به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در رشت، شاعران سراسر کشور همچنان اشعار خود را در سوگ شهادت آیت الله رئیسی و همراهانش میسرایند.
نجمه پورملکی
ای خادم الرضای غریبان چگونه ای؟
آه ای شهید خدمت ایران چگونه ای؟
ای باد دائم السفر ای عطر شعله ور
خاکسترِ همیشه پریشان چگونه ای؟
از بین کوه و دار و درختان رسیده ای
حالا میان کوی و خیابان چگونه ای؟
ای کربلای مغتنم از کربلا بگو
امشب درون خیمه یاران چگونه ای؟
این مُسلم است یا که سفیر و وزیر تو
با این " حسین"! بین سفیران چگونه ای؟
عزت به اهتزار در آمد چه پرچمی!
سردار دیپلماسی دوران چگونه ای؟
تبریزِ سینه چاک نبینم غم تو را
تبریز ای سرای حبیبان چگونه ای؟
او یک نفر نبوده که او آل هاشم است
محراب جمعه در غم هجران چگونه ای؟
این "مالک است" یا گل لیلا؟ چه صحنه ای
انگشتر عقیقِ بیابان چگونه ای؟
باید عبا برای علی اکبر آورند
ای پاره های پیکر میدان چگونه ای؟
ای موسوی به علقمه رفتی بدون مشک
باران گرفته …در دل باران چگونه ای؟
شرمنده از حفاظت این خیمه نیستی
ای داده جان بر سر پیمان چگونه ای؟
دریا دوباره دست تو را از حرم گرفت
عباسِ بالگرد شهیدان چگونه ای؟
پرواز با غم خلبان ها چه می کنی؟
ای آسمان بدون عقابان چگونه ای؟
وقت نماز آخر یاران رسیده است
ای شانه های رهبر گریان چگونه ای؟
"او خستگی نداشت....رئیسی عزیز بود"
ای جمله های سینه سوزان چگونه ای؟
جز خوبی از کبوتر مشهد ندیده ایم
ای آستان قدس! تو الان چگونه ای؟
نجمه ملکی
من یک سفیر نامدارم میشناسیدم؟
کشور به کشور رهسپارم میشناسیدم؟
از دامغانم…از کویرم…شعر می فهمم
زیرا منوچهری تبارم …میشناسیدم؟
شغل شریف من سفر در باد و باران است
من دیپلماتم… بیقرارم…میشناسیدم؟
از پشت میز از سایه دیوار بیزارم
طوفان الاحرارم …چنارم میشناسیدم
هرگز میان بستر راحت نخواهم مرد
از سروهای سر به دارم میشناسیدم؟
نامم حسین است و مرام من حسینی وار
آزاده مردِ روزگارم میشناسیدم؟
بارانم و ماه تولد ماه مرگم شد!!!!
اردیبهشتی گریه دارم میشناسیدم؟
من پرچمی هستم که قاسم داشت در دستش
من یادگار ِ یادگارم میشناسیدم؟
من با دبیرکل ملتهای این دنیا
تنها صدای اقتدارم میشناسیدم؟
من رأیهای اعتماد مجلس و مردم
من زخمهای پای کارم میشناسیدم؟
از بالگرد حادثه ما را نترسانید
من اهل کوه و آبشارم میشناسیدم؟
امضای پشت جلد " صبحِ شام" را دیدی؟
من آن کتاب ماندگارم میشناسیدم
پگاه آذر
چشمی سیاوشانه به ایمان نگاه کرد
با رویکرد تازه به میدان نگاه کرد
شعر یگانگی که به آتش کشیده شد
چون جاودانگی که به آتش کشیده شد
مضمون تازه میشود از دود هم نوشت
چون کوه از هوای مهآلود هم نوشت
ما آتشِ که را به تماشا نشستهایم؟
مبهوتِ کیستیم که اینجا نشستهایم؟
پرواز دستهجمعی قوها عجیب نیست
وقتی قفس، مجالِ فراز و نشیب نیست
باید پرید حال که زنجیر نیستیم
ما آن پرندهایم زمینگیر نیستیم
حزن ایم حُزن، در حرمِ حضرتِ رضا
برداشت دوبارهای از ظهر کربلا
اینجا که گوشهگوشه شهیدی مطهر است
این خاک نیست شعلهی پروانهپرور است
باران گرفته رنگِ عبایش عوض شده
چون کفتری که حال و هوایش عوض شده
از دام خسته نیستم از دانه خستهام
از حرف بی اساس در این خانه خستهام
با قلب پارهپاره به مقصود میرسیم
با سینهی کباب به معبود میرسیم
در ارتفاع، خونِ شهیدی جوانه زد
در جنگلِ سیاه، سپیدی جوانه زد
از چیزها، زمانهی ناچیز سهمِ تو
از میوههای وسوسه، پرهیز سهم تو
عشق است عشق میوهی کالی نمیدهد
عشق است عشق، عشق مجالی نمیدهد
داغ تو در دوراهیِ اندوه مانده است
چون آفتاب در پسِ این کوه مانده است
نامات کبوتری ست که در صحن دیده شد
لبخند بود از لبِ این باغ چیده شد
رضا نیکوکار
رفت منبردار ما، منبر نمی ماند زمین
خُمّ مِی تا هست یک ساغر نمیماند زمین!
شعر خدمت را سرودی خادمِ سلطان طوس!
این قلم، این شعر، این دفتر نمیماند زمین
سیدالخُدام! از تو عشق را آموختیم
عشق این اکسیر جان پرور نمیماند زمین!
تا شهادت، از شهادت باورت لبریز بود
یک نفس بعد از تو این باور نمیماند زمین
با لباس خدمتت از فرش رفتی تا به عرش
نه…لباس پاک پیغمبر نمیماند زمین!
نیست خاموشی مرام اختران تابناک
آسمان را بنگرید، اختر نمیماند زمین!
ای نگین روشن انگشتر ایران زمین!
دست حق با ماست، انگشتر نمیماند زمین
وارث خون شهیدانیم تا روز وصال
پرچم ما تا دَم محشر نمیماند زمین...
سیده مریم_اسدالهی
سخت است بی بدرود هر پایان، خدا حافظ!
روح و روانت شاد و در رضوان! خدا حافظ!
از میز قدرت، خاکریز خدمت آوردی
همسنگرِ مردانِ در میدان، خدا حافظ!
ای مردِ اهل درد و اهل داد و دادِستان
نوشِ شهادتگونه نوشِ جان، خدا حافظ!
ابریست حال مردمم، ابریست حال دل
رفتی و باران میزند، باران! … خدا حافظ!
دیگر صدایت تا ابد در کوه میپیچد
ای مشهدت آغوشِ کوهستان، خدا حافظ!
ای رسته از توهین و تهمتهای پیدرپی
تا روز رستاخیزِ آقایان، خدا حافظ!
ایران عزادار بهشتیهاست همواره
با شانههای تا ابد لرزان، خدا حافظ!
پیوندهایت با امامت (ع) جاودان، سید!
یک روز رازت را بیاموزان! خدا حافظ!
ای انتخاب مردم ایران، سلام و نور
ای انتخاب مردم ایران، خدا حافظ!
محمدرضا بازرگانی
در راه انقلاب عِنانپیچِ جادهای
تو شربتِ شهادتِ در جامِ بادهای
تنها غمِ تو بود غمِ مردم وطن
مسئول نه، تو با همه همخانوادهای
با کوهی از مُفاخره ماندند پای کوه
کوهی که روی قله آن ایستادهای
تکرار این حماسه محال است رخ دهد
معنای نو به «دومِ خرداد» دادهای
دنیای روسیاه، تو را روسیاه خواست
رفتی و داغ بر دل دنیا نهادهای
گفتی که: «چون گرفتمش از خاطرات رفت»
ای مرگ خوشخیال تو دیگر چه سادهای
محمدرضا بازرگانی
از کوه صدای بیصدایی آمد
با باد شمیم کربلایی آمد
بعد از چهلوسه سال یک بار دگر
در کشور ما عطر رجایی آمد
نظر شما