یکشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۴
تنها دروغی که در جنگ گفتم همین بود!

رحیم صفوی گفت: تنها دروغی که در جنگ گفتم همین بود؛ چون من با همه وجود، از دوستانی که برای گرفتن امکانات و تجهیزات از پشتیبانی دروغ می‌گویند، ناراحت بودم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا تنها سه روز بعد از اینکه ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت، سپاه سوم ارتش متجاوز عراق، با استعداد ۱۳ لشکر، تهاجم خود را در روز جمعه ۳۱ تیر ۱۳۶۷ آغاز کردند.

در واقع دشمن استعدادی را که ابتدای جنگ در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ از قصر شیرین تا خرمشهر به‌طور پراکنده به کار گرفته بود، در ۳۱ تیر ۱۳۶۷ به طور متمرکز، در حدفاصل طلائیه تا شلمچه، به قصد تصرف اهواز و سقوط خوزستان وارد عملیات کرد.

این تجاوز ارتش عراق که یادآور بلندپروازی‌های صدام در روزهای آغازین جنگ بود، با تصور از هم پاشیدن انسجام داخلی ایران، پس از موافقت امام خمینی با قطعنامه ۵۹۸ آغاز شد.

روایت سردار رمضان الله وکیل؛ فرمانده تدارکات تیپ ۴۴ قمر بنی‌هاشم (ع):

چند روز بعد از پذیرش قطعنامه، مجدداً نیروهای عراقی از سمت شلمچه و زید دست به عملیات زدند تا بتوانند در زمان مبادله اسرا نفرات بیشتری را در اختیار داشته باشند.

این بار دشمن به محض ورود به خاک کشورمان، با تدبیری که اندیشیده شد، در محاصره نیروهای ما گرفتار و با دادن تلفات و خسارات فراوان مجبور به فرار به داخل خاک خود شد.

ناگفته نماند که در این مرحله از عملیات، نیروهای عراقی موفق شدند جاده خرمشهر به اهواز را هم برای ساعتی به اشغال خود دربیاورند ولی با مقاومت نیروهای ما و بسته شدن عقبه‌شان، متحمل خسارات زیادی شدند و تجهیزات فراوانی برجا گذاشتند که به غنیمت درآمد. این نتایج می‌توانست در جلوگیری از شرارت‌های جدید دشمن مؤثر باشد.

روایت محمدرضا عیدی عطار زاده؛ فرمانده لشکر مهندسی رزمی ۴۲ قدر

دشمن بدعهد پیمان‌شکن وقتی دید امتیازات زیادی در قطعنامه ۵۹۸ از دست داده است و مقصر شناخته شده، تصمیم گرفت برای کسب امتیاز بیشتر، دوباره بخش‌هایی از سرزمین ما را به اشغال خود درآورد.

چون محتوای قطعنامه برای ایران سند خوبی بود؛ ولو در حد همان نوشته روی کاغذ، سند خوبی بود. برای دیپلماسی سند خوبی بود؛ برای همان جریانی که باور داشت سازمان ملل می‌تواند گره‌گشا باشد، نه برای انقلابیون و انقلاب اسلامی. دشمن می‌دانست که باخته است؛ بنابراین می‌خواست امتیاز بگیرد.

در آن وضعیت، ارتش بعثی صدام، با همه توان تقویت شده خود، در تاریخ ۳۱ تیر ۱۳۶۷، به خطوط پدافندی ما در استان خوزستان، از سمت شمال خرمشهر برای دستیابی به جاده اهواز-خرمشهر و تهدید خرمشهر حمله کرد.

رژیم عراق تصمیم داشت دوباره خرمشهر را بگیرد. نوک پیکان حمله دشمن ابتدا به سمت اهواز نبود؛ خرمشهر را هدف گرفته بود.

در مقابل حمله عراق، هرکدام از لشکرهای سپاه، یکی دو تا گردان بیشتر در اختیار نداشتند. در این مقطع زمانی، خدا فرماندهان ما را امتحان کرد و آن‌ها با قدرت به میدان آمدند و درس بزرگی به دشمن دادند.

هرچند دشمنان با نیرنگ، در نیروها و مسئولان ما تزلزل ایجاد کرده بودند، آن‌ها این درس را به دشمن دادند که اگر بچه‌های انقلاب اراده کنند، او نه می‌تواند خرمشهر را تصرف کند و نه حتی یک وجب از خاک ما را.

هنگام حمله دشمن به جنوب، من در تهران بودم. شبانه با یک ماشین وانت خودم را به اهواز رساندم و مستقیم به طرف جبهه حمیدیه و جاده اهواز-خرمشهر رفتم. نرسیده به پادگان حمید دیدم خیلی از نیروهای ما در حال جمع و جور کردن خود برای عقب‌نشینی هستند. توپخانه و کاتیوشاها و بعضی بنه‌های پشتیبانی، همه داشتند جمع می‌کردند.

من از عقب‌نشینی‌های گذشته تجربه‌ای داشتم. لباس خاکی بسیجی تنم بود. علامت سپاه روی آن نبود؛ ولی همان‌جا با داد و بیداد گفتم: کی گفته برگردید؟ در حالی که اصلاً نمی‌دانستم وضعیت خط مقدم جبهه چطور است.

این نیروها، بدون دستور فرماندهی عقب‌نشینی را شروع کرده بودند. این داد و بیداد ما کمی آن‌ها را متوقف کرد. من تا نزدیک خط مقدم خاکریز پادگان حمید رفتم، دیدم واقعاً خط مقدمی در کار نیست. شاید کمتر از یک گروهان نیرو آنجا بود که در مقابل دشمن مقاومت می‌کردند. یکی دو نفرشان آر.پی.جی زن بودند. از گوش آن‌ها خون می‌آمد و بقیه بچه‌ها هم تقریباً مستأصل ایستاده بودند.

فرماندهی در آنجا نبود. عده‌ای از فرماندهان برای جلوگیری از سقوط خرمشهر به آن جبهه رفته بودند به همین دلیل، این جبهه، هم از طرف خودمان و هم از طرف دشمن مغفول مانده بود.

دروغ مصلحتی!

این خط وضعیت متزلزلی داشت. من برای اینکه بتوانم این جبهه را تقویت و هماهنگی ایجاد کنم، چون ممکن بود دوباره دشمن حمله کند، از بچه‌هایی که در خط بودند سؤال کردم: شما نیروی کی هستید؟ گفتند: نیروی حاج حسین پروین (جانشین فرماندهی لشکر ۱۰ سیدالشهدا)

آن‌ها گفتند: به ما گفته شده باید جمع کنیم و به کمک نیروهای مدافع خرمشهر بریم. وقتی دیدم همین چند نفر نیرویی هم که آنجا هستند می‌خواهند بروند، به دروغ گفتم: من نماینده رحیم صفوی هستم. کاری به حاج حسین پروین نداشته باشید. رحیم صفوی گفته همه شما باید اینجا بمونید.

این را مخصوصاً می‌گویم: تنها دروغی که در جنگ گفتم همین بود؛ چون من با همه وجود، از دوستانی که برای گرفتن امکانات و تجهیزات از پشتیبانی دروغ می‌گویند، ناراحت بودم.

وقتی به بچه‌ها گفتم نماینده رحیم صفوی هستم، یک‌ذره محکم شدند. نیروهای خوب و ساده و با دقتی بودند. تا این مطلب را گفتم، آن‌ها روحیه گرفتند که از طرف جانشین فرمانده کل سپاه نماینده‌ای به آنجا آمده و می‌گوید محکم همین‌جا بمانید و مقاومت کنید. خود این کار سبب تثبیت آن منطقه شد و کمی نظم در خط به وجود آمد.

من به آن‌ها گفتم: هر چی کمبود سلاح و امکانات دارید بگید، می‌رم پشتیبانی براتون میارم. به قرارگاه خاتم‌الانبیا (ص) رفتم که در چند کیلومتری همان منطقه بود. کسی از مسئولان آنجا نبود.

در موقعیت خط پادگان حمید، روحیه فرماندهی خودم را تقویت کردم و با یک برخورد از بالا، به چندنفری که آنجا بودند گفتم: توی این منطقه چه خبره؟ بچه‌ها شروع کردند به گزارش دادن و گفتند که به محض اینکه بچه‌ها در منطقه حسینیه به دشمن حمله کردند، عقب‌نشینی عراق از سمت خرمشهر شروع شد.

تانک‌های عراقی به‌طرف اهواز برگشتند، از پیچ کوشک هم گذشتند و به‌طرف همین خاکریزهای اطراف پادگان حمید آمدند…آرپی‌جی زن‌های ما رفتند جلو و دوتا از تانک‌های آن‌ها را زدند، دشمن خیال کرد اینجا جبهه بسیار مستحکمی است.

واقعاً خود خدا این جبهه‌ها را حفظ می‌کرد؛ همچنان که خدا خرمشهر را آزاد کرد. این‌ها فقط شعار نبود که حضرت امام بیان می‌کردند؛ حقایقی بود که امام با تعبیر ساده مطرح می‌کردند.

در قرارگاه، به آقای محمد فروزنده زنگ زدم و گفتم: خودت بیا اینجا و بنشین تا ببینی چه خبره. مقر لشکر ۷ ولی‌عصر (عج) اطراف قرارگاه بود. به آنجا رفتم، دیدم آنجا هم فرمانده لشکر و چند تا از بچه‌های پشتیبان لشکر هستند که می‌خواهند از منطقه بروند. اصلاً خبر نداشتند که در منطقه پادگان حمید چه پیش‌آمده است.

آقای کیانی فرمانده لشکر گفت: ما باید بریم طرف خرمشهر. آن‌طرف مأموریت داشت یا هر کاری، نمی‌دانم. گفت: من دارم از اینجا می رم. گفتم: آقا، بچه‌ها رو جمع کن آماده باشند. ممکنه عراق دوباره به این منطقه تک کنه.

خلاصه هرچه توانستم برای جمع‌آوری نیرو و امکانات تلاش کردم. ظهر به بعد، مشخص شد دشمن مجبور شده عقب‌نشینی کند و جاده‌های این منطقه هم به سمت خرمشهر آزاده شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها