جمعه ۲۲ تیر ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۱
چرا نام مادها و هخامنشیان در اوستا و متون پهلوی نیامده است؟/ گرایش دینی خداینامه‌های پهلوی

ژاله آموزگار، پژوهشگر فرهنگ و زبان‌های باستانی گفت: چرا نام مادها و هخامنشیان در اوستا و متون پهلوی نیامده است؟ دلیل نبودن نام ماد و هخامنشی در خداینامه‌های پهلوی را باید ناشی از گرایش دینی این آثار دانست. موبدان تاثیر مستقیم بر ارائه تاریخ گذشته ایران داشته‌اند و هر چه خلاف نظر و سیاست دینی آنها بود، حذف می‌شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا ژاله آموزگار، پژوهشگر فرهنگ و زبان‌های باستانی در همایش ملی «جهان ایرانی: ماد و هخامنشی» که از سوی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، گروه پژوهشی باستان‌کاوی تیسافرن، پژوهشگاه میراث‌فرهنگی و گردشگری و موزه ملی ایران، ۲۱ تیرماه ۱۴۰۳ برگزار شد، گفت: چقدر خوشحالم که تلاش‌های دوست جوانم شاهین آریامنش با همکاری همکاران دانشور و باانگیزه‌شان سرانجام به بار نشست و به من این افتخار داده شد که در اینجا باشم و نظاره‌گر چهره‌های درخشان، دانشمند و ایران دوست ایران.

وی افزود: من به بخش کوچکی از دغدغه جهان ایرانی می‌پردازم که شاید زیاد مانند گفته‌های دوستان دیگر نباشد. چرا نام مادها و هخامنشیان در اوستا و متون پهلوی نیامده است؟ درباره این موضوع ایران‌شناسان اظهارنظرهای مفیدی کرده‌اند و من هم در چند مقاله اشاراتی به این موضوع داشته‌ام و اکنون به اختصار سعی می‌کنم با چکیده‌ای از این نظرات به بررسی این موضوع بپردازم.

آموزگار بیان کرد: من معمولاً به طور قراردادی به تاریخ از سه دیدگاه می‌نگرم و آن را چنین تقسیم بندی می‌کنم. تاریخ واقعی، تاریخ روایی و تاریخ اساطیری. تاریخ واقعی بر مبنای داده‌ها و اطلاعات ثبت شده و مستند تاریخی است. تاریخ روایی شامل روایت‌هایی است که درست یا نادرست درباره رویدادها و شخصیت‌های تاریخی سخن می‌گوید و در کنار تاریخ واقعی قد علم می‌کند و تاریخ اساطیری تاریخی است بر مبنای باورهای اقوام که در آن اسطوره‌ها نقش عمده به عهده دارند.

وی در ادامه گفت: جز اینکه هر کدام از این مباحث را باید با ریزه‌کاری‌های خاص خود مورد توجه قرار داد، در بسیاری موارد و به ویژه در تاریخ‌های قدیمی و سنتی تعیین مرز بین آنها و جدا کردن مطالب واقعی، روایی و اساطیری هم کار آسانی نیست. در بازگویی مسائل مربوط به شناخت تاریخی سلسله‌های ماد و هخامنشی نیز تاریخ روایی و واقعی همین نقش را دارد. همان‌طور که می‌دانید کتاب‌های تاریخی که بر مبنای داده‌های مستند درباره پادشاهان ماد و هخامنشی نگاشته شده‌اند معمولاً اطلاعات خود را از منابع سومری، آکدی، آثار ایرانی، کتیبه‌های آشوری کتاب‌های عهد عتیق، نوشته‌های مورخان ایرانی و رومی ادبیات ارمنی و غیره به دست آورده‌اند.که شرح کامل این منابع در آغاز کتاب تاریخ ماد دیاکونف و کتاب امپراتوری هخامنشی پیربریان آورده شده است و شما کاملاً بر آنها وقوف دارید.

ژاله آموزگار افزود: چرا نمی‌توان اوستا و متون پهلوی را در زمره این منابع قرار داد. اینجاست که این پرسش پیش می‌آید که چرا در اوستا و کتاب‌های پهلوی نامی از این سلسله‌ها برده نشده است و حتی با اینکه ساسانیان سعی داشتند نسب خود را به نحوی به هخامنشیان پیوند دهند، ولی در خداینامه‌های دوره ساسانی که بازتاب آن را در شاهنامه و دیگر آثار تاریخی و روایی فارسی و عربی می‌بینیم، نامی از ماد و هخامنشی به میان نیامده است.

وی بیان کرد: در این راستا و در ادامه بحث فراموش نکنیم که سنت معمول سرزمین ما سنت شفاهی بوده است. که همیشه بر سنت کتابت غلبه داشت. سنت حفظ سینه به سینه مطالب طی سده‌ها و حتی هزاره‌ها لزوم ثبت حتی مطالب مهم را در درجه اهمیت کمتری قرار داده است و نیز به یاد داشته باشیم که زمان درازی فاصله افتاده است تا کتاب اوستا سند مهم دینی ایرانیان باستان که سینه به سینه نقل شده بود در دوره ساسانی به نگارش درآید. ظاهراً تنها اسناد دولتی سیاسی و اقتصادی را در خور نگارش می‌دیدند و شاهد این بود که سنگ نوشته‌ها، نامه‌ها و لوحه‌های حاوی این مطالب است که خود گونه‌ای تاریخ به شمار می‌آید.

سنت نگارش بر سبک در دوره هخامنشی به زبان فارسی باستان

آموزگار گفت: اما بیشتر ایران‌شناسان را عقیده بر این است که وقتی سنت نگارش بر سبک در دوره هخامنشی به زبان فارسی باستان با ترجمه‌هایی چنین رواجی داشته است و تحلیلی هم به زبان قدیم مصری از برخی از کتیبه‌ها به دست آمده و حتی نشان از ترجمه آرامی کتیبه بیستون را داریم که به طور اتفاقی کشف شده است و خود نشان از ترجمه‌های طولانی آن به زبان آرامی است، می‌توانیم چنین نتیجه بگیریم که سالنامه‌ها و خداینامه‌گونه‌هایی در دوره هخامنشیان وجود داشته است و همچنین شکی نیست که نوشته‌های کتیبه بیستون از روی یک متن کتبی به نگارش درآمده است. نه اینکه در همان حال حک کردن یک نفر متن را بگوید و دیگری بنویسد. مسلماً قبلاً این متون را دبیران نگاشته‌اند، مورد تایید دربار قرار گرفته است و سپس به صورت سنگ نبشته درآمده است.

وی افزود: در کتاب استر عهد عتیق که بیشتر به شهبانوی یهودی دوره خشایارشا می‌پردازد، در ضمن اطلاعات قابل توجه‌ای نیز درباره تشکیلات فرهنگی و مادی هخامنشی در اختیار ما می‌گذارد و از سطح فرمان‌ها و ترجمه‌های آنها و ارسالشان را به همه ساتراپ‌های هخامنشی از هند تا مصر سخن به میان می‌آورد. در کتاب عذرا عهد عتیق هم اشاراتی به نوشته‌های حکومتی دوره هخامنشی می‌شود که خود دلیل بر وجود داشتن منابع کتبی است. در روایت‌های گزنفون نیز به فهرست نام‌های فرماندهان پارسی اشاره می‌شود که باز دلیل دیگری بر همین موضوع است.

آموزگار بیان کرد: موارد بسیاری را می‌توان ذکر کرد و شرح نامه‌های رد و بدل شده هم بسیار خواندنی است و جای آن دارد که این نامه‌ها به طور مفصل مورد بررسی قرار بگیرد. در واقع اگر این سندهایی هم که ذکر شد در دست نبود، به راحتی می‌توان بر این باور بود که دولت توانمندی همچون دولت هخامنشی برای ارتباط با ساتراپ‌ها مسلماً به دبیرخانه معتبری نیاز داشته است و همین موضوع را می‌توان به دوره ماد نیز تسری داد. به عنوان نمونه می‌توان به مطلبی که هردوت در تاریخ یکم گزارش می‌کند و ارسال نامه‌ای را که هارپاک برای کوروش می‌فرستد توصیف می‌کند، اشاره کرد که به نظر من شرح این نامه بسیار خواندنی است و نشان از آن دارد که کتابت در مسائل اداری و دولتی در دوره ماد نیز رایج بوده است و همچنین دلایلی در دست است که علاوه بر اسناد بایگانی دولتی و مجموعه‌ای از روایت حماسی گونه همانند خداینامه‌های پهلوی به صورت شفاهی یا کتبی هم وجود داشته است که با بیشتر آنها آشنا هستیم، مانند شیهه زودهنگام اسب داریوش برای اثبات حقانیت سلطنت و… که اشاره به کوروش دارد.

وی گفت: برخی را نیز عقیده بر آن است که چون نام مادها و هخامنشیان در خداینامه‌های دوره ساسانی نیامده است پس اشکانیان و ساسانیان از وجود این دو سلسله و تاریخ آنها بی خبر بوده‌اند که این مطلب نیز نمی‌تواند درست باشد زیرا به پیروی از رواج سنت شفاهی و به نقش گوسان‌های پارسی یا خنیاگران ساسانی نیز باید توجه کرد. این گوسان‌ها و به عبارت دیگر سخن‌سرایان و نوازندگان حرفه‌ای روایت‌ها و داستان‌های تاریخی و حماسی و عاشقی بازمانده از دوران کهن را به یاد داشته‌اند و آنها را با آواز خوش بازگو می‌کردند و از سوی دیگر به جز این روایت‌ها اخبار و داده‌های راویان یهودی یونانی و سریانی تداومی از روایت‌های مربوط به مادها و هخامنشیان را در دوره‌های بعد زنده نگاه داشته است.

آموزگار افزود: اما سرانجام دلیل نبودن نام ماد و هخامنشی در خداینامه‌های پهلوی را باید ناشی از گرایش دینی این آثار دانست. موبدان تاثیر مستقیم بر ارائه تاریخ گذشته ایران داشته‌اند و هر چه خلاف نظر و سیاست دینی آنها بود، حذف می‌شد. این جهت‌گیری اختصاص به مردان دوره ساسانی ندارد. تاریخ ارمنستان تحت تاثیر کتاب مقدس است و جهان‌بینی مسیحی کاملاً در آن روشن است. مسائل تاریخی کتاب عهد عتیق با کتاب یهودیان یکسانی ندارد و تاریخ اسلام نیز تحت تاثیر قرآن کریم شکل می‌گیرد. بدین معنی که طبری و دیگر تاریخ‌نگاران مسلمان که کتاب‌های تاریخی خود را همان‌گونه که در قرآن مجید توصیف شده است، آغاز می‌کنند.

وی بیان کرد: در سنت اوستایی هم پیشدادیان و کیانیان جای مادها، هخامنشیان و اشکانیان را می‌گیرند. شاهان سلسله اساطیری اوستا جایگزین فرمانروایان واقعی ایران می‌شوند و زندگینامه شاهان تاریخی به نوعی در شاهان روایی خداینامه‌ها جلوه یافته‌اند. در مقالات خالقی مطلق این موارد به خوبی مورد بررسی قرار گرفته است. به عنوان مثال ویژگی‌های دیااکو شاه مادی را در شخصیت هوشنگ پیشدادی می‌توان دید و رویدادهای زندگی کوروش را در روایت‌های مربوط به کیخسرو می‌توان یافت. گرچه برای فرمانروایان هخامنشی نیز اهورامزدا بزرگترین خداست، ولی در آن دوره ما با سازمان دینی منظمی همچون دوره ساسانی روبه‌رو نیستیم و شاید تسامح دینی کوروش و دیگر فرمانروایان هخامنشی با طبع سختگیرانه موبدان ساسانی چندان سازگاری نداشته است.

ضمناً این را به یاد داشته باشیم که در روایت‌های ساسانی از داریوش اول و داریوش سوم به صورت دارا یاد می‌شود. به بلاش یا بلاش اشکانی به عنوان کسی که دستور جمع‌آوری کتاب اوستا را داده است، اشاره می‌شود. با اینکه اشکانیان سلسله‌ای هستند که ساسانیان روی خوشی به آنها و حماسه‌هایشان نشان نداده‌اند. پس می‌توانیم این احتمال را بدهیم که سالنامه شاهان دوره هخامنشی به نوعی دگرگونه می‌شود و خداینامه‌های دوره ساسانی جایگزین آن می‌گردد. تاریخی مناسب و مطابق آئین غالب آن دوره. ولی شخصیت‌های برجسته تاریخی گذشته به گونه‌ای با شخصیت‌های اساطیری همسانی می‌یابند و این خود دلیلی می‌شود بر اینکه نام رسمی مادها و هخامنشیان از متون دینی کنار برود.

ما در پیوستگی تاریخ ایران مدیون هخامنشیان هستیم

همچنین حکمت‌الله ملاصالحی، استاد دانشگاه تهران در این همایش گفت: هخامنشیان و خیزش جهان ایرانی به سوی تاریخ جهان ایرانی است. هخامنشیان نقطه‌ای زرین و سرنوشت‌ساز در تاریخ ایرانی هستند. هیچ تمدنی در تاریخ بشر تمدنی‌تر از دوره جدید نداشتیم. این تمدن تاریخی‌ترین همه تمدن‌هاست. هیچکس به اندازه هگل نگاهی به تاریخ نیفکنده است. دوران هخامنشی و این هزاره یکی از هزاره‌های سرنوشت ساز در تاریخ بشر است.

وی افزود: تاریخ دوران محور است به این معنا وقتی یک خیزش عظیم ریشه‌ای و بنیادی در نهاد انسان اتفاق می‌افتد ما مدام به آن رجوع می‌کنیم. مانند رنسانس که رجوع می‌کنیم به یونان باستان و بازخوانی مسیحیت و قرون وسطی. ما با ارزش‌های مشترک و فرهنگ و تاریخ مشترک به عنوان یک ایرانی در اینجا نشسته‌ایم. ما مدیون آن خیزش‌هایی هستیم که در تاریخ این سرزمین پدید آمده است. از پارینه سنگی مردمی در این سرزمین زندگی می‌کردند.

ملاصالحی بیان کرد: دوره هزاره‌های نوسنگی در غرب آسیا اتفاق افتاد. تحولات شهرنشینی پدید آمد. ایران در صف مقدم شهرنشینی قرار دارد. در حوزه‌های تمدنی گوناگون با دستاوردهای بسیار بسیار عظیم شاهد هستیم. ولی جالب اینجاست هیچ جا سخن از یک وحدت سرزمینی به عنوان ایرانی در ذیل نام یک دولت سیاسی مشترک وجود ندارد. در یونان هم همین‌طور است. خیزش در آگاهی یونانی راه تاریخ مشترک است. اسطوره‌های ایرانی را برای اولین بار تشکیل می‌دهد. به تدریج آرام آرام با برآمدن هخامنشیان شکل می‌گیرد. در قرن ۶ قبل از میلاد همان گذار در ایران نیز اتفاق می‌افتد. خرد یونانی در ایران با زرتشت اتفاق می‌افتد. خرد ایرانی شکل می‌گیرد که نگاه نو به جهان می‌افکند.

وی گفت: در واقع یک چهره فوق‌العاده نبوی داریم که آرام آرام این خیزش را در ذیل خدای واحد و دانا در نظام سیاسی شکل می‌دهد و این خدای واحد نظام‌های متفاوتی را در ذیل یک حاکمیت سیاسی می‌چیند و دنیای واحد پدید می‌آورد. در برخی از کتیبه‌های هخامنشی نام خدا را می‌بینید. ما در معماری تخت جمشید شکوهی می‌بینیم که حیرت‌انگیز است. در واقع نخستین بنای سازمان ملل در مقیاس آن روز در اینجا اتفاق می‌افتد. هر انسانی با هر عقیده‌ای می‌تواند در ذیل این نقطه مشترک زندگی کند. ما ملت هستیم با میراث، اسطوره‌ها و تاریخ مشترک. اوستا میراث عظیم ماست. بعد از اسلام میراث نبوی با یک میراث نبوی دیگر پیوند خورد و تاریخی جدید به وجود آمد. تاریخ ما پیوستگی خود را حفظ کرده است که این پیوند و پیوستگی را مدیون هخامنشیان هستیم. آنها چنین جهانی را بنیاد نهادند.

عدم فهم دیپلماسی، نادیده گرفتن فن مذاکره و تقدیرگرایی

همچنین محمدرحیم ربانی‌زاده، استادیار، گروه پژوهشی تاریخ اجتماعی و اقتصادی ایران، پژوهشکده تاریخ در این همایش گفت: من نقدی را بر گذشته این سرزمین که به باور اینجانب تاکنون هم ادامه دارد ارئه می‌کنم، نقد دیپلماسی هخامنشی. برای شکست و زوال یک حکومت عوامل متعددی دست به دست هم می‌دهند. مهم‌ترین عاملی که به آن می‌پردازم، عدم فهم دیپلماسی و مذاکره است. منکر این نیستم که هنر نزد ایرانیان است و بس یا بر پهنه بزرگی از دنیا حکومت می‌کردیم. عدم ادامه سیاست تسامح و تساهل کوچک شمردن دولت‌های همسایه و باورهای مذهبی از جمله عوامل است.

وی افزود: در دین زرتشتی تجارت و بازرگانی کراهت داشت. نه تنها در دین زرتشت و سیاستمداران آن دوره هم این را اعمال کرده‌اند. آنچه که در عرصه روابط خارجی یاد می‌گیریم تجارت است. ما نتوانستیم فن مذاکره را یاد بگیریم. همین اعراب جاهلی که متهم می‌کردیم به بی‌فرهنگی، معتقد بودند مهم‌ترین درآمد و معیشت مردم از راه تجارت است. نه‌دهم روزی از تجارت است. آنها راه‌هایی را یاد گرفتند که ما یا نرفتیم یا نخواستیم.

ربانی‌زاده بیان کرد: عامل دیگر تقدیرگرایی است. هنوز هم معتقد هستیم سرنوشت ما از قبل نوشته شده و تلاش و کوشش بی فایده است. تا داریوش سوم وضع بر این گونه است. داریوش بر این عقیده بود که شاهک جوان اسکندر نمی‌تواند قد علم کند. زمانی داریوش به نتیجه رسید تا به یونانیان کمک کند که فرصت را از دست داده بودیم و کار از کار گذشته بود. دلیل دیگر سقوط عدم فهم از قدرت‌های اطراف بوده است. یا عدم توجه به اقلیت‌های مذهبی یکی از دلایل شکست تاریخی تا همین امروز بوده است. تساهل و تسامحی که در دوره کوروش کبیر از آن یاد می‌کنیم اما در دوره‌های بعد و جانشینان او حاکم نبود.

وی گفت: همه مورخان سعی کردند بر اساس ساختار حاکم قلم بزنند و بنویسند. به قول محمد مختاری در کتاب شعر معاصر؛ تاکید به گذشته و افتخار به آن عمل ناپسندی نیست ولی گره‌ای از مشکل ما نخواهد گشود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها