سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - جهانشیر یاراحمدی، نویسنده و پژوهشگر: «ماجده» تازهترین اثر منتشر شده نویسنده هماستانی، «فریبا جعفری» است. این رمان به همت انتشارات عنوان روانه بازار کتاب شده و در مدت اندکی مورد توجه و اقبال عمومی قرار گرفته است. فریبا جعفری در حوزه ادبیات و هنر نامِ آشنایی است. در کارنامه ادبی هنریاش آثار منتشر شده متعددی دیده میشود و گویا منتشر نشدههای فراوان دیگری نیز دارد. او دانش آموخته ادبیات تا مقطع کارشناسی ارشد و بیش از ۳۰ سال است که قلم میزند؛ گرچه به روایت خودش استمرار نویسندگیاش از ۱۳۹۰ به این سو بوده که این مقوله را جدی دنبال کرده است.
مجموعهداستان «طرحی از تردید» نخستین اثر اوست که از سوی انتشارات «آیینه جنوب» در سال ۱۳۸۴ منتشر شده است. «شالوی پریشان»، «سرگذشت خانم ترابی»، «آهو بر مدار آتش»، «شعلههای آبادان هرگز خاموش نخواهند شد»، «زلیخایی که یوسفش را…» نمایشنامههایی است به قلم او که به زیور طبع آراسته شده است.
او در حوزه کودک و نوجوان هم فعال بوده و دو اثر «شبِ یلدا» و «زیباترین گوشوارههای دنیا» را در این حوزه چاپ کرده است. علاوه بر اینها، او کتاب «مثنوی معنوی» مولانا را نیز به فارسی روان برگردانده که نشر ملیکا آن را روانه بازار کتاب کرده است.
با این معرفی مختصر و گذرا، روشن است با نویسندهای توانا و کاربلد و با تجربه روبهرو هستیم. تازهترین اثرش رمان «ماجده» است که در ادامه نگاهی به رمان انداختهام و پس از خوانش چند باره، آن را از منظر «اقلیم» و ادبیات اقلیمی و نقش و تاثیرش در ادبیات امروز ایران مورد مطالعه قرار دادهام.
«ماجده»
در میان گونهها و نحلههای مختلف دستهبندی شده از سوی منتقدان و اهل تحلیل ادبیات، «ادبیات اقلیمی» یا در اینجا «رمان اقلیمی» یکی از انواع این گونههاست که میتواند نقش مهم و منحصربهفردی را در کلیت ادبیات ایفا کند. برای رسیدن به این نقطه، مهمترین عامل «باور» است. باوری که نویسنده باید به آن ایمان داشته باشد و بر اساس این ایمان و باور اثری خلق کند که برای مخاطب مفید باشد. «اقلیم» و باور به داشتههای فرهنگیاش میتواند در حوزه ادبیات بستر درخشانی باشد برای خلق اثر. بررسی تاریخ ادبیات هر ملتی میتواند نقش این عنصر مهم را در آثار ادبی بیشتر برای ما روشن سازد. یادمان باشد «خلق آثار» بر اساس اقلیم و شاخصههایش همواره میتواتند خلاقانه باشد و نو. نویسنده آگاه کسی است که بستر خلق اثرش را «آگاهانه» و بر اساس باور به اقلیم انتخاب کند تا نتیجهاش برای مخاطبان لذتبخش باشد.
ویژگیهای اقلیمی در داستاننویسی مکتب جنوب
فارغ از بحثهای تخصصی پیرامون مکتب جنوب و چند و چونِ آن؛ در اینجا منظورم از مکتب جنوب مجموعه آثاری است که در گستره جغرافیایی خوزستان، بوشهر و هرمزگان نوشته شده و گستره موضوعی فراوانی در حوزه ادبیات دارد و مهمترین سببش اقلیمی است متنوع که یک سویش دریاست و تنوع بینظیرش و سویی دیگر بیابان است و روستا که خود رنگینکمانی است از تعدد موضوعها.
با این حال، در یک کلیت میتوان طبیعت و بوم جنوب، زبان و گویش محلی، باورها و اعتقادات و آداب و رسوم، مکانهای بومی، آب و هوا، معماری، پوشش، زندگی کوهستانی، زندگی دریایی، تحولات سیاسی اجتماعی، سنتها، دلاوری مرزنشینان، نخلستان، صید و صیادی، قاچاق آدم و اجناس، صنعت، نفت و… مهمترین ویژگیهای اقلیمی در مکتب جنوب است.
ادبیات اقلیمی چیست؟
برای رسیدن به هسته بحث درباره ادبیات اقلیمی میتوان به تعریف «مارتین گری» رجوع کرد؛ او میگوید: «ادبیات اقلیمی، ادبیاتی است که تاکیدش بر جغرافیا، آداب و رسوم و گفتار محل خاصی است و درباره آن محل (مکان)، بیشتر توضیح جدی میدهد تا اطلاعات پیشزمینهای صرف.» بر اساس این تعریف کلی میتوان شاخصههای متعددی اضافه کرد تا آن جغرافیا، مکان و محل را بهتر به خواننده معرفی کنیم.
با این توصیفات میتوان گفت که ادبیات اقلیمی گونهایاست از مردمشناسی با زبان و روایت داستانی. در واقع اهمیت داستان و ادبیات اقلیمی دقیقاً کارکرد مردمشناسانه آن است و به گمانم نویسندگان خلاق و آگاه کسانی هستند که با محور قرار دادن «اقلیم» تلاش میکنند از عناوین کلی عبور کنند و یک جغرافیا را به مردم بشناسانند؛ هم به مردم ساکن همان اقلیم و هم به کسانی دور از آن اقلیم. بنابراین اگر به این مهم پی ببریم آن وقت بیشتر میتوان به ارزش و اهمیت ادبیات اقلیمی پیبرد. ادبیاتی که یک اقلیم و زوایای پیدا و پنهان یک جغرافیا را در یک کنش ادبی معرفی کند.
با این توصیف و تعریف از ادبیات اقلیمی باید رسید به جنوب، جنوب پرماجرا و اقلیم غریبش. جنوب سرزمین پرماجرایی است. دریا دارد. بیابان دارد. روستا دارد. عشایر دارد. صنعت دارد. نخلستان دارد. کارگر دارد و … که همه اینها هر کدام خود در دنیای داستان اقلیم خاصی هستند و قابل مطالعه.
در رمان «ماجده» که در اینجا مورد بحث و مطالعه است؛ حوادث و رویدادها در حدفاصل اقلیم دریا و بیابان در رفت و آمد است. این دو اقلیم در یک جغرافیای «سهگوش» کنشها و واکنشهای اثر را پوشش میدهند. با تحلیل اقلیمی رمان ماجده این نکته دست میدهد که نویسنده بر شاخصهها و مختصات این دو اقلیم احاطه دارد.
مطالعه مولفههای اقلیمی در رمان ماجده
پس از تشریح هسته تئوریک بحث اقلیم و ادبیات اقلیمی، مولفههای اقلیمی در رمان ماجده را به کنکاش مینشینیم.
الف) مکان
در رمان ماجده که حوادث و رویدادها در یک شکل هندسی سه گوش و حدفاصل میان آنها رخ میدهد، مهمترین بستر اقلیمی «روستاست». روستای «مَنگَلی» در تنگستانِ بوشهر. نویسنده اگرچه به شهرهای دیگر هم سفر میکند؛ به دلوار، بوشهر، اهرم، برازجان، گناوه، خرمشهر، آبادان و… اما نقطه عطف ماجده اقلیم روستایی است. در واقع نویسنده تلاش کرده است تا مکان، آدمها و هر آنچه به هسته مرکزی قصهاش مرتبط است، از بطن این مکان به اطراف سوق دهد. بنابراین به زبان ساده میتوان گفت که مکانها در این رمان شخصیت دارند.
«… مثل حکایتی که میگفت «مَنگلی» اولین جایی بوده که در این منطقه پاگرفته و همه ولایتهای اطراف برای آب به چاه «مَنگلی» محتاج بودهاند و ۱۰ روایت مختلف درباره همین یک جمله داشت.» (ماجده، ص ۹) یا «مَنگلی از ساحل دریا دور بود؛ ولی با خیلی از ساحلنشینان نسبت فامیلی داشت.» (همان، ص ۱۷)
یکی از سه گوشهایی که در بالا به آن اشاره شد کویت است که نویسنده این گونه از آن سخن گفته است: «… شهر از زیر آبهای خلیج فارس سر بیرون آورد. اول ساختمانهای بلند و منارههای تکی مساجد و بعد کم کم بناهای کوچکتر پیدا شدند…» (همان، ص ۱۹) نمونههایی از این دست درباره مکانهای مختلف به وفور در رمان ماجده یافت میشود.
ب) باورها، آداب و رسوم
باورها و اعتقادات و آداب و رسوم هر اقلیمی میتواند وجه پررنگی برای معرفی آن اقلیم باشد و نویسنده آگاه کسی است که از تمام عناصر تشکیلدهنده آن اقلیم برای رشد و شخصیت بخشی به اثر خود از آنها استفاده میکند. در رمان «ماجده» گستره استفاده از این عناصر وسیع است. نویسنده از باورها و اعتقادات گرفته تا آداب و رسوم استفاده بهینه کرده است. چند نمونه از آنها در ادامه آمده است:
در جایی از رمان وقتی اهالی روستای منگلی دور هم جمع شده و از کمآبی و بیبارانی گپ میزنند، یک نفر پیشنهاد میکند تا «مراسم بارانخواهی» که در جنوب به «گِلی» مشهور است، برگزار شود؛ «خوب معلومه باید چه کنیم. گِلی درست میکنیم. الان دو ماه از وقت بارون گذشته. اگه میخواست بیاد تا حالا آبانبارها رو هم پر کرده بود. باغ یه دلِ سیری آب خورده بود. باید گلی درست کنیم. ها خالو…» (همان، ص ۵۰)
در بخشی دیگر از رمان به مراسم «زار» نیز اشاره میشود: «ماندنی بیخود کرده، ای طفل معصوم جِنزده شده. لازم نبود بیاریش بندر. میرفتیم پیش دیجمال درستش میکرد.» (همان، ص ۹۷)
نکته عطف آداب و رسوم استفاده شده در رمان ماجده مربوط به ازدواجهای سنتی در روستاهاست. پیوندهای زناشویی در گذشته شکل و شمایل کاملاً متفاوتی با امروز داشته است. در روستاها اما شکل و شمایل عجیب و غریب بود و بعید میدانم نسل جدید بتواند باور کند که اجدادشان اینگونه با هم ازدواج کردهاند؛ «ستاره بود. زنی که نزدیک به ۲۳ سال پیش به جای خواهری که شوهر داده بودند، به عقدش درآمده بود. خواهرش نازخاتون را نه به رغبت بلکه به زور به بهمنیار داده بودند و بهخاطر اینکه زائر محمد حرفی نزند، ستاره را هم به عقد او درآورده بودند.» (همان، ص ۲۶)
علاوه بر این، در برخی از روستاهای اقلیم جنوب، دخترها و پسرها را از همان کودکی «نشان» میکردند؛ یعنی نامشان را روی هم میگذاشتند به این امید که در آینده با هم ازدواج کنند؛ «بهمنیارو، سکوت کردم و جوابت ندادم که خودت آدم بشی و برای نشوندن حرفت رو کرسی از ناموس بقیه خرج نکنی. جمله اول تو گفتی، آخریش رو مو بگم. دختر مو ماهگل فقط اسمش رو بهادر بود. الانم اگه او که هیچ، بواشم بیاد التماس کنه، نعششم رو کولشون نمیذارم و خبر بدمتون که عروس دشتیا شد. تمام.» (همان، ص ۵۱)
ج) معماری
در رمان ماجده، نویسنده دو معماری متفاوت از دو اقلیم با شرایط فرهنگی مختلف را تشریح میکند. اول به معماری خانهها و منازل روستایی در منگلی که خود اشارهای است به شکل و شیوه زیست دورهمی و در کنار هم بودن مهمان و صاحبخانه در همه روستاها و دوم به خانهها و منازلی در خرمشهر و کویت با فرهنگ عربی و شکل خاص معماری مربوط به خود؛ «علیک سلام را اول گفت و بهدنبالش مثل میزبانی که منتظر آمدن مهمانی بوده بفرما خالو و چطوری زنخالوگویان هر دو را به داخل خانه کشاند… خیرو بیمقدمه مهمانان را به سمت مطبخ برد و همراه تعارفات نشاندشان کنار تنور…» (همان، ص ۵۹)
اشاره بالا به معماری کلی خانههای روستایی بود؛ اما نویسنده در همین اثر وقتی شخصیتها در اقلیم دیگری هستند با فرهنگ متفاوتی، معماری خانه را مطابق آن فرهنگ ترسیم میکند: «حیاط خانه خیلی بزرگ بود و به چند قسمت تقسیم میشد. قسمت اقامت مهمانان یک سر حیاط بود و اهل خانه یک سر دیگر آن. به همین دلیل هیچ رفت و آمد یا حتی صدایی از آن سمت نه دیده و نه شنیده میشد …» (همان، ص ۷۷)
د) پوشش
یکی از شاخصترین ویژگیهای هر اقلیم «پوشش» است. پوشش شاید جزو اولین عناصری باشد که در هر جغرافیا دیده میشود و روشن است نویسندهای که اثرش را بر بستر اقلیم بنا میکند به این مهم نیز توجه میکند. در رمان ماجده، نویسنده به این نکته توجه کرده و در همان «سهگوشی» که حوادث در آنها رخ میدهد از پوششهای اقلیمی متفاوت غافل نبوده است. در واقع نمیتوانسته غافل باشد؛ «بهادر پشت میز کار نشسته بود. دشداشه سفید و عگال عربی اگر نشود گفت فیکس بهادر شده بود، الحق خیلی متفاوت و حتی جاافتادهترش کرده بود…» (همان، ص۷۸)
«... شریفه او را تشویق کرد لباس کوتاه بپوشد و موهایش را از زیر دستمال بیرون بریزد. البته بودند زنانی که بدون حجاب در خیابان ظاهر میشدند؛ اما حمیرا اول و آخرین چیزی که از او خواسته بود، این بود که پوشیده باشد و نگذارد هیچ جایش را هیچ مردی ببیند به جز صورت و دستها..» (همان، ص۳۹)
ه) آمد و شد روستاییان در گذشته
اهالی روستا یا ساکنان مناطق بیاباننشین در گذشته در شرایط سختی رفت و آمد میکردند. اغلب مایحتاج خود را بهطور ماهانه از شهرها و بنادر نزدیک تهیه میکردند. برای رفت و آمد روستاهای اطراف خود نیز از چهارپا استفاده میکردند. در رمان ماجده، نویسنده به این ویژگی مهم نیز اشاره کرده است.
«منگلی در آن موقعها هنوز ماشینی با این شکل و شمایل به خود ندیده بود و نداشت. گهگاه وانتی یا پیکابی راه کج میکرد و مسافری از بندر یا شهرهای دورتر میآورد؛ ولی خودش هنوز ماشین نداشت. مردم برای جابهجا شدن اگر نمیتوانستند از دو پای خود استفاده کنند، چارپایی را اختیار میکردند. هر کسی به فراخ حال و احوال، اسبی و قاطری و خری داشت که از ماهور تا مسیله بتواند تردد کند و او حتی تا بندر هم رفته بود. البته این آخریها زائرخدر نامی، مینیبوسی آورده بود و صبحها از انبارک و خیاری میگرفت تا قباکلکی؛ هر کسی کاری باری توی بندر داشت سوار میکرد و غروب با همان مسافرها به اضافه یک سانچه یخ در گرما و گلان نفتی در سرما برمیگشت.» (همان، ص ۲۳)
و) کار کردن زنان روستایی
در فرهنگ و اقلیم بیابانی جنوب زن و مرد همشانه هم زندگی و روزگار میگذرانند. در این اقلیم زنان کمتر از مردان کار نمیکنند. آنها همواره در کشاورزی، دامداری و باغداری در کنار مردان ایستادهاند. گاه نیز در این اقلیم زنانی هستند که یکتنه از عهده همه اینها بر میآیند. در رمان ماجدهُ نویسنده از این نکته نگذشته است؛ «زیور آنقدر دلیر بود که به خاطر گذران زندگی مثل مردان ولات کار میکرد. گاهی گله به ماهور میبرد و گاهی جیلم میکرد و حتی در مراسم چه عروسی و چه عزا پای کار بود…» (همان، ص ۷۳)
ز) صور خیال اقلیمی
زندهیاد سعید تشکری نویسنده خوشنام خراسانی درباره صور خیال اقلیمی گفته است: «با نگاهی به آثار ادبی میتوان ادعا کرد که صمیمانهترین و نابترین صور خیال شعر و دیگرگونههای نوشتاری انواعی بودهاند که از بوم، اقلیم، محیط زندگی شاعر و نویسنده الهام گرفته شدهاند و این امر، علت و دلیل صمیمیت و موجب اثرگذاری بیشتر آنهاست. تشبیهات اقلیمی دو ویژگی عمده دارند که آنها را از تشبیهات دیگر متمایز میکند: ویژگی نخست هدف خاص نویسنده از خلق آنهاست… و ویژگی دوم این است که چون نویسنده این تشبیهات را از پدیدههای محیطی و اقلیم خاص محل زندگی انتخاب میکند، اینها به تنهایی میتوانند معرف فضا، زمینه و مکان حقیقی روی دادن حوادث داستان و تلویحاً معرف محل زندگی، رشد و بالیدن خود نویسنده باشد. همچنین در تشبیه اقلیمی به سبب رابطه نزدیک و عاطفی راوی و نویسنده با محیط، فرهنگ و شرایط اقلیمی مکان رخ دادن داستان، نسبت به تشبیهات دیگر، صمیمیت و در نتیجه باورپذیری و اثرگذاری در اوج است.»
در رمان ماجده، نویسنده با استفاده از واژهها و عبارات و تشبیهات عناصر بیابان، وضعیت روستای منگلی را در سال بیباران و روزگاری که بر نخلستان میگذرد، به زیبایی بیان کرده است.
«سال خوبی نبود. سالی نبود که با لیمر دست پشت سر نخلها زده باشد و گفته باشد امسال غمتان نباشد؛ آنقدر ابر برایتان میآورم که ثمر زرد و سُرختان مثل طلا و یاقوت بر گردنتان بدرخشد و بدرخشاند چشمی را که بعد از خدا امیدش به شماست. آنقدر برایتان ابر با برکت میآورم که تمام پاییز و زمستان خود را در آیینه آببندهای باغ نگاه کنید و از دیدن زلف سبز خرمتان، بهار نرسیده بوی طارهتان، پرنده و چرنده، زن و مرد، ساکن و عابر را مست کند.» (همان، ص ۴۹)
ح) مسائل سیاسی اجتماعی
یکی از ویژگیهای ادبیات اقلیمی، این است که مسائل سیاسی اجتماعی آن محل را مورد تحلیل و بحث و اشاره قرار دهد. برخی از این مسائل ممکن است اهمیت ملی داشته باشند و برخی دیگر اهمیت بومی و قومی. در هر صورت پرداختن به این مسائل در هر دو شکل یادشده مهم است. چه بسا بسیاری از این مسائل در ادبیات ملی مطرح نشده یا گذرا از آن رد شده باشند. یک نویسنده اقلیمی میتواند از این منظر اقلیم خود را در حوزه مسائل سیاسی اجتماعی بهتر معرفی کند. برخی اوقات نیز نقش یک اقلیم در یک رویداد ملی مهم است که نویسنده بدان میپردازد.
در رمان ماجده نویسنده به سه حادثه مهم سیاسی - اجتماعی اشاره میکند. اگرچه رمان و ساختارش و حوادث مرتبط بهطور مستقیم با هیچکدام در ارتباط نیستند؛ اما با توجه به زمان کنشها و واکنش به همزمانی با آن رویدادها به آنها اشاره شده است: «انقلاب ۵۷»، «حادثه سینما رکس آبادان» و «آغاز جنگ ایران و عراق».
از میان این سه حادثه مهم تاریخی، دوتا در اقلیم رمان ماجده رخ میدهد و دیگری علائم و نشانههای یک رویداد ملی است در این اقلیم. البته همانگونه که اشاره شد این حوادث مهم بهطور مستقیم هیچ ارتباطی با روند حرکتی رمان ندارند و تنها در یک هم زمانی تاریخی هر دو رخ میدهند؛ «غرق در همین افکار بود که با تودهای از مردم روبهرو شدند. انگار دستههای عزاداری باشند یا جمعهبازاری باشد. ماشین که نزدیکتر شد، فهمید همه فریاد میزنند. فریادی گنگ که کمکم واضح و آشکار شد که میگویند: «مرگ بر شاه» (همان، ص ۱۲۳) یا «یک ساعتی گذشته بود که فهمیدند سینما رکس آبادان را آتش زدهاند و خیلیها در آن زنده زنده سوختهاند.» (همان، ص ۱۲۴) یا «میگن انگار طرف خوزستان نا امنه. زائرممد هم تعارفشون کرد یه سر بزنن بوشهر؛ از اونجا برن خرمشهر.
- ناامن برای چی؟
- مو که سر در نیاوردم؛ ولی انگار عراق داره یه کارایی میکنه. یه زمزمههایی هست که شاید جنگ بشه.» (همان، ص ۲۱۵)
ط) قاچاق
برای ساکنان شهرها و مناطق ساحلی که در کنار دریا روزگار میگذرانند، قاچاق نام آشنایی است که بسیاری آن را حق خود میدانند. توضیح و تشریح آن مربوط به این بحث نیست؛ اما رمان ماجده که بخشی از آن در اقلیم دریا و دریانوردی است اشارهای به آن کرده: «میخوام لابهلای جنسهای که میبری هر دفعه، چند تا تفنگ هم بذارم. خوف نکن. کسی که جنس دستت میده خوب بلده چطور بپیچونه که هیچکس خیالش هم نبره…» (همان، ص ۸۳)
ی) دریا و سفر دریایی
در رمان ماجده دریا نقش مهمی ایفا میکند. حوادث و رویدادها را به نوعی به هم پیوند میدهد و نقطه عطف رمان نیز در دریا رخ میدهد. نویسنده با وجود اینکه زن است و با دریانوردی بیگانه، چراکه شغلی کاملاً مردانه است، بهخوبی رویدادهای دریایی را تشریح و توصیف میکند؛ مثل ناخدایی دریا رفته و دریادیده و باتجربه.
«ماشو زنگی -دستیار ناخدا- صدای بهادر را شنید؛ ولی از قماره، یک چشمش به او بود و چشم دیگرش به دریا. وقتی مطمئن شد جوانک حالش نه حال است و خشکش زده، رو به ناخدا کرد و گفت: گمونم به بندر نرسه و مسخرهوار مثل کسی که بارها مرگ و میر دریازدگی را دیده باشد، خندهای به حرفش اضافه کرد. ناخدا کمی گردن کشید و نگاهی مختصر به بهادر انداخت و گفت: هیچ مرگیش نی، دریا گرفتتش، برو بکشونش تو خن و بذار بخوابه…» (همان، ص ۱۲) یا «تیزی تیغ آفتاب روی عرشه افتاده بود و بهجز بادبانهای دندهپهن لنج، کمر بسته بود که همه چیز را شرحهشرحه کند. موج تا سینه لنچ بالا میزد و میخواست سرکی در عرشه بیندازد و گاهگداری تشت آبی را هم روی آن میریخت و کف زده بر میگرداند.» (همان، ص ۱۱)
ک) موسیقی
برخی از آوا و نواها و آوازهای موسیقیایی کاملاً اقلیمی هستند؛ بدین معنی که ریشه در یک اقلیم داشته و متعلق به آنجا هستند. در جنوب بهویژه اقلیم مورد بحث در رمان ماجده، نویسنده از این عنصر مهم نیز سود جسته است. جنوب سرزمین آواها و نواهای سور و سوگی است که مورد توجه مردم بومی و غیر بومی است. یکی از این آوازهای سوگ، شروه است که در این اثر نویسنده به آن اشاره کرده و پیوندی زده است آن را با موسیقی فرهنگ عرب.
«در تصویرهای ذهنی او بوشهر جایی بعد از دریا بود که همه چیزش مثل کویت میمانست بهجز آوازهایش؛ چراکه بارها صدای پدرش را شنیده بود که به زبانی غیر عربی میخواند… با همه این احوال یک روز از روی نوار ضبط صوت، کلمه شروه را خواند… پیش پدر اقرار کرد، میخواهد زبان شروه یاد بگیرد. ایوب بهت زده به او نگاهی انداخت و گفت: به درد تو نمیخورد.
- قشنگ است. بگذار یاد بگیرم. همه میگویند صدای من مثل امکلثومه. میخواهم شروه بخوانم.» (همان، ص ۳۷)
نتیجه
رمان ماجده یکی از آثار شاخص در حوزه ادبیات اقلیمی است. نثر روان و جذابی دارد و پر حادثه و پر کشش است که مخاطب را با خود همراه میکند. این رمان را میتوان از منظرهای مختلف مورد مطالعه قرار داد. با توجه به انبوه زنان جنوبی و شخصیتپردازی قابل توجه آنها میتوان «زنان در رمان ماجده» را مفصل و مستقل به مطالعه نشست.
در موخره این بحث سوال وارده این است که «چرا باید رمان اقلیمی نوشت؟» آنان که بستر اثر ادبی خود را در هر گونه و نحله، «اقلیم» انتخاب میکنند، گام نخست را بلند برداشتهاند؛ چراکه اقلیم، همواره بکر، نو و خلاقانه است. چه بسا بسیاری از حوادث و رویدادهای ناب در اقلیمهای کوچک به دلیل بیتوجهی به تاریخ پیوستهاند، در حالی که همان حادثه میتوانسته است نقطه آغازی برای خلق یک اثر ادبی درخشان باشد. بنابراین نویسندگان هر اقلیم باید «مشتاقانه» و بر اساس «باور» اثر خود را خلق کنند. نتیجهاش قطعاً برای ادبیات یک کشور درخشان خواهد بود؛ چنانکه ماجده درخشان بود.
نظر شما