سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): میزگرد «مصرف کالای فرهنگی نوجوانان با تأکید بر ادبیات» با حضور مجید مجیدی، مدیر اندیشکده امید و دانشآموخته کارشناسی ارشد مشاوره از دانشگاه تهران و مریم جلالی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی تهران، عضو شورای پژوهشی اندیشکده امید و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان به کوشش ایبنا با همکاری اندیشکده امید حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد.
بخش اول گزارش این میزگرد به این موضوع اختصاص داده شد که «اندیشکده امید بهدنبال بررسی پدیدهها از نگاه مخاطبان است». در بخش دوم گزارش این نشست تخصصی، چالشها و نیازهای ادبیات نوجوان بررسی و بر مسئله توزیع و ترویج کتاب برای نوجوانان تأکید شد. کارشناسان حاضر در برنامه، مشکلات توزیع و ترویج کتابها را بهعنوان موانع جدی دسترسی نوجوانان به ادبیات مناسب، معرفی کردند.
- به نظر میرسد نویسندگان و شاعران جدید، برخلاف نویسندگان و شاعران گذشته که به موضوعات بزرگ و کلی علاقهمند بودند، به سراغ زندگی روزمره کودکان و نوجوانان میروند. مثلاً به چالشهای کوچک دانشآموزان در مدرسه توجه میکنند به طور کل، زندگی روزمره و اهمیت آن را در آثار خود نشان میدهند و میخواهند به مخاطب بگویند جزئیات اهمیت دارد. به نظر شما آیا این دریافتی که من از مطالعه آثار جدید بهدست آوردهام، درست است؟
مریم جلالی: بله، درست است؛ زیرا نویسندگان جدید فاصله چندانی با نسل جدید ندارند و کلیشههای سابق که بر پایه کلیگویی بود، شکسته شده است. نویسنده چیزی را مینویسد که با آن زندگی میکند؛ بنابراین مخاطب کودکی که مدنظر نویسنده بوده است، مصرفکننده محتوایی است که نویسنده ارائه میدهد. حال بیایید نگاهی بیندازیم به ویژگیهای مخاطب امروز. مخاطب امروز از نظر شناختی با مخاطب دیروز تفاوت دارد؛ از نظر نیاز عاطفی و مسائل احساسی نیز با مخاطب دیروز متفاوت است. طبیعی است که باید چیزی نوشته شود که بتواند این نیازها را تأمین کند. یک کتاب کودک زمانی میتواند موفق باشد که بتواند نیازها و خواستههای مخاطبش را برآورده کند. اگر من نویسندهای باشم که در دهه ۵۰ به دنیا آمدهام و نیازها را در آثارم بر اساس تصورات خودم از کودک دههپنجاهی بیان کنم، قطعاً این خوراک برای مخاطب دهه ۸۰ یا دهه ۹۰ مناسب نخواهد بود. خوراک دههنودیها باید محصولی باشد که نویسنده با آن زیسته و حسش کرده باشد.
هرگز نمیتوانیم با شعارها و بزرگنماییها به موفقیت دست یابیم؛ بلکه تنها با عمل است که میتوانیم در مسیر موفقیت قرار بگیریم. حالا این حُسن اندیشکده امید است. اندیشکده امید در حال پژوهش است؛ به عبارت دیگر، نیازسنجیها و ذائقهسنجیهایی در این اندیشکده انجام میشود. نیاز نسل جدید بررسی میشود و اعضای این اندیشکده با نشستن بر همین میزها، با کودکان و نوجوانان صحبت کرده و نظرات آنها را درباره کتابهای جدید جویا میشوند. بههیچوجه، هیچ مفهومی به بچهها تحمیل نمیشود؛ بلکه مفاهیمی که بچهها دریافت کردهاند، به عنوان ابزار تحقیق از خود آنها گرفته میشود تا بتوانند چرخه تولید بهتری را پیش ببرند. مهمتر از همه، دو کار مهم در اینجا انجام میشود؛ بحث ترویج و توزیع که ما در این زمینه ضعف زیادی داریم.
برمیگردم به موضوع وضعیتشناسی ادبیات کودک و نوجوان. من درباره نویسندگان صحبت کردم. ما نویسندگان توانمند جدیدی داریم که با نسل جدید فاصله کمتری دارند. حالا به متنها میپردازیم. متنها به سه دسته تقسیم میشوند: متنهای تألیفی، متنهای اقتباسی و ترجمه. من پیش از چاپ گزارش پژوهشها درباره ترجمه و تألیف، شانس این را داشتم که محتوایشان را مشاهده کنم؛ واقعیت این است که بسیار نزدیک به واقعیتهایی بوده که در حوزه کتابخوانی امروز با آن مواجه هستیم. تمام توضیحات ارائهشده حقیقت دارد و پذیرفتنی است و میتوان بهعنوان یک کتاب مستند به آن تکیه کرد؛ اما همچنان معتقدم کتابهای ترجمه، علاوهبر اینکه ویترین فروشگاهها را پر کردهاند، ذهن مخاطبان را نیز درگیر خود کردهاند. علت اصلیاش این است که نیاز و خواست مخاطب را تأمین میکنند. تألیفات ما کمترین حس را دارند.
من اکنون یک آسیبشناسی کوچک انجام میدهم. ما میگوییم نویسندگان ما اکنون موفق و توانمندند و فاصله نسلیشان با نسل امروز کم است؛ اما از طرفی، میبینیم که ترجمهها بیشتر به فروش میرسند. مسئله این است که در حوزه تألیف، هنوز نتوانستهایم در بخش ترویج و توزیع خوب عمل کنیم تا نویسندگان توانمندمان شناخته شوند. ما آثار خوبی داریم. من اکنون در حال خواندن کتابی هستم که فکر نمیکردم جذبم کند اما خوشحالم که آن را خواندم. نویسنده آن نام آشنایی ندارد و واقعاً اگر در نقطه داوری آثار در جشنواره قرار نمیگرفتم، چنین کتابی را برای مطالعه انتخاب نمیکردم چون به منِ مخاطب بهخوبی معرفی نشده است. من پژوهشگر هستم؛ وظیفهام این است که تمام این کتابها را رصد کنم؛ اما ضعف کجاست؟ ضعف در توزیع و ترویج است که اکنون با آن مواجهایم. بنابراین اگر فرزند من بیشتر کتابهای ترجمهای میخواند، به این دلیل است که ترویج و توزیع آنها بیشتر است. درست است که این به معنای آن نیست که نویسنده ما نتوانسته نیاز بچهها را تأمین کند؛ بخشی از مشکل مربوط به این موضوع است؛ اما اکنون نویسندگان جدید، خدا را شکر، این حُسن را دارند که ارتباطشان را با مخاطب برقرار کنند.
- ما در اینباره با یکی از فعالان حوزه کتاب کودک و نوجوان مصاحبهای داشتیم که اشاره کردند نویسندگان و تصویرگران خارجی، پس از تولید کتابهایشان، آنها را رها نمیکنند و صفحات مجازیشان به رسانه تبلیغ و معرفی کتابهایشان تبدیل میشود؛ اما نویسندگان و تصویرگران ایرانی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان، آنطور که باید فعال نیستند و منتظرند دیگران بهسراغ آثار آنها برای تبلیغ و معرفی بروند.
مریم جلالی: من دلیل این موضوع را برای شما توضیح میدهم. این ایراد از تربیت ما ناشی میشود. ما تابوهای ذهنی داریم که اگر خودمان از خودمان تعریف کنیم، امر ناپسندی تلقی میشود؛ بهعنوان مثال در فرهنگ ایرانی، پسندیده نیست که فردی به تبلیغ کتاب خود بپردازد. این تابو باعث میشود نویسندگان و تصویرگران احساس کنند نمیتوانند بهطور فعال از آثار خود دفاع کنند. به همین دلیل، طبیعی است که آن نویسنده و شاعر و تصویرگر به تبلیغ نپردازد. من این موضوع را در کارهایی که انجام میدهیم، مشاهده کردهام. مصطفی علیزاده، یکی از شاگردان من در دانشگاه شهید بهشتی، مدام به تبلیغ آثارش میپرداخت. او در حوزه ژانر وحشت فعالیت میکند و اوایل برای من عجیب بود که چرا او همان کاری را انجام میدهد که غربیها انجام میدهند.
شما اگر به صفحات مجازی آنها مراجعه کنید، مشاهده خواهید کرد که از کوچکترین کارها تا بزرگترین آثار، همواره اطلاعرسانی انجام میدهند. همچنین، نشان میدهد که نویسندگان عرب نیز این روش را تکرار میکنند. من چند تصویر از یکی از نمایشگاههای دبی به آقای مجیدی نشان دادم؛ کتابهایی که در همانجا چاپ شده بودند. شاید دو عنوان روی میز گذاشته بودند و عکسها را به گونهای میگرفتند که همان دو عنوان در عکس بزرگ و مطرح شده باشد. این مسئله به هر حال یک فرهنگ است و اگر پسندیده باشد، اجراشدنی است؛ اما من شخصاً نمیتوانم قضاوت کنم که آیا این کار پسندیده است یا ناپسند. با این حال، این یکی از راههایی است که برای تبلیغ مؤثر است و به نظر من، با کمی تغییر در زیرساختهای ذهنیمان، میتوانیم این موضوع را اصلاح کنیم.
- ما گاهی از نویسندگان و شاعران میخواهیم کتابهای تألیفی غیر از آثار خود را به مخاطبان معرفی کنند؛ اما آنها میگویند نمیتوانند این کار را انجام دهند چون ممکن است سایر همکارانشان که نامی از آثارشان برده نشده، ناراحت شوند.
مریم جلالی: درست است؛ این بههرحال ضعفی در بافت فرهنگی ماست که به نظر من، رفتار درست هر چه باشد، باید انجام شود.
- در صحبتهای ابتداییتان اشاره کردید که برای بررسی وضعیت ادبیات کودک و نوجوان باید هر سه زاویه موجود در آن را بررسی کنیم. به نویسندگان و متن و محتوا پرداختید. درباره مخاطب برایمان بگویید.
مریم جلالی: بله؛ تا به اینجا به مسئله نویسندگان و متن از نوع تألیف اشاره کردم. در حوزه اقتباس باید بگویم که جرقههایی از اواسط دهه ۸۰ به شکل جدی در حوزه اقتباس روشن شد تا تقریباً دو، سه سال اول دهه ۹۰؛ فعالیتها در این زمینه زیاد هم بود؛ اما اکنون کمی این روند فروکش کرده است. بااینحال، یک اتفاق خوب در حال وقوع است؛ اقتباس از شکل نوشتاری مکتوب به سمت اقتباس صوتی و بصری تغییر شکل داده و ما به سمت ساخت انیمیشن و فیلم حرکت میکنیم. این موضوع به نظر من اتفاق بسیار مثبتی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان است.
در مورد ترجمه نیز آقای مجیدی صحبتهایی گفت. مسئله بعدی مخاطب است. درباره مخاطب نوجوان، جای خرسندی دارد؛ چراکه به نظر من، از ابتدا تا کنون بهاندازه سه، چهار سال اخیر هیچکس نتوانسته به بحث مخاطبشناسی بپردازد. در این مدت، مراکز مختلف و حتی نهادهای دولتی توجه خاصی به مخاطبشناسی داشتهاند. نه فقط در معنای عام، بلکه بهطور اختصاصی نوجوانان نیز (به دلیل رفتارهای خودشان) در یکی دو سال اخیر توجهها را جلب کردهاند. نوجوانان با رفتارها و اقداماتشان باعث شدهاند نظر فعالان این حوزه به نیازها و خواستههایشان جلب شود تا تحقیقاتی روی این موارد انجام شود؛ در واقع، اگر قرار است محتوا و کالای فرهنگی مناسبی تولید شود، در تناسب با نیازها و خواستههای آنها باشد.
مجید مجیدی: اگر بخواهیم مصرف کالای فرهنگی را در پنج محور ادبیات، بازی، موسیقی و سرود، فیلم و سریال و انیمیشن دستهبندی کنیم، به نظر من ستون اصلی مصرف کالای فرهنگی یا سنگ بنای این مصرف را ادبیات شکل میدهد. اگر ما گاهی در نمایشنامهها و تئاترها موفق نمیشویم، یکی از علل آن، متن ضعیف است. در پویشهای کتابخوانی، برای اینکه این جریان پایدار و مداوم باشد، گاهی اوقات به دلیل وجود متن ضعیف یا نبود متنی که بتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند، معرفی کتابی صورت نمیگیرد. همین موضوع را در انیمیشن و فیلم نیز مشاهده میکنیم.
اجازه دهید گریزی به فیلمی بزنم که هفته گذشته اکران آن شروع شد. این فیلم که «باغ کیانوش» نام دارد، انشاالله جزو اتفاقات بسیار مبارک سینمای نوجوان ما خواهد بود. به نظر من، یکی از نقاط قوت این فیلم پشتیبانی ادبی آن است؛ یعنی همان اقتباسی که خانم جلالی به آن اشاره کرد. رمانی به نام «باغ کیانوش» نوشته علیاصغر عزتیپاک است که کانون پرورش فکری حدود ۱۰ سال پیش آن را چاپ کرد. کارگردان و تهیهکننده با اقتباس از این اثر، فیلمی را تولید کردند که واقعاً یکی از فیلمهای خوب، قوی و پرمضمون سالهای اخیر است. میخواهم بگویم اگر این متن و سوژه قوی وجود نداشت، این فیلم تولید نمیشد. کارگردان به موضوعی درباره نوجوانان دههشصتی پرداخته و بر اساس آن فیلمی ساخته است. بنابراین اهمیت ادبیات در این پنج محوری که در مصرف کالای فرهنگی مطرح شد، بهوضوح مشخص است.
حال به بحث آمار بپردازیم. در بخش آمار و ارقام، تکتای کودک و نوجوان نیز در این زمینه فعالیت میکند. ببینید، بالاترین فروش در نمایشگاه کتاب ۱۴۰۲ مربوط به بخش کودک و نوجوان بوده است؛ بهطوریکه طبق آمار اعلامشده، ۱۸ درصد فروش مربوط به این بخش بوده و بقیه زیر ۱۸ درصد قرار دارند. همچنین، شمارگان کتابهای چاپشده در سال ۱۴۰۱ نشان میدهد که ۳۳ درصد از آنها مربوط به کودک و نوجوان بوده و پس از آن کتابهای کمکدرسی با حدود ۱۷ تا ۱۸ درصد قرار دارند. موضوعاتی نظیر ادبیات، روانشناسی، فلسفه و دین نیز زیر ۱۰ تا ۱۲ درصد قرار دارند. بنابراین فروش کتابهای کودک و نوجوان بالاست و در نمایشگاه نیز وضعیت خوبی دارد.
سوالی که پیش میآید این است که چرا وضعیت کتابهای تألیفی و ترجمهای ما اینچنین است؟ در اینباره باید نکتهای اضافه کنم؛ خانه کتاب هم گزارش میدهد که تعداد کتابهای تألیفی بیشتر از کتابهای ترجمهای است. با بررسی تجربیای که انجام دادهایم، به نظر من آنقدر کثرت تولید داریم که کتابهای خوبمان لابهلای کتابهای ضعیف و متوسط گم شدهاند. ما زیاد کتاب تولید میکنیم؛ اما اگر بخواهیم این را دستهبندی کنیم، برخی از کتابها خوب هستند؛ یعنی عناصر داستانی خوبی دارند و شخصیتپردازی مناسبی انجام شده است تا نوجوان بتواند با آنها تعامل و ارتباط برقرار کند؛ اما برخی دیگر متوسط و برخی هم ضعیف هستند. این کثرت منجر شده است توزیع و ترویج بهخوبی صورت نگیرد. مسئله دوم این است که توزیع و ترویج در مصرف کالای فرهنگی بهویژه کتاب، بهخوبی انجام نمیشود.
ما با چالش عمدهای مواجه هستیم که باید بدانیم کتاب را چگونه معرفی کنیم؟ حالا پایگاههای کتاب و کتابخوانی وجود دارد؛ مانند کتابخانهها و فروشگاههای کتاب؛ اما به نظر من آنها کافی نیستند. چالشها و آسیبهایی داریم. مثالی میزنم؛ در آموزش و پرورش ما چند دانشآموز داریم؟ حدود ۱۶ میلیون دانشآموز در کشور وجود دارد. چند نفر، افراد متولی عرصه کتاب برای این قشر داریم؟ آیا تا به حال به این فکر کردهاید و به آن پرداختهاید؟
سال ۱۳۸۹، میخواستند نیروی انسانی در آموزش و پرورش را ساماندهی کنند. با کمبود مواجه بودند؛ به همین دلیل، پست کتابدار از این نهاد حذف شد و مدارس ابتدایی نیز به ۶ پایه تبدیل شد. قانون چه بود؟ قانون میگفت مدارسی که بیش از سه هزار عنوان کتاب دارند، باید کتابدار داشته باشند. این خانم یا آقای کتابدار، مسئول نگهداری کتابخانه و ترویج کتاب در مدرسه بود؛ یعنی پرچم کتاب را در دست میگرفت. اکنون ۱۴ سال است که مدارس ما بدون مروج و بدون کتابدار امور خود را سپری میکنند و هیچکس نیز برای این موضوع اهمیتی قائل نیست.
- سرویس مدیریت کتاب ایبنا سالهاست پیگیر این موضوع است؛ اما همچنان پاسخهای قانعکنندهای به این پیگیریها داده نمیشود.
مجید مجیدی: متأسفانه. پس از حذف پست کتابدار، چه اقداماتی صورت گرفت؟ گفتند وظایف کتابدار را به مربی پرورشی منتقل کردهاند؛ درحالیکه معلم پرورشی در مدرسه با مشغلههای زیادی مواجه است و نمیتواند به همه این بخشنامهها و برنامهها رسیدگی کند. هر جا کمبودی وجود دارد، میگوییم مربی پرورشی باید به آن رسیدگی کند. البته من منکر زحمات دلسوزانه و دغدغهمندانه مربیان پرورشی نیستم که خود با دغدغهمندی، چند کتاب و چند فعالیت تربیتی پیرامون کتاب راهاندازی کردهاند؛ اما اساساً توجهی به کتاب نمیشود.
در وزارت آموزش و پرورش، تنها یک کارشناس در ادارهکل فرهنگیهنری داریم که وظیفهاش فکر کردن به کتاب برای دانشآموزان است. اداره کل استانها و شهرستانها نیز هیچ کارشناس کتابی ندارند. نمیدانم چرا معاونت پرورشی وزارت آموزش و پرورش به این سوال پاسخ نمیدهد که چرا بچههای ما با کتاب مواجه نمیشوند؟ حالا مدارس غیرانتفاعی داریم که با هزینه شخصی، یک نفر به عنوان کتابدار استخدام میکنند و علاوهبر آن، معلم کتابخوانی نیز دارند؛ اما نسبت مدارس غیرانتفاعی به کل مدارس چقدر است؟
مدارس غیردولتی ما زیر ۱۰ درصد هستند و بیش از ۹۰ درصد، مدارس دولتی در کشور داریم. مدرسه دولتی توان مالی و حتی قانونی برای استخدام کتابدار از بیرون، ندارد؛ بنابراین عملاً ۱۶ میلیون دانشآموز با یک کارشناس کتاب در آموزش و پرورش مواجه هستند. این وضعیت ادبیات کودک و نوجوان ماست. به نظر من، این سوال را از وزیر محترم آموزش و پرورش و معاونان مسئول بپرسید که چرا برای ترویج و توزیع کتاب اقدامی نمیکنند؟ مثلاً نمایشگاهی برگزار شد با عنوان «نمایشگاه مدرسهای کتاب». هفته کتاب و کتابخوانی از بیستوسوم تا سیام آبان، بستههایی شامل ۵۰ هزار نمایشگاه در ۵۰ هزار مدرسه توزیع شد. ما صدوچند هزار مدرسه داریم.
۱۰ سال پیش، مؤسسه منادی تربیت که وابسته به معاونت پرورشی وزارت آموزش و پرورش بود، متولی این کار بود. کارشناسان آن مؤسسه یک سری کتابها را انتخاب میکردند و کارتنکتابهایی تهیه میکردند تا به مربیان پرورشی بدهند و میگفتند شما اینها را با ۳۰ درصد تخفیف از نشر بگیرید، یارانهای هم اضافه میشد که مجموعاً به ۵۰ درصد میرسید. من خودم معلم بودم؛ اما از سال ۱۳۸۸ به بعد، دیگر نمایشگاههای مدرسهای شکل نگرفت.
یکی از مشکلات ما در ترویج کتاب، دسترسی به آن است. اگر دسترسی به کتاب برای استفاده یا خرید، آسان نباشد، نمیتوانیم بچههایمان را کتابخوان کنیم یا فرایند ادبیات را ترویج دهیم. همچنین، درباره یارانهای که خانه کتاب ارائه میدهد، آیا نمیتواند به هر کد ملی اختصاص یابد؟ تا چند سال پیش گفته میشد شما به کتابفروشی مراجعه کنید و ۲۰ درصد تخفیف بگیرید. آیا با یک سازوکار مناسب نمیتوان این یارانهها را به آموزش و پرورش منتقل کرد تا دانشآموزان بتوانند از این یارانهها برای خرید کتاب استفاده کنند؟ این موضوع توزیع و ترویج بسیار مهم است که متأسفانه مغفول مانده است.
نظر شما