش را مشکل کرده است.

بیشترین صور خیالش در اشعارش تشبیه است و مجاز در اشعار ادیب کاربرد چندانی ندارد. از سوی دیگر اغلب استعاره‌های موجود در دیوان این شاعر کلیشه‌ای هستند که در دیوان شاعران گذشته نمونه‌های فراوانی دارد.

ادیب ۶۳ سال زندگی کرده و وفاتش در صبح جمعه ششم خرداد سال ۱۳۰۴ اتفاق افتاده است. دیوان اشعار به جای مانده از ادیب مشتمل بر حدود ۵۰۰۰ بیت قصیده و غزل و رباعی است و «لآلی مکنون» نام دارد.

این نوشتار را با یکی از زیباترین اشعار ادیب به پایان می‌بریم:

خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند

نصیب دشمن ما را نصیب ما نکند

من و ز کوی تو رفتن؟ زهی خیال محال

که دام زلف تو هرگز مرا رها نکند

خدای را ز تو بر من عنایتی ست بزرگ

اگر فسون رقیب از منت جدا نکنند

چگونه ماه فلک دانمت که ماه فلک

به دست، جام نگیرد به بزم، جا نکند

من از جفات نترسم ولی از آن ترسم

که عمر من به جفات اینقدر وفا نکند

چه داند آنکه شب ما چگونه میگذرد؟

کسی که دست در آن طرّه ی دوتا نکند

حبیب، خواری من خواست بر مراد رقیب

خدا مراد دل هرکسی روا نکند

ز جور دوست ننالم مگر به حضرت دوست

غریق لطف خدا یاد ناخدا نکند

ادیب اینهمه دلگرم سوز آه مباش

که سوز آه تو تاثیر در قضا نکند

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها