دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳ - ۱۵:۳۷
صدای امید؛ توانمندسازی کودکان نابینا از طریق هنر و ادبیات

در استودیو، بچه‌ها با کنجکاوی همه‌چیز را لمس می‌کردند. «بذار منم ببینم!» جمله‌ای بود که مدام تکرار می‌شد. انگشتان‌شان به نوبت روی دستگاه‌ها و وسایل می‌رقصید و دنیای جدیدی را کشف و به چشمان دل آن‌ها منتقل می‌کرد. این تجربه نشان داد که با فراهم‌کردن محیط‌های حسی مناسب برای این کودکان باهوش، می‌توان یادگیری معنادارتر و مؤثرتری برای آن‌ها ایجاد کرد.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه خداوردی: در یکی از روزهای هفته ملی کودک که شعار «برای برابری کودکان، برای آینده‌ای عادلانه‌تر» برای آن در نظر گرفته شده بود، به استودیو تخصصی کتاب صوتی مهرسا مراجعه کردیم. این استودیو که در ساختمان انتشارات مهرسا واقع شده، جایی است که کلمات به صدا تبدیل می‌شوند و داستان‌ها جان می‌گیرند. فردوس سلیمانی، مدیر تولید کتاب‌های صوتی انتشارات مهرسا، با لبخندی گرم و مهربان از ما دعوت کرد به تماشای رویدادی الهام‌بخش بنشینیم؛ رویدادی که نشان می‌داد چگونه می‌توان با خلاقیت و همدلی، فرصت‌های برابر برای کودکان با نیازهای ویژه ایجاد کرد.

در این روز، ما فرآیند تولید کتاب صوتی «بابایی و اولین روز مدرسه» را از نزدیک مشاهده کردیم؛ کتابی که یکی از آثار این انتشارات است. این پروژه نوآورانه با همکاری نرگس شَرار، متخصص و تسهیل‌گر در حوزه نابینایان و سه دانش‌آموز نابینا و کم‌بینا شکل گرفت: سه کودک با چشمان بسته اما قلب‌های روشن، گوش‌های شنوا و ذهن‌های توانا. هدف این پروژه تنها تولید یک کتاب صوتی نبود؛ بلکه فرصتی برای توانمندسازی و افزایش اعتمادبه‌نفس این کودکان هم بود. در حالی که صدای خنده و تمرین‌های کودکان در فضای استودیو می‌پیچید، آن‌ها آماده می‌شدند تا کتاب «بابایی و اولین روز مدرسه» را ضبط کنند. این کتاب صوتی قرار است سه‌شنبه (۲۴ مهرماه)، همزمان با روز جهانی نابینایان (عصای سفید)، در سایت انتشارات مهرسا منتشر شود. در زمان آماده‌شدن بچه‌ها، فرصتی پیش آمد تا چند کلامی با فردوس سلیمانی، مدیر تولید کتاب‌های صوتی مهرسا صحبت کنیم.

استفاده از همه امکانات برای تقویت تجربه مطالعه کودکان

او درباره انگیزه این انتشارات برای تولید کتاب‌های صوتی گفت: ما تصمیم به تولید کتاب صوتی گرفتیم تا مزیتی به کتاب‌های چاپی‌مان بیفزاییم. هدف اصلی این بود که علاوه بر نسخه‌های فیزیکی، یک نسخه صوتی هم برای کتاب‌ها ارائه شود. لحن، موسیقی و تغییرات تُن صدای گویندگان به انتقال احساسات کمک می‌کند و وقتی کودکان احساسات خود را درگیر داستان‌ها می‌کنند، بهتر به درک محتوای کتاب می‌رسند و تمرکزشان افزایش می‌یابد. ما سعی کردیم قصه‌ها را به شیوه‌ای نوین روایت کنیم تا تخیل کودکان تقویت شود. شنیدن قصه‌ها، به کودکان این امکان را می‌دهد که خودشان داستان را تصویرسازی کنند. در واقع، هدف ما استفاده از همه رسانه‌ها، برای تقویت تجربه خواندن کودکان است. کودک باید کتاب را لمس کند و هم‌زمان به قصه آن نیز گوش دهد. فضاسازی‌های صوتی و آهنگ‌سازی در کتاب‌های ما به کودکان کمک می‌کند تصویری فراتر از آنچه در کتاب‌های کاغذی می‌بینند، در ذهن‌شان بسازند. این دو محصول، یعنی کتاب‌های کاغذی و صوتی، هرچند به ظاهر جداگانه‌اند؛ اما در حقیقت مکمل یکدیگرند.

صدای امید؛ توانمندسازی کودکان نابینا از طریق هنر و ادبیات

بخش بزرگی از ارزش کتاب‌های کودک در درگیرشدن کودکان با تصاویر آن‌هاست. سلیمانی در پاسخ به این سوال که «آیا با شنیدن کتاب‌های صوتی، ماهیت این تصاویرسازی‌ها از دست نمی‌رود؟» بیان کرد: فلسفه کتاب صوتی این است که خودِ کودکان برای قصه‌هایی که می‌شنوند، تصاویر ذهنی بسازند تا خلاقیت‌شان افزایش یابد. البته ما در سایت انتشارات مهرسا تعدادی از تصاویر کتاب‌ها را همراه با پخش کتاب صوتی در دسترس قرار داده‌ایم. اگر کسی کتاب صوتی را از سایت ما خریداری کند، می‌تواند به تصاویر آن نیز دسترسی داشته باشد؛ اما در سکوهای اینترنتی مانند فیدیبو و طاقچه، این تصاویر موجود نیستند. پیشنهاد ما این است که بچه‌ها هنگام ورق‌زدن کتاب، با اسکن رمزینه‌های کتاب، صدای قصه‌گو را هم بشنوند یا حتی می‌توانند تنها با گوش‌دادن به کتاب‌های صوتی، خلاقیت و تخیل خود را به کار بگیرند و تصاویر را در ذهن‌شان بسازند. ما در تمامی کتاب‌های صوتی، صدای ورق‌زدن کتاب را هم قرار داده‌ایم تا کودکانی که هنوز سواد ندارند، بفهمند چه موقع باید کتاب را ورق بزنند.

مدیر تولید کتاب‌های صوتی انتشارات مهرسا درباره کتاب‌هایی که از این انتشارات، صوتی شده‌اند، توضیح داد: کتاب‌های ما عمدتاً تصویری‌اند؛ اما ما سعی می‌کنیم بیشتر آن‌ها را به صورت صوتی هم تولید کنیم؛ حتی برای کتاب‌هایی که ممکن است صوتی‌کردن آن‌ها دشوار باشد، تلاش می‌کنیم توضیحات بیشتری را در مورد تصاویر کتاب برای کودکان ارائه دهیم. تاکنون از میان کتاب‌های منتشرشده در انتشارات مهرسا، حدود ۱۵۰ عنوان کتاب صوتی تولید کرده‌ایم و از گویندگان حرفه‌ای و نام‌آشنا برای این کار بهره برده‌ایم.

«تفاوت استفاده از گویندگان نام‌آشنا در دوبله و گویندگی برای تولید کتاب‌های صوتی با دیگر فعالان این عرصه چیست؟»، فردوس سلیمانی نظر خود را این‌گونه عنوان کرد: والدین معمولاً با لحن و صداهای گویندگان نام‌آشنا راحت‌تر ارتباط برقرار می‌کنند. این گویندگان با تجربه خود می‌توانند هیجان و احساسات را به‌خوبی منتقل کنند. همچنین، آهنگ‌سازی‌های ما متناسب با فضای کتاب انتخاب می‌شوند؛ برای مثال، اگر در داستان صدای پرنده یا رودخانه‌ای وجود دارد، از این صداها به‌گونه‌ای استفاده می‌کنیم که فضاسازی کاملی در ذهن کودک ایجاد شود. تلاش کرده‌ایم تصاویری را که باید در ذهن کودک نقش ببندد، به‌خوبی منتقل کنیم؛ مثلاً ما در نظر داریم حتی اگر کودک تصویری نبیند، بتواند بفهمد که در حال حاضر شخصیت داستان در یک جنگل یا کنار رودخانه‌ای قرار دارد.

او از بازخورد کودکان و والدین آن‌ها پس از استفاده از کتاب‌های صوتی مهرسا گفت: استقبال از کتاب‌های صوتی بسیار خوب بوده است؛ به‌ویژه در نمایشگاه بین‌المللی کتاب امسال، کودکان علاقه زیادی به کتاب‌های صوتی نشان دادند و ما ویدیوهایی از نظرات آن‌ها ضبط کردیم که نشان‌دهنده رضایت بالای آن‌ها بود. همچنین، نظرهای مثبتی در سکوهای اینترنتی فیدیبو و طاقچه دریافت کرده‌ایم.

صدای امید؛ توانمندسازی کودکان نابینا از طریق هنر و ادبیات

سلیمانی در مورد چشم‌اندازی که برای آینده کتاب‌های صوتیِ انتشارات مهرسا در نظر گرفته شده است، افزود: برنامه ما از ابتدا این بود که یک نرم‌افزار کاربردی برای کتاب‌های صوتی طراحی کنیم و احتمالاً این پروژه را در آینده دنبال خواهیم کرد. قصد داریم مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه برای قصه شب و کتاب‌های تألیفی جدیدمان را نیز صوتی و به این نرم‌افزار اضافه کنیم.

فردوس سلیمانی سابقه گویندگی دارد. او درباره تفاوت خوانش و صوتی‌کردن کتاب‌های کودک با کتاب‌های بزرگسالان گفت: خوانش کتاب برای کودکان باید نمایشی و جذاب باشد. برای کتاب‌های کودکان، توجه به گروه سنی بسیار مهم است. ما سعی کرده‌ایم کتاب‌ها را برای گروه‌های سنی مختلف دسته‌بندی کنیم و تیپ‌سازی‌های متفاوتی ارائه دهیم تا کودکان بتوانند با شخصیت‌ها هم‌ذات‌پنداری کنند. همچنین برای کودکان کم‌سن‌تر، استفاده از جلوه‌های صوتی و موسیقی، اهمیت بیشتری دارد.

انتشارات مهرسا پیش از برنامه امروز هم از کودکان برای گویندگی کتاب‌های صوتی استفاده کرده است. مدیر تولید این کتاب‌های صوتی در این‌باره عنوان کرد: پیش از این هم از صدای کودکان برای گویندگی استفاده کرده‌ایم؛ اما هنوز فایل آن منتشر نشده است. هدف ما این است که یک رادیوی کودک ایجاد کنیم تا خودِ کودکان بتوانند در آن، کتاب‌ها را بخوانند و صوتی کنند.

از او پرسیدم که برخی معتقدند نباید کودکان به کتاب‌های صوتی عادت کنند و باید با کتاب‌های کاغذی دوست بمانند. سلیمانی در جواب این سوال گفت: در عصر تکنولوژی، کودکان ناگزیر با گوشی‌های هوشمند و ابزارهای الکترونیکی آشنا می‌شوند. مهم این است که ما محتوای مناسب را در اختیار آن‌ها قرار دهیم. کتاب صوتی به دایره واژگان و بیان کودکان کمک می‌کند و با استفاده از ابزارهایی مانند هدفون، آن‌ها می‌توانند از فواید این کتاب‌ها بهره‌مند شوند. کتاب‌های صوتی علاوه‌بر مزیت‌های کتاب‌های کاغذی، به کودکان کمک می‌کنند احساسات و تخیل خود را نیز بروز دهند و در عین حال، ارتباطات اجتماعی‌شان را تقویت کنند.

صدای امید؛ توانمندسازی کودکان نابینا از طریق هنر و ادبیات

حالا وقتِ تماشای کودکان است

به سراغ کسرا عزیزی، علیرضا حسن و محمدفرهان گلستانی، سه دانش‌آموز نابینا و کم‌بینای این رویداد رفتم که با اشتیاق فراوان در پروژه تولید کتاب صوتی شرکت کرده بودند. آن‌ها با جدیت، نقش‌های خود را تمرین می‌کردند و تلاش می‌کردند با استفاده از صداسازی و بیان احساسات، شخصیت‌های داستان را به بهترین شکل ممکن به صداهای مصور تبدیل کنند؛ طوری که هر آوایی که مخاطب می‌شنود تصویری را در ذهنش شکل دهد. این تعهد و اشتیاق نشان‌دهنده آن بود که با ایجاد فرصت‌های مناسب، کودکان نابینا هم مانند دیگر دوستان خود می‌توانند استعدادهای خود را به زیبایی شکوفا کنند.

کتاب «بابایی و اولین روز مدرسه» به صورت بریل برای ضبط به دست این دانش‌آموزان رسید. کسرا نقش آقای الیور، علیرضا نقش پدر الیور و محمدفرهان نقش معلم داستان را ایفا کردند. آن‌ها با شور و شوق وصف‌ناپذیری آماده بودند تا داستان را زنده کنند و صدای زندگی را در آن جاری سازند. فضای استودیو مهرسا پر از هیجان و انرژی بود. بچه‌ها با کنجکاوی محیط اطراف را لمس می‌کردند و در این میان، مادران‌شان با حوصله به پرسش‌های آن‌ها پاسخ می‌دادند. علیرضا با شور و اشتیاق خاصی، برگه‌های بریل را لمس می‌کرد؛ انگشتان کوچکش تندتند و پشت‌سرهم کلمات برجسته روی کاغذ سفید را دنبال می‌کرد تا هرچه زودتر تمرینات خود را کامل کند. او با تمام وجود در نقشش غرق شده بود و احساساتش را از طریق صدا و چهره‌اش منتقل می‌کرد.

نرگس شرار که با تخصص در ادبیات و قصه‌گویی برای نابینایان، آن‌ها را هدایت می‌کرد، راهنمایی‌های دقیقی ارائه می‌داد و در مواقعی که کودکان دچار سردرگمی می‌شدند، به آن‌ها کمک می‌کرد تا به بهترین شکل ممکن، نقش‌هایشان را ایفا کنند. هنگام ضبط، وقتی علیرضا متوجه میکروفون جلوی خودش شد، با شوق گفت: «وای، همیشه آرزو داشتم پشت میکروفون بشینم!». شرار که از شادمانی او خوشحال بود، به او گفت: «اگر می‌دونستم خوشحال می‌شی، زودتر این کار رو در مرکز خودمون انجام می‌دادیم!». بچه‌ها هر لحظه بیشتر در نقش‌های خود فرو می‌رفتند. کسرا که متن را از حفظ می‌خواند، حتی صدای موسیقی متن داستان را هم تقلید می‌کرد و این نشان از اهمیت و عشقی داشت که برای کار خود قائل بود. علیرضا با شور و شوق، متن بریل را می‌خواند و اگر خطی را گم می‌کرد، نرگس شرار به‌سرعت کمکش می‌کرد تا مسیر را پیدا کند.

صدای امید؛ توانمندسازی کودکان نابینا از طریق هنر و ادبیات

وقتی ضبط به پایان رسید، محمدفرهان ناگهان به گریه افتاد. وقتی از او علت را پرسیدند، مشخص شد که این اشک‌ها از شدت احساسات ناشی از تجربه‌ای بی‌نظیر و اشک شوق بوده است. در همین لحظه، کسرا با محبت او را در آغوش گرفت و بوسیدش و لحظه‌ای پر از عشق و دوستی بین بچه‌ها رقم خورد. رفتارهای همدلانه و حمایت‌گر این دوستان مهربان، نشان از رابطه‌ای عمیق و دوستانه بین آن‌ها داشت که می‌تواند الگویی برای تمامی بچه‌ها و دوستی‌های ما بزرگ‌ترها باشد. یکی از نکات توجه‌برانگیز در این تجربه، نحوه درک و تعامل این کودکان نابینا با محیط اطراف‌شان بود. در استودیو، بچه‌ها با کنجکاوی همه‌چیز را لمس می‌کردند. «بذار منم ببینم!» جمله‌ای بود که مدام تکرار می‌شد. انگشتان‌شان به نوبت روی دستگاه‌ها و وسایل می‌رقصید و دنیای جدیدی را کشف و به چشمان دل آن‌ها منتقل می‌کرد. این تجربه نشان داد که با فراهم‌کردن محیط‌های حسی مناسب برای این کودکان باهوش، می‌توان یادگیری معنادارتر و مؤثرتری برای آن‌ها ایجاد کرد.

در پایان روز، وقتی از بچه‌ها پرسیدم «آیا این کتاب صوتی را به دوستان‌شان معرفی می‌کنند یا نه؟»، علیرضا و فرهان با اشتیاق و قدرت گفتند: «حتماً!»؛ اما کسرا کمی با تردید گفت: «نمی‌دونم، شاید صدایم خوب نباشد.». فردوس سلیمانی با اطمینان به او گفت: «کسرا جان، صدات عالی بود. مطمئنم وقتی بشنوی، خودت هم عاشقش می‌شی.».

تماشای این تجربه هم برای من به عنوان خبرنگار تمام شد؛ اما نه‌تنها اتفاقات این روز به خلق یک کتاب صوتی منجر شد، بلکه داستانی از امید، دوستی و توانایی‌های نهفته در کودکان نابینا را برایم به تصویر کشید. این رویداد، قدرت و استعداد این کودکان را نمایان کرد و نشان داد که با فراهم‌کردن فرصت‌های مناسب، می‌توان آن‌ها را به موفقیت‌های چشمگیری رساند. جامعه باید با ایجاد محیط‌های یادگیری فراگیر و استفاده از فناوری‌های کمکی، مسیر شکوفایی این استعدادها را هموار کند. این تجربه، کلیشه‌های موجود را دست‌کم در ذهن من شکست و ثابت کرد که کودکان نابینا و کم‌بینا، با وجود محدودیت‌های بینایی، توانایی‌های فراوانی دارند که باید به آن‌ها فرصت بروز داد. همچنین، نقش کلیدی مربیان و تسهیلگران در ایجاد این فرصت‌ها و حمایت از کودکان نابینا نیز برای من روشن شد. امید است با تغییر نگرش جامعه و ایجاد فرصت‌های برابر، گامی مهم در مسیر شکوفایی استعدادهای نهفته در همه کودکان، فارغ از شرایط جسمانی‌شان، برداشته شود.

آن روز، سه کودک نابینا و کم‌بینا نه‌تنها یک کتاب صوتی ساختند؛ بلکه قصه‌ای از امید و تلاش برای برابری همه کودکان خلق کردند؛ قصه‌ای که تنها با چشمِ دل دیده و شنیده می‌شد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها