سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه نعمتی: امروز در تقویم هفته ملی کودک ۱۴۰۳، «برای رفاه کودکان، برای آیندهای با کیفیت و آسایش بالاتر» نامگذاری شده است؛ شعاری که از جنبههای گوناگون میتوانیم به آن بپردازیم؛ اما در این مطلب از نگاه یک معلم پایه اول دبستان آن را بررسی کردهایم. رفاه کودکان در گرو دسترسی آنها به حقوق اساسیشان است. در گفتوگو با زهرا شریفی، معلم پایه اول دبستان، حقوق بنیادین کودکان را که باید معلمها در کلاس خود رعایت کنند، بررسی کردهایم. این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
- هفته ملی کودک به بهانه توجه به حقوق کودکان برگزار میشود. شما به عنوان معلم آیا از حقوق کودکان در کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل متحد مطلع هستید؟
بله؛ امیدوارم روزی برسد که علاوه بر اینکه به صورت کلام و نوشته این حقوق تصویب میشود در عمل نیز پیاده شوند و هر کودکی در تمامی دنیا کودکیاش را تجربه کند.
- آیا اصلاً ضروری است که معلمان در حد لازم دانش حقوقی، روانشناسی و جامعهشناسی کودک داشته باشند؟
قطعاً لازم است. فکر میکنم اطلاعات حقوقی در این زمینه از اهمیت کمتری برخوردار است؛ اما هر معلمی باید دانش خود را ابتدا در روانشناسی و سپس جامعهشناسی کودک بهروز نگه دارد؛ اما باید مراقب باشیم که این دانش، ما را تبدیل به روانشناس و جامعهشناس نمیکند. اگر هم کسی تحصیلات روانشناسی دارد باید بداند که در کلاس درس تنها معلم است نه معلم و روانشناس کودکان.
- حق بیان عقیده و تفکر یکی از حقوق کودکان است. در کلاس شما آیا این حق رعایت میشود؟
فکر میکنم بله، رعایت میشود. بیشتر اوقات سعی میکنم اگر کودکی احساس و فکرش را درباره مسئلهای بیان میکند، بپذیرم و با او وارد گفتوگو شوم؛ اما اگر ببینم نظرش بیاحترامی به دیگران قلمداد میشود در ابتدا با گفتوگو به کودک نشان میدهم که حرفش بیاحترامی به دیگری است و اگر مجدداً تکرار شود جدیتر در اینباره با او صحبت میکنم. به نظرم بیان عقیده خودمان با بیاحترامی متفاوت است.
- حق شرکت در رویدادهای اجتماعی متناسب با سن آنها نیز یکی دیگر از حقوق کودکان است. این مسئله چطور در کلاس شما نشان داده میشود؟ آیا خودتان مشوق کودکان به شرکت در بحثها و کارهای گروهی هستید؟
به نظر من مدرسه مهمترین قدم برای واردشدن به اجتماع است. کودکان هر روزه در تعامل با افراد بزرگسال و دیگر کودکان سنین مختلف هستند. همیشه در گفتوگوی کلاسی با دانشآموزانم اهمیت انجام کار گروهی را به آنها یادآور میشوم. بسیاری از فعالیتهای درسی و بازی را به صورت گروهی پیش میبرم. به آنها میگویم یکی از مهمترین مهارتهایی که باید بیاموزند کار گروهی است تا وقتی بزرگ شوند و به سر کار، دانشگاه و سربازی بروند این مهارت به آنها کمک خواهد کرد. در کلاس من خیلی از امور با گفتوگو و همفکری خودِ دانشآموزان حل میشود و عقیده دارم که بهترین راهحل در ذهن خودِ کودکان است. بسیاری از مناسک و مناسبتها را هم به صورت گروهی پیش میبریم.
- به نظر شما حق آموزشِ کودکان امروزه نسبت به گذشته از نظر کمی و کیفی چه تغییراتی داشته است؟ در کلاستان آیا برای اینکه بچهها آموزش بهتری دریافت کنند از خلاقیت خود و شیوههای نوین آموزشی بهره میبرید؟
اینکه در مناطق کمبرخودار امکان آموزش فراهم شده، نکته مثبتی است؛ اما در سطح کلی کشور فکر میکنم پیشرفت چشمگیری حاصل نشده است. هر سال شاهد تفاوت کودکان با نسلهای گذشته هستیم؛ اما مباحث مطرحشده در کُتب درسی بازبینی نشدهاند و فکر میکنم فرایند سنتی آموزش همچنان جریان دارد و شاید فقط شکل و ظاهرش عوض شده باشد. علاوه بر این، جای مطالبی که به حقوق کودکان، مهارتهای زندگی و مسائل پرورشی کودکان بپردازند، در مطالب آموزشی خالی است.
بله؛ درواقع من در یکی از مدارس توسعهیافته فعالیت میکنم که امکانات و شرایط لازم را برای استفاده از شیوههای نوین آموزشی در اختیار دارم؛ اما در بسیاری از مدارس در جایجای ایران، شرایط استفاده از این امکانات فراهم نیست و گاهی دانش معلمها هم بازبینی نمیشود مگر اینکه خود معلم علاقهمند به چالش و افزایش دانش خود باشد.
- کودکان حق دارند بازی کنند. این مسئله در کلاس درس چگونه میتواند محقق شود؟
قطعاً همینطور است. بهترین راه برای آموزش قوانین، آشنایی با سبک زندگی، خلقکردن، تعامل با دیگران و… بازی است. کودکان در بازی با همسالان نکات خیلی مهمی را یاد میگیرند: مثل دستورزی، رعایت نوبت دیگری، درک تفاوتهای فردی، تجربه حسهای مختلف و…. مدارس باید طوری طراحی شوند که برای تمامی کودکان مناسب باشند؛ یعنی هر کودک با ویژگیهای متفاوت خودش بتواند از محیط بازی استفاده کند و لذت ببرد. میتوان بسیاری از فعالیتهای آموزشی را در قالب بازی برای کودکان اجرا کرد؛ طوری که روحیه جستوگری و اکتشاف در کودکان فعال شود و این حس را در کودکان به وجود بیاورد که خودشان این مباحث را یاد گرفتهاند و این آموختهها را از خود بدانند؛ نه اینکه مثل زمان گذشته، معلم کلاس دانای کل باشد و متکلم وحده.
- کودکی که از نظر ظاهری، اخلاقی، نژادی، جغرافیایی و … با دیگری متفاوت است، به واسطه والدین و نهاد مدرسه میتواند راهِ خود را به سوی همدلی با کودکی دیگر باز کند. شما در اینباره در کلاس خود به عنوان معلم چه فعالیتی انجام دادهاید؟
محیط هر کلاس شامل دانشآموزهایی است از خانوادهها، فرهنگ و سبک زندگی متفاوت. مثلاً حضور دانشآموزی با لهجه متفاوت، تفاوتهای ظاهری مثل عینک داشتن، بزرگ یا کوچک بودن استخوانبندی کودکان و… محیط کلاس را پر از تفاوتهای جورواجور میکند. فکر میکنم مربی و معلم در کلام و رفتار غیرکلامی خودش، مثل حرکات صورتش باید پذیرش خود را در مواجهه با هرگونه تفاوتی نشان دهد. من سعی میکنم با تفاوتها به گونهای برخورد کنم که انگار مسئلهای معمولی و عادی است و حمایت خودم را از تفاوت افراد به صورت غیرمستقیم نشان میدهم. در قدم بعدی سعی میکنم نکته مثبتی در آن تفاوت پیدا کنم و هر زمان که فرد حمایت غیرمستقیم مرا تجربه کرد در جمع کلاس بیان کنم. مثلاً به زیبایی لهجه دانشآموز ترکزبانم را در کلاس توجه کردم و درباره فرهنگ آن منطقه با هم گپ زدیم یا اینکه یک نقطه مشترک بین خودم و آن فرد متفاوت پیدا کردم. برای مثال به دانشآموزم که از عینکداشتن خجالت میکشید، گفتم: خیلی بامزه شدی و منم یه عینک مثل عینک تو دارم! در کلاس، کتاب داستانهای مرتبط با تفاوتهای فردی را بلندخوانی میکنم و یادآور میشوم که تفاوتها به کلاس ما رنگ میدهد. پس از این کودکان به این بینش نزدیک میشوند که هر کدامشان در بخشی با دیگری تفاوت دارند و اگر کسی باشد که این تفاوت را بپذیرد چقدر لذتبخش است؛ پس از این هر کودک بسته به تجربه زیسته خودش سعی میکند دیگری را درک کند و همدل باشد؛ چون اگر با دیگری همدل باشد دیگری هم با آنها همدلی میکند.
نظر شما