سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - معصومه میرابوطالبی، نویسنده و منتقد ادبی: گالادریل، دختری است بیسروسامان. نه جایی دارد و نه خانوادهای. مادرش او را رها کرده و فقط یک کارتپستال پشتنویسیشده به جا گذاشته با آدرسی که معلوم نیست درست است یا غلط. همه او را گیلی صدا میزنند، خودش هم تمایلی به اسم گالادریل ندارد؛ اسمی که تالکین (خالق «ارباب حلقهها») روی بزرگ ملکه اِلفها گذاشته است. گیلی داستان ما چه ربطی به گالادریل بزرگِ تالکین دارد؟
گیلی شخصیت اصلی رمان «گیلی هاپکینز بزرگ» اثر کاترین پاترسون است که نشر افق با خرید حق انحصاری نشر (کپیرایت) و ترجمه نوشین ابراهیمی آن را چاپ کرده است. در شروع داستان، این دختر وارد یک خانواده موقت میشود؛ خانوادهای که مددکارش برای او پیدا کرده؛ اما گیلی پیش از این یک تجربه تلخ داشته است. او به خانواده موقت قبلیاش عشق ورزیده و آنها او را رها کردهاند. برای همین گیلی، یک دختر شکستخورده در عشق خانوادگی، تصمیم میگیرد دیگر دل نبندد، دوست پیدا نکند و تا میتواند از بقیه سوءاستفاده کند. گیلی با اینهمه تصمیم مهم به خانه تروتر وارد میشود؛ خانهای که با همه خانههای قبلی متفاوت است. تروتر یک مادر است؛ نه یک مادر واقعی، یک مادرخوانده که حسش از هر مادری بیشتر است و از پسری متفاوت هم نگهداری میکند، ویلیام ارنست. مرد نابینای همسایه هم متکی تروتر است. همه اینها حوصله گیلی را سر میبرند. او سعی میکند انزجار خودش را از این خانه، از همکلاسیها و از مادرخواندهاش نشان دهد. او تمام تلاش خودش را میکند؛ اما در کنار او یک نفر دیگر هم در حال تلاش است، نه برای جذب گیلی به خودش، بلکه برای محافظت از گیلی. تروترِ متفاوت، چاق و نسبت به ویلیام ارنست، زیادی محتاط. او حامی است، یک حامی واقعی و گیلی زمانی این را میفهمد که تروتر برای او میجنگد.
هر بچهای ممکن است اشتباه کند، گیلی در رمان «گیلی هاپکینز بزرگ» هم همینطور است؛ اما همزمان همان بچه نیاز دارد که دوست داشته شود، بیقیدوشرط. این چیزی است که تروتر به گیلی میدهد، پشتیبانی بیقیدوشرط. مهم نیست گیلی حرف گوش کند یا نه، مهم نیست در کارهای خانه کمک کند یا نه، مهم نیست که اصلاً بر اساس معیارهای او دختر خوبی باشد یا نه، تروتر او را عضوی از خانوادهاش میداند و همهجوره پشتیبانش است. و گیلی اینطوری به گیلی دیگری تبدیل میشود؛ به یک خواهر بزرگتر برای ویلیام ارنست، به یک پرستار برای همسایه نابینا و به یک دختر مهربان برای تروتر؛ اما سایه اشتباههای گذشته همیشه بر سر گیلی است.
داستان «گیلی هاپکینز بزرگ» داستان خانواده است؛ داستان وفاداری به خانواده است و داستان حصاری که اعضای یک خانواده برای محافظت از هم درست میکنند و در آن صحیح و سالم میمانند.
گیلی همیشه به دنبال مادرش بوده، مادر واقعیاش؛ اما یادش رفته که مادربودن فقط یک اسم نیست. مادر کسی است که حمایتش شامل حال توست؛ حتی اگر تو دختری باشی که سالهاست مادرت را ترک کردهای و حتی به او نگفتهای یک دختر داری. این وضعیت مادربزرگ واقعی گیلی است. او هم یک مادر است، یک مادر تنها و سرخورده که شاید او هم میخواهد حصاری برای خانواده کوچک و دونفره خود و نوهاش بسازد.
پایان رمان «گیلی هاپکینز بزرگ» نوشته کاترین پاترسون غافلگیرکننده نیست، خوش یا تلخ هم نیست؛ پایانش هم بخشی از زندگی است، بخشی که گاهی فراموشش میکنیم؛ اینکه دوستداشتنهایمان را فریاد بزنیم. اینکه به نزدیکانمان بگوییم آنها را همانطوری که هستند دوست داریم و نیازی نیست خودشان را به خاطر ما تغییر بدهند. همانطور که هستند برای ما عزیزند.
گیلی در پایان داستان همان گالادریل است؛ یک ملکه قوی که باید پیش مادربزرگش برگردد، زندگی دونفرهشان را مستحکم و حس بیپناهی در برابر مادرش را مدیریت کند.
نظر شما