یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۸:۱۸
شعر فرزند لحظه‌های تجربه‌شده است

رضا روشنی، نویسنده و شاعر گفت: شعر فرزند لحظه‌هاست اما نه هر لحظه‌ای؛ بلکه لحظه‌های تجربه شده و شعر مثل هر مقوله‌ای با فهم ما از خود و جهان با زمان و مکان ارتباط دارد.

‌به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، رضا روشنی، نویسنده حوزه ادبیات و نقد ادبی است که تا کنون چهار مجموعه شعر، دو مجموعه داستان و سه کتاب در حوزه نقد ادبی منتشر کرده و از این نویسنده کتاب‌های «من فروغ»، «نقد در دوره واماندگی»، «گزارشات و تاملات ادبی»، «پادزهر»، «منطق و نظریه ادبی در شعر فارسی»، «ضلع تاریک»، «عالی جناب جوکر»، «نیمه گمشده»، «آفتابگردان‌های سرگردان»، «زرد رادیکال»، «با برند زاگرس»، «دوزخ با ماسک»، «اعطرافاط» و گزیده شعر «همبستگان» روانه بازار نشر شده است.

چگونه شد که ادبیات و شعر را برای دنیای نگاشتن برگزیدید؟

برخی پیشامدها، بی قراری‌ها و احتمالاً دردها مرا به این راه کشید و رفته رفته ادبیات مرا در خود فروبست، چنان که هرکار دیگری به باورم بیهوده و بی‌معنا می‌آمد.

زندگی و طبیعت چه نسبتی با شعر و نوشتن دارد؟

نویسنده به آنچه که در پیرامونش جریان دارد، صورت هنری می‌بخشد و قطعاً شرایط جامعه در آفرینش یک اثر هنری تأثیر می‌گذارد؛ به عنوان نمونه اگر شما به شعر سه دهه پیش بنگرید؛ در جنوب و غرب کشور نوعی خروش شعر را در موضوع جنگ‌زدگی می‌بینید، چیزی که ممکن است در شعر مازندران یا سیستان بلوچستان کمتر ببینید. قطعاً هنر متأثر از محیط و جامعه است اما این سخن به این معنا نیست که ما شعر را به طور مستقیم در خدمت مسائل اجتماعی قرار می‌دهیم؛ یعنی شعر در کارکرد هم‌ردیف روزنامه‌نگاری و یا جامعه‌شناسی نیست و تفسیر شاعر از پیرامون در قالبی هنری و برگرفته از جوشش‌های درونی است.

شعر از نگاه شما چه تعریفی دارد و نسبت شعر با زمان و مکان چگونه تعریف می‌شود؟

امروزه تعریف ثابت و ایستا از شعرکاملاً بی‌معناست و من در کتاب «منطق و نظریه ادبی در شعر فارسی» تلاش کرده‌ام تا به تعاریفی از شعر برسم. زمان یکی از عناصر کلیدی در تعریف شعر است؛ زمانی شعر کلامی موزون و مقفی بود و شاملو نشان داد که شعر ناموزون و نامقفی هم می‌تواند شعر باشد. براهنی نشان داد شعر می‌تواند ترکیبی از وزن و بی‌وزنی باشد. می‌بینیم بخشی از تعریف شعر از زمان ناشی می‌شود اما شعر در گوهر خود بخشی از تعریفش را از تمهیداتش می‌گیرد از تخیل، زبان، عاطفه، هارمونی، نظم، فرم و مواد دیگر و به تعبیری شعر فرزند لحظه‌هاست اما نه هر لحظه‌ای؛ بلکه لحظه‌های تجربه شده و شعر مثل هر مقوله‌ای از فهم ما از خود و جهان با زمان و مکان ارتباط دارد. شما گات‌ها را که می‌خوانید اثر زمان و مکان را به روشنی در می‌یابید. دیوان رودکی و حافظ را هم که می‌خوانید همین طور و می‌توان گفت که زمان و مکان بر شعر امروز نیز اثرگذارند و شاعر خوب کسی است که بتواند این دو را عمیق در خود تجربه کند و آنان را در شعرش به نمایش گذارد.

برخی معتقدند یک شاعر خوب نمی‌تواند منتقد خوبی باشد. ارزیابی شما از این مقوله چیست؟ آیا اشعار رضا براهنی نسبت به نقد و نوشتارهایشان به آن کلامیت و زبانیّتی که خودش می‌گوید رسیده‌است یا خیر؟

این خط‌کشی‌های فکری ما را به جایی نمی‌رساند؛ در مواردی چنین است و در مواردی نقض آن وجود دارد. به هیچ مفهومی نمی‌توان سیاه و سفید نگاه کرد و هیچ چیزی مطلقاً خوب یا مطلقاً بد نیست و مسائل در نسبیت قابل ارزیابی هستند. براهنی در هر دو میدان بسیار موفق عمل کرده است. براهنی در نقد بی همتاست و درپاره‌ای اشعار نیز درجه یک است. شعر «اسماعیل» اتفاق شگرفی در شعر فارسی است و همچنین «روزگار دوزخی ایاز» یک رمان تابوشکن و مهم است. درباره زبانیت نیز سخن روشن را در «خطاب به پروانه‌ها» می‌توان جست. براهنی گونه جدیدی از شعر اجرایی را به جامعه هنری ما معرفی کرده؛ شعر اجرایی امکانات جدیدی را از ما می‌طلبد، صدا، بدنمندی و نمایش عناصر مهم این ریزگونه شعری هستند. براهنی منظور خود از شعر اجرایی را به ما رسانده؛ اگرچه شعر «دف» او به درجات زیادی ساختگی و مصنوعی به نظر می‌رسد. نظریه زبانیت براهنی در رشد و شکوفایی جریان شعر و نیز کلیت زبان فارسی اثرگذار بوده است. ب

مؤلفه‌ها و پارامترهای جریان‌شناسانه ادبی در دهه ۴۰ و ۵۰ و بعد از انقلاب از حیث زبان و سبک چه تغییراتی داشته است؟

در شعر امروز از نظر فرم و محتوا یک عبور معنادار از دوره نیما دیده می‌شود. هنر جریانی پویا و رویدادی است که پیوسته در حال شدن است و در هر دوره با مسائلی چون محیط زیست، هوش مصنوعی و بدنمندی و اجرا و جنسیت پیوند می‌گیرد. شعر امروز ما یک مشکل اساسی دارد، اینکه این شعر چندان ژرف و تجربه‌مدار نیست و در بسیاری موارد با ریشه زندگی پیوند نمی‌گیرد.

نقد و نقادی را چگونه در جامعه ارزیابی می‌کنید؟

جامعه ما هیچ وقت تهی از نقد و نقادی نبوده است. کارهای ابن سینا و فارابی و شمس قیس رازی و عروضی سمرقندی و نیما و براهنی و رؤیایی و نوری علا در حوزه نقد ادبی ما قابل توجه‌اند و اخیراً نیز در حیطه نقد ادبی چند کتاب درآمده که باید آنان را خواند،

اخیراً کتابی به نام: «اعطرافاط» ازشما منتشر شده، این کتاب از چه بن مایه و درون مایه‌ای برخوردار است و مناسبات آن با متن و فرامتن در شعر چگونه است؟

کتاب «اعطرافاط» هم از نظر فرم و هم به جهت نگره کتاب دگرسانی است. من در این کتاب نوعی هنر تلفیقی را آزمایش کرده‌ام. «اعطر افاط» یک تجربه جدید در شعر است و از بن‌مایه‌های کتاب می‌توان به نمایش، بازی‌های زبانی، چند لحنی و چندصدایی، فرم، بینامتنیت و نیز ترکیب شعر و داستان اشاره کرد.

تعریف شما از زبان به عنوان یک پارادایم اجتماعی چیست؟

زبان نه تنها با شعر، بلکه با علوم دیگر نیز پیوند دارد؛ در پیوند با مسائل اجتماعی به طور ویژه، در قرن اخیر این گرایش زبانی تشدید شده و شباهت ساختارهای زبانی و ساختارهای اجتماعی بسیار مورد توجه قرار گرفته است. از دیدگاه زبان‌شناسی، زبان یک سیستم، یک وسیله ارتباطی و قرارداد اجتماعی با کارکرد اجتماعی گسترده است؛ اما باید به این نکته توجه داشت که کارکرد اجتماعی زبان و کارکرد زبان شعری یکی نیست. در تفاوت این دو باید گفت که زبان اجتماع همان زبان عموم جامعه است که در شعر نیز حضور دارد اما زبان شعر ترکیبی است از بازی و شیطنت و شلوغی که این زبان جدی را برنمی‌تابد و عبوسیت را پس می‌زند. شاعر چیزی را می‌گوید اما منظور او در زیر متن چیزهای دیگری هم هست. زبان شعر مجاز است اما زبان اجتماع ریشه در حقیقت دارد.

چه پیشنهادی برای به جریان افتادن گفتمان در ادبیات و به‌ویژه شعر دارید.

به جای پیشنهاد دادن باید به جوانان فرصت تجربه کردن داد. وقتی به جوانی می‌گوییم شعرت چنین است و باید چنان باشد؛ این سخن به احتمال زیاد اثر منفی خواهد کرد چون سیستم ذهنی او به راحتی نمی‌تواند این رهنمود را جذب کند. می‌توان از قالب و اسلوب هنری و تجربیات دیگران آموخت اما در نهایت شعر یک تجربه شخصی است و ما کم نداشته‌ایم کسانی که خواسته‌اند فروغ شوند اما کو؟ کسی که عاشق شعر و ادبیات باشد؛ نخست از همه باید آن را به عنوان یک ضرورت بپذیرد و سپس در این راه کسب دانش و تجربه کند. میدان سخت و پر از ضرری است و کار هنری بسی نکته‌های باریک‌تر از مو دارد. برای رسیدن به جایگاه و نام در هنر؛ باید زحمت کشید و به قول قدیم‌ترها دود چراغ خورد و استخوان خرد کرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها