چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۳ - ۰۸:۳۷
بسوخت حافظ، اما بویی به زلف یار نبرد!

مرکزی– دورهمی انجمن حافظ پژوهی و حافظ خوانی با خوانش شرح، تفسیر و تعبیر ابیات غزل شماره ۱۸۷ با حضور جمعی از شاعران، حافظ پژوهان و حافظ دوستان و علاقمندان به حوزه ادبیات در اراک برگزار شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک، در سه‌شنبه‌ای دیگر، دورهمی حافظ پژوهی و حافظ خوانی پیگیری شد و کاظم دارابی مسئول و مدرس انجمن حافظ پژوهی اراک پس از خوانش ابیات غزل انتخاب شده (غزل شماره ۱۸۷) در زمینه جنبه‌های مختلف عرفان، اخلاق و اجتماعی و نکته‌های مورد بحث مطالبی بیان کرد.

بسوخت حافظ، اما بویی به زلف یار نبرد!

این سه‌شنبه (بیست و چهارم مهر) ابیات غزل شماره ۱۸۷ خوانش و ابعاد مختلف که احتمالاً مورد نظر حافظ و یا برخی حافظ پژوهان بوده، تفسیر و تعبیر شد و هر یک از حاضران بعد از خوانش دیدگاه و برداشت خود را از اشعار مطرح کردند.

ابیات غزل شماره ۱۸۷ به شرح زیر است:

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش

که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

زملک تا ملکوتش حجاب بردارند

هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند

طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک

چون درد در تو نبیند که را دوا بکند

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار

که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

ز بخت خفته‌ام ملولم، بود که بیداری

به وقت فاتحهٔ صبح یک دعا بکند

بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد

مگر دلالت این دولتش صبا بکند

بسوخت حافظ، اما بویی به زلف یار نبرد!

شرح ابیات غزل ۱۸۷ در کتاب شرح کامل ابیات دیوان حافظ بر اساس نسخه قاسم غنی و محمد قزوینی چنین آمده است:

۱– ای دل! در آتش عشق بسود و رنج و ریاضت بکش که این سوختن؛ کارساز و گره گشای بسیاری از مشکلات است و راز و نیاز شبانه و اظهار بندگی و خاکساری در برابر حق؛ صد بلا و مصیبت را دور خواهد کرد.

۲– ناز کردن و قهر همراه با لطف زیباروی دلفریب را به رسم عاشقان تحمل کن؛ زیرا یک ناز و غمزه از نگاه یار؛ صد تندی و بی‌مهری از جانب او را جبران می‌کند.

۳– هر کس در خدمت پاکی و صفای باطن باشد و در تهذیب نفس و تزکیهٔ دل بکوشد؛ همه حجاب‌ها از پیش چشم او برداشته می‌شود و رازهای ظاهر و باطن هستی بر او آشکار می شود.

۴– عشق؛ طبیب مهربان و دلسوزی است که با نفس مسیحایی خود؛ نیاز روحی و بیتابی عاشق را دوا کرده و جان تازه‌ای و عاشقان می‌بخشد، ولی چون در تو این اشتیاق و بیتابی و درد عشق را نمی‌بیند، چه کسی را درمان کند؟

۵– کارها رو به خدای خود واگذار کن و گره گشایی از مشکلات را از او بخواه و در این بین آرامش خاطر داشته باش که اگر زاهد ریاکار و دروغگو و ناآگاه به تو رحم نکند؛ قطعاً خدا رحم خواهد کرد.

۶– از بخت و اقبال خواب و گمراه خود آزرده خاطرم؛ امیدوارم که صاحب دل و عارفی هنگام طلوع صبح دعایی در حق من بکند و وقت من بیدار و آگاه شود.

۷– حافظ در اشتیاق رسیدن به معشوق سوخت؛ ولی بوی خوشی از زلف مشکین یار به مشام او نرسید؛ شاید نسیم صبحگاهی این سعادت و خوشبختی را نصیب او بکند و او را به بوی خوش زلف یار برساند.

بسوخت حافظ، اما بویی به زلف یار نبرد!

به گزارش ایبنا؛ سه‌شنبه دیگر عزل شماره ۲۸۳ خوانش و تفسیر و تعبیر می‌شود.

بیت اول غزل شماره ۲۸۳ که گفته می‌شود تاریخی است و برای شاه شجاع سروده شده چنین آغاز می‌شود:

سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش

که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش

یعنی اینکه، هنگام سحر از فرشتهٔ عالم غیب مژده‌ای به گوشم رسید که روزگار شاه شجاع است، پس بی‌پروا و بی‌ملاحظه شراب بنوش.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها