غلامرضا منجزی در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، در توضیح داستانهای دنبالهدار و ویژگیهای آن عنوان کرد: پیش از هرچیزی ابتدا برگردم به سالیان دور، به سالهای آخر دهه چهل و آغاز دهه پنجاه که مقارن با دوران تحصیلات ابتداییام بود. همیشه این صحنه زیبا در خاطرم هست، که کسی در کلاس را میزد و - بیآنکه آن شخص را ببینم - بستهای را به آموزگار میسپرد. بوی «کیهان بچهها» قبل از خودش توی کلاس پخشمیشد؛ شیفتهوار در عطر کلماتش غرق میشدم و حریصانه آن را تند و تند برگ میزدم تا به قصههای محبوبم برسم. به نظرم هفتهنامه بود و آن زمان، اگر اشتباه نکرده باشم، با سردبیری زندهیاد «عباس یمینی شریف» درمیآمد. عاشق داستانهای مسلسلش بودم و میدانستم قصه در شماره قبلی کجا تمام شده بود. یعنی یک هفته در جادوی تعلیق داستان غوطه میخوردم تا ببینم سرانجام داستان به کجا ختم خواهدشد؟ قصههای مصور (کمیک) هم داشت که بسیار برایم جالب بودند. یکیشان «قصههای من و بابام» بود که برگردان خوبی از داستانهای مصور «پدر و پسر» نوشته نویسندهای آلمانی به نام اریش ازر بود.
وی با بیان اینکه داستانهای دنبالهداربه مجموعهای از رویدادهای داستانی گفته میشود که با ماهیتی مشابه و یکسان یکی پس از دیگری در الگویی منظم اتفاق میافتند، ادامه داد: گاهی مرجع این داستانها یک اثر داستانی بزرگتر است که به قسمتهای کوچکتر تقسیم میشود تا به طور منظم و در مدت زمان طولانیتر منتشر شود. این قسمتها میتوانند داستانهایی کوتاه و منفرد باشند که از یک طرح کلی یا بزرگ پیروی میکنند؛ حتی امکان دارد فصلهای جداگانه یک رمان باشند. قسمتها بر اساس یک برنامه منظم منتشر میشوند و نشریات با توجه به طیفهای خاصی از مخاطبان خود (مثلاً کودکان، نوجوانان، زنان یا به طور کلی بزرگسالان) این قصهها را بهصورت هفتگی و گاهی روزانه منتشر میکنند. برخی از داستانهای پیوسته، با این هدف نوشته میشوند که در پایان دوره انتشارشان، تجمیع و تبدیل به رمان شوند، در حالی که برخی دیگر از این قصهها صرفاً بهمنظور تمرینی برای نویسنده در برنامهریزی و نوشتن داستانی مداوم و بدون پایان ثابتاند.
منجزی درباره ظرفیتهای ادبیات داستانی ما در حوزه داستانهای دنبالهدار گفت: بله. این ظرفیتها و منابع حتماً وجود دارد اما گاهی چنین استنباط میشود که استفاده از این منابع باید به صورت خام باشد. برخی به آن دست زدهاند که البته کار مذمومی هم نبوده و نیست. اما استفاده خام از منابع کهنی مثل «کلیله و دمنه»، «سمک عیار» و «شاهنامه» برای مخاطب امروزی به احتمال زیاد جذابیتهای لازم را ندارد؛ آنها شاید برای زمان خودشان مناسب بودهاند. مثل این است که ما تنه درختی را بیهیچ پرداخت و پیرایشی برای مصارف امروزی مورد استفاده قرار دهیم. باید از این داستانها بیشتر الهام گرفت و در الگوها و مضامین مدرن بازآفرینی شوند. کاراکترها، مناسبات و اشیا را در شکل و شخصیت مدرن بازتولید و تبدیل به داستان دنبالهدار کرد؛ در این صورت ما با تکیه بر روح فرهنگی و زبانی مستتر در اثر میتوانیم امیدوار باشیم که داستانهای سریالی خوبی را با تکیه بر ادبیات بومی خود به بازار نشر، چه در حوزه کتاب و چه در سایر پلاتفرمها روانه کنیم.
این نویسنده درباره چالشهای احتمالی که نویسندگان امروز در نگارش داستانهای دنبالهدار با آن مواجه هستند، عنوان کرد: یکی از چالشهای عمده این است که گاهی حس میشود که در بیشتر قصهها و داستانهایی که این روزها چاپ و منتشر میشود ارتباط داستان و گروه مخاطبان عام به نوعی گسیخته است. این طور باید گفت که مخاطب بیشتر داستانها، نه مردم میانگین (یا میانگین مردم) بلکه نویسندگانند و گاه حتی آنان نیز سرنخها را گم میکنند. روح و ذات بنیادین و زیباشناسانه داستان، تعلیق و ایجاد حس انتظار و در غایت خود لذت در خواننده است که در بیشتر آثار، به ویژه داستانهای کوتاه غیبتی مشهود دارند. در حقیقت به جای اینکه داستانهای عامهپسند را با گرته فلسفه و مسائل رایج زمانه غنیسازی و کیفیتافزایی کنیم، با برچسب ادبیات زرد یا مبتذل، بیمقدار و از صحنه توجه به دور میاندازیم. به این ترتیب بخشی از چالش تولید داستانهای بلند و سریالی همین است و بخشی دیگر و البته بسیار مهم و عمده این است که امروز در کشور ما نویسنده از هنر و تواناییاش هیچ عایداتی ندارد. در کشور کمتر نویسندهای از راه قلم و داستاننویسی گذران زندگی میکند و این بخش از موضوع مستقیماً به اقتصاد برمیگردد. داستان سریالی اگر در پلاتفرم کتاب ارائه شود آنچنان گران و پرهزینه خواهد بود که در رویارویی با اقتصاد بسته، با اجبار پر و بال قشنگش را خواهد ریخت یا اینکه زیباییش آنچنان قیمتی هنگفت خواهد یافت که دست قشر غالب جامعه از آن کوتاه خواهد شد. حال اگر داستان سریالی در پلاتفرم روزنامه و نشریات ادواری منتشر شود، داستان باید آنچنان از تهذیب و تزکیه محتوایی برخوردار باشد که تداوم نشرش از طرف متولیان فرهنگ و ادب همواره تضمین شود. به این ترتیب گمان میکنم خلاصه پاسخ این باشد که رویکرد جامعهگرایانه نویسندگان، پایداری و ثبات اقتصادی و در نهایت انبساط فرهنگی به رونق داستانهای پیوسته یاری خواهد رساند.
این منتقد ادبی درباره مهارتهای لازم برای نویسندگان در نگارش داستانهای دنبالهدار، گفت: این مسئله مهم و خوبی است، چون در حقیقت حفظ و ترغیب مخاطب برای دنبال کردن قصه به دو گروه عوامل بستگی دارد؛ در گروه اول؛ یکی از این عاملها مطلقاً به توانایی داستان که برگرفته از قدرت نویسنده است بستگی دارد. یکی دیگر از آنها برمیگردد به ذات قصه، یعنی همان «بعد چه خواهد شد؟» یعنی همان افسونی که هزار و یک شب پادشاه را به خواب میسپرد و شهرزاد قصهگو را زنده نگه میداشت. سومی، این است که قصه، الگو و پیرنگی محکم داشته باشد و به طور مطلق، نیاز گروه سنی یا جنسیتی و همچنین ژانر داستان را برای مخاطبان خود به صورت یک دست، بدون تغییر تا آخرین شماره حفظ کند. به عبارت سادهتر اگر قرار است داستان دنبالهدار ما به عنوان نمونه ژانر جنایی -پلیسی و برای گروه نوجوان باشد، آمیختن، تداخل و یا غلبهی ژانرهای دیگر در آن باعث دلزدگی مخاطب و از دست رفتن آن میگردد. گروه دوم، عاملهایی است که ذاتاً به نویسنده و داستان مربوط نمیشود، به عنوان نمونه اینکه نشریه به هر دلیلی از دسترس مخاطب برای هفتهها خارج شود. یا اگر این قصهها به صورت رادیویی، صوتی یا اینترنتی منتشر میشود، پلاتفرمهای مربوط بتواند دسترسی مداوم، ارزان، آسان و فراگیر خود را نزد مخاطبان همواره حفظ کند.
وی درباره ویژگیهای داستانهای دنبالهداری که به فروش جهانی دست یافتهاند، عنوان کرد: برای توضیح این مبحث ابتدا باید به تاریخچه شروع داستانهای مسلسل به طور مختصر اشاره کنم. در حقیقت این داستانها در قرن هفدهم پا به عرصه وجود گذاشتند. در آن زمان، با همه گرانی، سختی و پرهزینه بودن چاپ، این قصهها به طور فزایندهای منتشر میشدند. البته پلاتفرم دیگری موجود نبود و همین باعث میشد که ولع سوادآموزی را در بین مردم عادی رواج دهد. نویسندگان به سرعت به این موضوع پیبردند و شروع به ارائه داستانهایی کوچکتر برای انتشار در این نشریات کردند. در حقیقت اصطلاح داستانهای پاورقی در همین زمان به وجود آمده یعنی داستانهایی کوتاه که در فضای اندک روزنامه برای خوانندگان همیشگی نوشته میشد. باید گفت که این یک پیروزی دو طرفه بو دو نویسندگان میتوانستند داستانهای خود را در مقیاسی کوچکتر ارائهدهند و سریعتر درآمد کسب کنند و ناشران میتوانستند با کمترین سرمایهگذاری ببینند که مردم چقدر به آن داستانها علاقه داشتهاند. با پیشرفت روشهای چاپ و توزیع، سریالسازی در دوران ویکتوریا رونق خاصی پیدا کرد و درست در همین زمان نامهای معروفی مانند چارلز دیکنز، سر آرتور کانن دویل، هرمان ملویل، هریت بیچر استو و بسیاری دیگر در عرصه داستانهای سریالی مطرح میشود. بعدها با اختراع رادیو داستانهای رادیویی در دورههای منظم (روزانه و هفتگی) مخاطبان سراپاگوش را پای رادیو مینشاند. در عصر مدرن این نوع داستانها با کتابهای مصور و چاپ با کیفیت، بخش بزرگی از این نوع ادبی را به خود اختصاص دادهاست. برای نمونه میتوان به رمان فانتزی «هری پاتر» اشاره کرد که در هفت مجلد توسط نویسنده انگلیسی «جی.کی. رولینگ» نوشته شده است. در این داستان ماجراهای بسیار جذاب جادوگری نوجوان به اسم هری پاتر در یک مدرسه جادوگری به رشته تحریر درمیآید. این داستانها با جذب سرمایههای کلان نشر خیلی زود به زبانهای زیادی در سطح جهان منتشر شد. شکل سینمایی، کارتونی و مصور این داستانها در پلاتفرمهای متفاوت در سطح جهانی توجه مخاطبان بیشماری را به خود اختصاص داد و در حقیقت، ویژگیهایی از قبیل آزادی نویسنده در رهاسازی تخیلات خود، توانایی حرفهای گروه مولفین، (نویسنده، ویراستار و گرافیست) در ایجاد تعلیق و خیالانگیری بسیار قوی برای جذب مخاطبان، هدف قرار دادن گروه عمده و عامی از مخاطبان (شامل کودکان، نوجوانان، بزرگسالان در هر جنسیتی)، ایجاد ارتباط مداوم با مخاطبان و دریافت بازخوردهای لازم و نیز سرمایهگذاریهای کلان بنگاههای نشر از اثر، باعث ترویج و تعمیق آن شده است. اینها خلاصه موجزی از ویژگیها و دلایل ترویج و پیشرفت آثار برجسته داستانی است.
نظر شما