سه‌شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۶:۱۲
شعر کودک به لحاظ زبانی ضعیف است/ بیشتر شاعران کودک، تکرار ناصر کشاورز هستند

غلامرضا بکتاش در این نشست گفت: وضعیت زبان شاعر در شعر کودک و نوجوان راضی‌کننده نیست و بهم‌ریختگی زیادی دارد. فکر می‌کنم این ایراد نشأت‌گرفته از این موضوع است که شاعر عجول است و مطالعه ندارد.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه خداوردی: در آسمان پرستاره ادبیات کودک و نوجوان ایران، شعر کودک همچون چراغی فروزان، راه‌نما و الهام‌بخش نسل‌هاست و همچون نسیم صبحگاهی روح را نوازش می‌دهد و دنیای خیال را به رنگ‌های شاد و زنده می‌آراید. شعر کودک نه‌تنها دریچه‌ای به دنیای رنگارنگ خیال و رویا می‌گشاید؛ بلکه با زبان ساده و دلنشینش، نخستین گام‌ها را برای آشنایی کودکان با زیبایی‌های ادبیات برمی‌دارد.

امروز، ۲۷ شهریور، روز بزرگداشت شعر و ادب فارسی است؛ روزی که یاد بزرگان آن، دل‌های ما را با نغمه‌های شیرین و خیال‌انگیز پر می‌کند. در این روز فرخنده، توجه به شعر کودک به عنوان یکی از ارکان حیاتی ادبیات، اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند: به‌خصوص توجه نقادانه به آن. در نشستی که به کوشش خبرگزاری ایبنا و با حضور غلامرضا بکتاش و سیداحمد میرزاده، دو شاعر نام‌آشنای ادبیات کودک و نوجوان برگزار شد، زبان در شعر کودک، محاوره در شعر کودک و تغییرات شعر کودک از گذشته تا به امروز بررسی و آسیب‌شناسی شد. در ادامه گزارش این نشست را می‌توانید بخوانید:

- کتاب‌های شعر کودک موجود در بازار نشر کودک و نوجوان به‌خصوص از منظر زبان شعر، در چه وضعیتی هستند؟

غلامرضا بکتاش: ابتدا باید بگویم که ما باید تقسیم‌بندی خردسال، کودک و نوجوان را از یکدیگر تفکیک کنیم. البته این تقسیم‌بندی همیشه بوده و هست؛ اما در مورد شعر کودک، نظر من این است که این حوزه خیلی بی در و پیکر است و بیشتر شاعران تلاش می‌کنند به تعداد مجموعه‌هایشان اضافه شود و اصلاً حواس‌شان به زبان شعر نیست؛ چرا که فعل‌ها و جمله‌ها در آثارشان پس و پیش می‌شود. یک کودک ممکن است هر طور دلش می‌خواهد فعل را به کار ببرد؛ اما یک شاعر کودک و نوجوان باید مراقب باشد که به عنوان یک شاعر، جمله را درست به کار ببرد. ما کودک نیستیم؛ ما شاعر کودک هستیم؛ پس باید حواس‌مان باشد که جملات را طوری به کار ببریم که یک معمار در یک ساختمان از مصالحش استفاده می‌کند. خیلی از کتاب‌ها را به دلیل اینکه مربی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هستم و سی‌امین سال است که در کانون فعالیت می‌کنم، خوانده‌ام؛ مخصوصاً آن‌هایی را که به کانون می‌آید. به غیر از آن کتاب‌ها، کتاب‌های متعدد و متنوع دیگری را هم خوانده‌ام از ناشران دیگر؛ مگر اینکه کتاب‌های جدید باشند و من جدیدترین‌ها را ندیده باشم؛ ولی در کل، وضعیت زبان شاعر در شعر کودک و نوجوان راضی‌کننده نیست و بهم‌ریختگی زیادی دارد. این به لحاظ دستوری است. به لحاظ معنایی نیز در بسیاری از شعرها مشکلات بسیاری دیده می‌شود. فکر می‌کنم این ایراد نشأت‌گرفته از این موضوع است که شاعر عجول است و دیگر اینکه شاعر، مطالعه ندارد. شاعر واقعاً باید مطالعه کند؛ باید دستی بر نقد و در نقد داشته باشد و باید جای‌جای شعرش را بلد باشد. فکر می‌کنم اگر کتاب‌های خیلی از شاعران‌مان را برعکس کنیم، همه واژه‌هایش بر زمین بریزد. کتابی که اگر برعکسش کنید واژه‌هایش آنقدر محکم سرجای خودشان نباشند که بهم بریزند، به نظر من دیگر شعرهایش ارزش بالایی ندارند.

سید احمد میرزاده: زمانی که ما یک کتاب را نقد می‌کنیم یا مجموعه آثار شاعری را نقد می‌کنیم در مورد ویژگی‌های آثار آن شاعر داریم صحبت می‌کنیم؛ اما وقتی درباره آسیب‌شناسی شعر کودک و نوجوان صحبت می‌کنیم یعنی یک مسئله یا مسائل عمده‌ای را که بیشتر شعرهای کودک و نوجوانِ ما به آن مبتلا هستند، شناسایی کرده‌ایم. من در سال‌های اخیر به دلیل اینکه دست‌کم هر ساله در یک یا دو جشنواره داور بوده‌ام و تمام کتاب‌های یک سال را، هر سال با دقت بررسی کرده‌ام، می‌توانم یک نگاه کلی به این وضعیت داشته باشم. من هم معتقد هستم که اگرچه شعر کودک و نوجوان ما در زمینه تخیل کودکانه نسبت به دهه‌های گذشته پیشرفت درخور توجهی داشته است و به دنیای بچه‌ها و به تحلیل‌های کودکانه نزدیک‌تر شده‌ایم؛ اما متأسفانه زبان شعر ما نسبت به زبان شاعران یکی دو دهه قبل، بسیار افت کرده است و بی‌مبالاتی عجیبی در این حوزه دیده می‌شود. می‌توانم این‌طور بگویم که شاعران نسل جدید کودک و نوجوان که کتاب‌های خیلی زیادی هم دارند منتشر می‌کنند، فارسی بلد نیستند! البته فارسی نه به معنی زبان مادری یا این زبانی که داریم صحبت می‌کنیم؛ یعنی شاعر باید به رموز و ریزه‌کاری‌های زبان فارسی مسلط باشد. من بعضی از این موارد را دسته‌بندی کرده‌ام؛ مثلاً یکی از مواردی که خیلی زیاد است و قطعاً در شعر کودک ایراد محسوب می‌شود، مسئله جابه‌جایی بی‌سبب ارکان دستوری جمله است؛ به‌خصوص وقتی که اجزای یک فعلِ مرکب از هم دور میفتند و فاصله میفتد بین‌شان. شاید مثلاً در شعر بزرگسال ما، یکی از توانش‌های زبانی همین کار باشد؛ اما در شعری که برای بچه‌ها گفته می‌شود، به دلیل اینکه آن‌ها در مرحله زبان‌آموزی قرار دارند، کار پسندیده‌ای نیست. اصلاً هم نمی‌توان گفت که این مثلاً اجبار شاعرانه یا چیزی مثل این است؛ زیرا شاعران پیشکسوتی مثل ناصر کشاورز در دهه‌های گذشته، در سرتاسر شعر خود، حتی یک ذره و در یک مورد نیز جابجایی ارکان انجام نداده است و همه شعرهایش به لحاظ دستوری در جای خودشان نشسته‌اند؛ در حالی که شما در شاعران امروز این جابجایی ارکان را فراوان می‌بینید. برای مثال در شعر «می‌کشانی با تلاشت بارها را دانه دانه، می‌روی هرطور که باشد آخرش هم توی لانه» یک نکته هست. کودک در مرحله زبان‌آموزی است؛ زبان یادگیری فقط زبان واژه‌ها که نیست، یکی از چیزهایی که زبان را می‌سازد علاوه بر خودِ واژه‌ها که نمادش هستند، این است که هرکدام از زبان‌ها یک ویژگی ساختاری دارند و در زبان فارسی ترتیب کلمات، گاهی معنی را عوض می‌کند. در فارسی شما می‌گویید حسن علی را زد، علی حسن را زد؛ یعنی بدون هیچ تغییر دیگری، فقط با جابه‌جاکردن دو کلمه، معنی جمله کامل عوض می‌شود. ترتیب خیلی مهم است و برای کسی که در مرحله زبان‌آموزی است این مسئله خیلی مهم‌تر است.

اتفاق دیگری که میفتد این است که وقتی کودک دارد شعر می‌خواند آن لذت را از خواندن شعر می‌برد، شعر را در آن ترتیب و ساختاری که در ذهن و زبان نشسته می‌پذیرد و درگیر ظاهر شعر نمی‌شود و از زیبایی‌هایش لذت می‌برد؛ در حالی‌که وقتی شما این جابه‌جایی را انجام می‌دهید، کودک باید یک مرحله در ذهنش این شعر را بازسازی کند و گشتاری در ذهنش انجام دهد و بعد از آن زیبایی‌های شعر استفاده کند. این یکی از مسائل مهمی است که به‌خصوص در شعرهای دوره جدید فراوان است. مقوله دیگری که وجود دارد و از موضوع قبلی شدیدتر و بیشتر به زبان شعر کودک لطمه می‌زند، بی‌توجهی به مسئله حروف اضافه و ربط است. به نظر من شاید دوستان، کاربرد درست خیلی از این موارد را نمی‌دانند و آن را استفاده می‌کنند؛ برای مثال در شعر «باد بهاری وزید پنجره را باز کن / ز خانه بیرون بیا کوچه پر آواز کن»، حرف «را» جا افتاده است. گاهی اوقات بعضی چیزها در شعر اضافه است، مثلاً «دیدم یک عکس، دیدم یک عکس الان» اینجا اصلاً این قید لازم نیست بیاید. این بی‌توجهی‌ها در استفاده از قیدها، استفاده بی‌جا از صفت‌ها و بعد شکل شکسته کلمات که البته اکنون خیلی کمتر شده است، آسیب‌زننده است. کاربرد کلمات در معنای غیردقیق خودشان نیز مسئله است؛ یعنی گاهی کلمه‌ای را در معنای کلمه‌ای اشتباه به کار می‌برند یا با همین جابه‌جایی‌ها، مفهومی را به شکل اشتباه بیان می‌کنند. برای مثال شاعر گفته «گرچه خوابن همه توی موزه، امروز کمک آن‌ها کرد جنگ ما را پیروز» این بهم‌ریختگی به لحاظ معناشناسی اشکال دارد. این مسائل در زبان شعرهای دهه‌های اخیر به وجود آمده است؛ شما در شعر شاعرانی مثل مصطفی رحماندوست، جعفر ابراهیمی، افسانه شعبان‌نژاد، محمود پوروهاب و قیصر امین‌پور (که خیلی سالم بود) اصلاً به این شکل این مسائل را نمی‌بینید؛ گرچه آن‌ها از دنیای کودکانه به لحاظ ذهنیت نسبت به شاعران امروز فاصله بیشتری داشتند.

غلامرضا بکتاش: فکر می‌کنم اکنون که شاعران بیشتری دارند برای کودکان و نوجوانان شعر می‌نویسند و مخصوصاً برای کودکان شعر می‌گویند، خیلی حواس‌شان به رعایت این موضوعات نیست. انگار وقتی که تعداد شاعران ما کمتر بود مثلاً در دهه ۶۰، شعرها به لحاظ زبانی مشکلات کمتری داشتند؛ اما اکنون هم به لحاظ زبانی مشکل دارند، هم به لحاظ محتوایی و همان‌طور که گفتم، شاعران عجول برای اینکه تعداد کتاب‌هایشان را افزایش دهند این اتفاق را رقم می‌زنند. وقتی به چاپ و آمار کتاب فکر می‌کنیم، عموماً از هنر و ادبیات و شعر دور می‌شویم. من فکر می‌کنم مشکلات زبانی که سیداحمد میرزاده اشاره کرد، ناشی از این است که شاعر فقط می‌خواهد وزن شعر را درست کند و برای اینکه کلامش را موزون کند، تن به این جابه‌جایی‌ها می‌دهد؛ زیرا زحمت زیادی دارد که همان کلمات را در وزن دیگری به کار ببرد. بنابراین با اولین تراوش ذهن که وزن کنار کلمه و کلمه در وزن قرار می‌گیرد، دیگر به خودش این زحمت را نمی‌دهد که آن اجزا را مرتب کند؛ چرا که اگر بخواهد اجزا را مرتب کند آن وزن بهم می‌ریزد. شاعر امروز فکر می‌کند موزون‌بودن برای شعر کودک کافی است؛ اما نه! خیال مهم است، وزن مهم است و مهم‌تر از هر دوی این‌ها، زبان شعر است. اگر آثار یک شاعر هم بخواهد بررسی شود، اولین نقدی که به او می‌کنند این است که زبانش چطور است، زبان شاعرانه‌اش چطور است و چطور کلمات و خیالش را روی کاغذ آورده است.

سید احمد میرزاده: موسیقی برای این گروه سنی واقعاً مهم‌ترین عنصر است؛ شاید شما برای گروه‌های سنی بالاتر بگویید که تخیل شاعرانه مهم‌تر است؛ اما برای کودکان، موسیقی از نظر جاذبه‌ای که برای مخاطب دارد، اصلی‌ترین عنصر است و البته زبان هم مهم‌ترین عنصر است از نظر تناسب با مخاطب و وظیفه و کارکردی که شعر می‌تواند داشته باشد.

غلامرضا بکتاش: در این بیت حافظ که «گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی / روا بود که ملامت کنی زلیخا را» همه کلمات بهم‌ریخته است؛ اما اشکالی ندارد چون این شعر را کودک نمی‌خواند و بزرگسال می‌خواند.

- آیا ممکن است شاعران کودک برای مشکلاتی که در حال حاضر در زبان شعر کودک وجود دارد، این‌طور بهانه بیاورند که کودک خودش به این ترتیب صحبت می‌کند و ما هدف و تمرکز و رسالت‌مان را انتقال پیام و مضامین در نظر گرفته‌ایم و درنتیجه طوری شعر می‌سراییم که برای کودک ملموس باشد؟

غلامرضا بکتاش: اگر این‌طور بود که دیگر، شاعر کودک متولد نمی‌شد و کار نمی‌کرد؛ خودِ بچه‌ها هرچه می‌نوشتند پذیرفتنی بود؛ اما شعری که بچه‌ها می‌نویسند چاپ نمی‌شود و پذیرفتنی نیست. وقتی کسی برای بچه‌ها شعر می‌نویسد و شاعر کودک و نوجوان می‌شود، باید اصول شعر را رعایت کند. در خیال هم همین مسئله وجود دارد. خیلی از شاعران می‌گویند باید مانند بچه‌ها خیال کرد؛ اما باید این موضوع را درنظر گرفت که خیال برای آن بچه همه زندگی‌اش است؛ ولی منِ شاعر باید فراتر از خیال کودکان به او چیزهایی را یاد بدهم، یاد بگیرم و در کشف‌ها با کودکان سهیم باشم و لذت ببرم. ما شاعران کودک، کودک نیستیم بلکه کودکان باتجربه‌ای هستیم؛ یعنی قرار است که تجربه‌هایمان را و چیزهایی که امروز برای بچه‌ها می‌پسندیم با همه کودکان به اشتراک بگذاریم. من در بخش شعر «کیهان‌بچه‌ها»، در بخش کودکان، یک صفحه دارم و هر کودکی هر طور که دلش بخواهد در آنجا به من شعر می‌دهد و من دقیقاً همانطور که او نوشته است، چاپ می‌کنم و فقط نقدی به آن وارد می‌کنم. من در آنجا از اشکالات زبانی صرف‌نظر می‌کنم و از بچه‌ها ایراد نمی‌گیرم؛ زیرا آن‌ها در مرحله نخست شاعرانگی هستند؛ اما شاعر کودک به عنوان کسی که جلوتر است و برای بچه‌ها می‌نویسد، باید زبان سالم داشته باشد. من به زبان‌آموزی برای شاعر تأکید دارم.

سید احمد میرزاده: ببینید این توجیهی که در سوال به آن اشاره کردید، قابل‌قبول نیست. ممکن است یک نفر خودش رانندگی بلد نباشد؛ اما وقتی در ماشین می‌نشیند تشخیص می‌دهد که راننده خوب رانندگی می‌کند یا خیر. بچه‌ها ممکن است قدرت زبان‌آموزی‌شان در مرحله تکامل نباشد و با لغزش‌ها و لکنت‌هایی صحبت کنند؛ اما حرف درست را متوجه می‌شوند و می‌دانند ساختار درست صحبت‌کردن چیست و اگر بزرگ‌تری این‌گونه با آن‌ها صحبت کند ناراحت می‌شوند که چرا این‌طور حرف می‌زنید. نباید این‌طور باشد که بزرگ‌ترها به این خاطر که بچه‌ها این‌گونه صحبت می‌کنند، بخواهند جمله‌ها را بهم بریزند. گاهی ممکن است که بزرگ‌ترها در حد یک تعبیر، عبارت یا یک شوخی بخواهند از آن کلمه اشتباهی که بچه می‌گوید استفاده کنند و بعد هم آن را اصلاحش کنند یا با کمک خودِ کودک، آن را اصلاحش کنند. این موضوع در حد یک مورد بازی زبانی ممکن است در یک شعر کودک پذیرفتنی باشد؛ ولی اینکه کامل ساختار کلمات را به این دلیل که بچه‌ها این‌طور صحبت می‌کنند، بهم بریزند، درست نیست. آن کودک هم درست است که خودش نمی‌تواند با تسلط صحبت کند؛ اما متوجه می‌شود که این، آن رانندگی درست نیست. این کاربرد درست زبان نیست.

غلامرضا بکتاش: شعر کودک امروز ما به لحاظ زبانی فقیر به نظر می‌رسد.

- جایگاه محاوره در زبان شعر کودک چیست؟ آیا استفاده از زبان محاوره در شعر کودک درست است یا ابتدا باید زبان معیار مدنظر باشد؟

غلامرضا بکتاش: امروزه می‌گویند شعر خردسال را می‌توان محاوره کار کرد و شعر کودک را نمی‌شود. راجع‌به محاوره خیلی می‌توان حرف زد و بحث کرد. آخرین نظرم در این‌باره این است که شاعران این کار را نکنند؛ زیرا وقتی شاعر محاوره کار می‌کند دیگر نمی‌تواند به ریل شعر معیار برگردد و قطار شعری‌اش در ریل شعر معیار نمیفتد. حالا چرا باید شعر محاوره را خیلی جدی نگرفت؟ زیرا خیال دارد و بر وزن اتل متل توتوله است. خیلی از شعرهای محاوره همان وزن اتل متل توتوله‌هاست. شما نگاه کنید به شعرهای خردسال ما و چیزهای دیگری که هست؛ به آن‌ها می‌گوییم کلیشه فرم، فرم‌هایی که کلیشه بودند. مشکل ما این است که بیشتر شعر شاعران شبیه به هم است. از روی زبان و نگاه شاعرانه نمی‌توانیم شاعران را تشخیص دهیم؛ طوری که حس می‌کنید همه شعر خردسال از یک شاعر و همه شعر کودک از یک شاعر و همه شعر نوجوان از یک شاعر است.

شعر کودک امروز به لحاظ زبانی ضعیف است/ بیشتر شاعران کودک، تکرار ناصر کشاورز هستند

سید احمد میرزاده: ما ملتی هستیم با زبان‌های مختلف، گویش‌ها و لهجه‌های مختلف؛ چیزی هم به عنوان زبان معیار داریم که زبان میانجی تمام ملت ماست؛ درواقع هویت ملی ماست و به واسطه آن ارتباط‌مان باهم برقرار می‌شود و هویت‌مان به آن برمی‌گردد. ما باید هر چقدر می‌توانیم این قسمت را تقویت کنیم. شعر کودک و نوجوان ما همچنان یک شعر نوپاست و باید روی این مسئله تأکید و تکیه داشته باشد. درباره زبان محاوره‌ای، من مخالف این نیستم که کارهای متناسب با لهجه‌ها و گویش‌های مختلف به وجود بیاید برای مردم همان محله؛ مثل گویش همدانی، گویش خراسانی و… اما مطلقاً چنین چیزی نداریم. وقتی می‌گوییم شعر محاوره‌ای فقط و فقط داریم گویش تهرانی را ترویج می‌کنیم به عنوان گویش و زبان مسلط و این اتفاقی که میفتد قطعاً به خودِ زبان و لهجه‌های محلی آسیب می‌رساند. نکته دومی که باز به بحث زبان‌آموزی برمی‌گردد، این است که این شعرها به‌خصوص در مناطقی که لهجه‌های غلیظ‌تری دارند و با لهجه تهران خیلی فرق می‌کنند یا مناطقی که دوزبانه هستند، قطعاً برای آن‌ها مشکلاتی را ایجاد می‌کنند. مسئله سوم اشکالاتی است که برای خود شاعر به وجود می‌آید. وقتی شاعر در مراحل اولیه شعر گفتن است، عمدتاً هم اشعار محاوره‌ای می‌سراید. کم پیش می‌آید شاعر کارکرده‌ای بعد سال‌ها محاوره کار کند. البته داریم؛ اما آن‌ها مشکلی در شعرشان نیست، این اشکالاتی که دارم عرض می‌کنم برای شاعران تازه‌کار است که برای اینکه خطاهای دیگرشان را بپوشانند با شعر محاوره‌ای کار می‌کنند. زمانی که شما در لهجه خود یک حرف محاوره‌ای می‌گویید ممکن است هجایی را برای خود بکشید؛ اما وقتی مخاطب آن شعر را می‌خواند شاید آن‌طوری که شما گفته‌اید آن را نخواند. نمی‌توان به کودک گفت این‌طور نباید خواند و این‌طور باید خواند تا درست شود. شاعر باید به گونه‌ای شعر بگوید که کودک شکل درست متن را بخواند.

- در تاریخ‌مان مفاهیمی داشتیم که سینه به سینه به صورت اشعار محلی و فولکلورها توسط مادران به نسل جدید انتقال داده می‌شدند؛ مثل اشعاری که در زبان لری در مورد لطفعلی‌خان زند بوده و هنوز هم هست. مشکل کمبود اشعار کودک با لهجه‌های غیرتهرانی، چیست؟ آیا سیاست‌گذاری است؟ زیرا تا آن جایی که اطلاع داریم در قانون اساسی، لهجه‌ها و زبان‌های محلی کاملاً به رسمیت شناخته شده‌اند.

غلامرضا بکتاش: لهجه‌ها در قانون اساسی به رسمیت شناخته شده‌اند؛ ولی همگی محاوره تهرانی شده‌اند. سیاست‌گذاری نیست؛ این اتل متل توتوله و شاعرانی که قبل از ما این کار را کردند، الگو شدند برای بقیه شاعرها. به دلیل اینکه عصر، عصر رسانه و ارتباطات است و دیگر چیزی سینه به سینه نقل نمی‌شود و همه‌چیز مکتوب شده است، یواش‌یواش آن چیزی که سینه به سینه نقل می‌شد در کتاب‌های ما آمد و متأسفانه به دلیل اینکه بزرگ‌ترین اتفاق‌های این کشور در تهران است، از تهران شروع شد و یک‌عالمه شعر محاوره از اتل متل توتوله‌ها تا کوتوله‌ها تولید شد و دیگر الان نمی‌شود جلوی شعر محاوره را گرفت. این محاوره‌ها در درازمدت آسیب زیادی به شاعر و به زبان شعر می‌زنند؛ اما متأسفانه خیلی از افرادی که محاوره کار می‌کنند از این آسیب بی‌اطلاع هستند.

سید احمد میرزاده: من با اساس این انگاره مخالفم؛ اینکه ما مثلاً تاریخ شعر کودک و نوجوان‌مان را ببریم به گذشته‌ها بگوییم لالایی‌هایی بوده است که مادران برای بچه‌هایشان می‌خواندند درست نیست. اصلاً لالایی و ترانه‌هایی از این دست، اصلاً شعر کودک نیستند و این‌ها زمزمه‌ای بوده که مادر درددل‌ها و مسائل و علاقه‌های خودش را می‌گفته است. ما مواردی داریم در تاریخ مانند «لالا لالا گل زیره بابا رفته زن بگیره ننت از غصه می‌میره»؛ این‌ها اصلاً دغدغه‌های آن بچه نیست و دغدغه‌های خودِ مادر است. درست است که در گوش بچه خوانده می‌شود؛ اما لالایی‌ها، واگویه‌ها، غصه‌ها، درددل‌ها و آرزوهای خود مادران بوده و چیزی نبوده است که به قصد خواندن برای کودکان گفته شده باشند. ممکن است که بعدها به دلیل شنیدن و زمزمه‌کردن و تکرارکردن مداوم از سمت کودکان به عنوان شعر کودک محسوب شده باشند؛ اما آن‌ها اصلاً جزو دسته شعر کودک حساب نمی‌شوند که ما بگوییم این را در گذشته داشته‌ایم حالا چرا بعد از این نباید نداشته باشیم. ما می‌خواهیم بگوییم به طور کل، آن‌ها شعر کودک نیستند.

- آیا اکنون در بازار نشر، شعرهایی که به نام شعر کودک منتشر می‌شوند، غالباً شعر کودک هستند برای کودک یا شعر کودک هستند برای بزرگسالان؟

غلامرضا بکتاش: شاعران در خیال کودکانه بسیار موفق بوده‌اند و در این فضا، اکنون اتفاقات خیلی خوبی افتاده است. بچه‌ها شعرها را می‌فهمند، ما با بچه‌ها هم‌زیستی مسالمت‌آمیزی داریم و این لذت‌بخش است. بله، از آن دوره سختی که میرزاده گفت، گذر کرده‌ایم. او درست می‌گوید که لالایی‌ها جزو شعر کودک نیستند و فولک هستند و دردل‌های مادرانه در غربت و دلتنگی. امروزه کارکرد لالایی تغییر کرده است. لالایی‌ها گفته نمی‌شوند که بخوابانند؛ اتفاقاً گفته می‌شوند که بیدار کنند. اما شاعران در فضای خیال کودکانه، بسیار شعرهای خوبی می‌نویسند و فقط یک مشکل وجود دارد و آن هم این است که خیلی از خیالات‌شان تکراری است. مثلاً شاعری مثل ناصر کشاورز خیالش مال خودش است، کشف می‌کند، می‌نویسد و در اختیار کودکان قرار می‌دهد؛ اما خیلی از شاعرها تکراری هستند و اگر ذره‌ای توجه کنند، آن‌ها هم حتماً به معادن عظیمی از خیال دست پیدا می‌کنند.

سید احمد میرزاده: آسیب‌هایی را گفتم و باز تکرار می‌کنم که شعر کودک ما از نظر تنوع سوژه‌ها و مضامین و از لحاظ نزدیک‌شدنش به دنیای خیال‌های کودکانه و احساسات کودکانه پیشرفت خیلی خوبی کرده است. تنها چیزی که وجود دارد این است که به نظر می‌رسد هویت فردی در شعر شاعران کودک کم است و تعداد کمی از افراد را می‌توان اسم برد به غیر از ناصر کشاورز و غلامرضا بکتاش و دو سه نفر دیگر که هویت فردی‌ای پیدا کرده‌اند. به جرئت می‌توانم بگویم که ۷۰ درصد شاعران کودک، تکرار ناصر کشاورزند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط