سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - یدالله رحمتعلی: انتشار کتاب «در کیش غمزه» تغزّلهای ظهیر فاریابی بهانهای شد تا با ابوالفضل رجبی، مؤلف کتاب به گفتوگو بنشینیم و دیدگاههای این شاعر و نویسنده و پژوهشگر ادبی و فلسفی را درباره ظهیر فاریابی شاعر قرن ششم که در کتاب تازه تالیف اش با عنوان «در کیش غمزه» به تفصیل آورده، بدانیم و بخوانیم که ماحصل این گفتوگو را در زیر میخوانید:
ظهیر سرایندهای سترگ اما بیاقبال
نویسنده کتاب «درکیش غمزه» در مورد عدم اقبال ظهیر در جامعه گفت: اگرچه ظهیر سرایندهای سترگ است اما در میان عموم مردم و حتی جامعه ادبی چنان اقبالی نیافته است.
وی ادامه داد: یکی از علل این امر به زمانه او باز میگردد، قرن پنجم و ششم هجری از لحاظ کثرت شاعران بزرگ ممتاز است، علاوه بر ظهیر، مجیر بیلقانی، عمعق بخاری و… در بوته فراموشی ایرانیان خفتهاند. شاید انوری و خاقانی استثنائاتی بر این قاعده باشند اما تصور غالب آن است که این گروه، طلیعه و مقدمهای بر شاعران قرون هفتم و هشتم هستند.
رجبی تصریح کرد: بر اساس این فرض، شعر فارسی هویتی پیوسته قلمداد میشود که هر روز ظرافتها و قابلیتهایش بیشتر رخ مینماید. این فرایند تا زمانی تداوم مییابد که شعر فارسی به اوج تکامل خویش برسد. سعی شاعران در قرون پنجم و ششم، عمدتاً سیاه مشقی برای شعر دو قرن بعد محسوب میشود. شاید یکی از اهالی جامعه ادبی بکوشد که سیر تکاملی شعر را بشناسد و بشناساند. در این صورت چنین شخصی احتمالاً در پی شناخت شعر در زمانه ظهیر نیز خواهد بود اما مسلماً شعر ظهیر و معاصرانش را به طور مستقل شایسته اعتنا نمیداند.
وی ادامه داد: برای آنکه ابهام ذهنیات در این مورد برطرف شود، تمثیلی آشنا میآورم. تصور کنید که میخواهید گزیدهای از اشعار شاعر امروزی (مثلاً سهراب سپهری) به چاپ رسانید. برای این کار ممکن است که هم از کتابهای اولیه و نه چندان قوام یافته ی او (مانند مرگ رنگ و شرق اندوه) نمونههایی به دست دهید و هم از کتابهای اخیرتر و پخته و بالغش (همچون حجم سبز) از این طریق خواننده با سیر رشد و تکامل ذهن و زبان شاعر آشنا میشود. ممکن است برای نمونههای آن کتابهای آغازین به خودی خود ارزش هنری چندانی قائل نباشید. آثار ظهیر و قاطبه ی معاصرانش در ذهن اهالی ادب غالباً به همان شعرهای آغازین میمانند.
وی خاطرنشان کرد: این از این آثار اگر واجد اهمیتی تصور شوند صرفاً از آن وجه است که زمینه برای ظهور شاعران تمام عیار و درخشان هموار میکنند.
مدحهای ظهیر عامل بیاعتنایی به او
وی در مورد مدحهای شعری ظهیر اظهار کرد: علتی دیگر که موجب بیاعتنایی امروزیان به ظهیر شد، مدحهای ظهیر است. اگر با سنّت شعر فارسی آشنایی اندکی به هم رسانده باشید نیک میدانید که غالب شاعرانمان در ستایش پادشاه یا وزیر یا امیر یا شخصیتی دولتمند قلم فرسودهاند. از نگاه مخاطب امروزین شعر که جهان را و همه چیز را از منظر اکنون مینگرد این امر هرگز پسندیده نیست. البته نحوه مواجهه ایشان با شاعران مختلف یکسان نبوده است.
وی ادامه داد: گاهی برای مدح شاعر یا شاعرانی خاص توجیهاتی از جمله نیاز روزمره یا صرف صله مدح در راه شراب نوشی طرح میشود. اما ظهیر از این بحث نصیبی ندارد. گویی شاعر فاریابی ما از سر بینیازی و به تعبیر امروزیان شکم سیری مجیز پادشاهان را گفته است! شاید این دعوی طرح شود که ظهیر در این قلمرو راه افراط پیش گرفته است. اما در جای خود خواهم گفت که این وجه نیز میان شاعران ما عمومیت دارد. اساساً مدحِ بدون غلو و اغراق و مبالغه امکانپذیر نمینماید یا دست کم در دیوان سرایندگانِ اعصار مختلف کمتر یافت میشود.
ظهیر به شاعر قصیده سرا مشهور است
وی با بیان اینکه ظهیر به شاعری قصیده سرا مشهور است، افزود: تعداد ابیات قصیده در ذهن ایرانیان خود به خود دافعه ایجاد میکند. در مقابل غزل که ابیاتی کمتر دارد، بیشتر مورد اقبال است.
به سادگی و بیملالی میتوان شعری هفت، هشت بیتی را خواند. اما ممکن است یک قصیده به اندازه چندین غزل تداوم داشته باشد. هم از این رو ذهن خواننده قصیده را تا پایان پی نمیگیرد و در میان راه کنار میگذارد. حتی شاید هیچگاه مطالعه شعری در این قالب را آغاز نکنیم. هرچه هست، ظهیر فاریابی بیش از هر قالب دیگری به قصیده توجه داشته است.
رجبی اضافه کرد: اما پیش فرضی دیگر که از دو خصوصیت پیشین ظهیر برمیآید، به مضمون شعرهای او مربوط میشود. خواننده ممکن است به اقتضای قصیده سرایی و نیز مداحی این شاعر چنین تصور کند که مکتوبات او رنگی از عشق ندارد. آنچه اقبال به غزل را افزون میکند صرفاً کوتاهی ابیاتش نیست مهمتر از آن حال و هوای عاشقانه است که شاعر در لباس آرایههای رنگارنگ عرضه میکند. حکایت وصل و هجر و مهر و وفا و قهر و جفا در تمام اعصار شنیدنی است. شعری که از عشق تهی باشد صُلب و خشک و بی ظرافت مینماید. شهرت ظهیر به قصیده سرایی برای آنکه شعرش از سوی خوانندگان غیر عاشقانه جلوه میکند و اقبالی نیابد کافی است. (حتی گاه شاعری را هم که به غزل سرایی شناخته میشود کنار میگذارند. زیرا قالب غزل نیز خود در ذهن ادبای امروزی به عاشقانه و عارفانه و… تقسیم میشود. غزل سرایانی که بنا به تصور غالب بیشتر صبغه عرفانی دارند از شور و جنون عشق بیبهره تلقی میشوند و بر همین اساس کمترطرف توجه قرار میگیرند.)اما کدام یک از این پیش فرض ها در درباره ظهیر فاریابی صادق است و به فرض صدق، حقیقتاً عذری موجه برای کنارهگیری از او تواند بود؟ این سخن که ظهیر شاعر غالباً قصیده سراست، گزاف نیست.
مؤلف کتاب «درکیش غمزه» بابیان اینکه در دیوان ظهیر دیگر قالبهای شعری نیز کمابیش یافت میشود، گفت: اما چنین به نظر میرسد که شاعر ما دست کم در قالب غزل چندان قلم نفرسوده و بیش از هشت یا ۹ غزل در این قالب نگفته است. در برخی نسخ از دیوان ظهیر غزلها نغز و درخشان دیگری نیز به چشم میخورد. اما احتمالاً این شعرها به سراینده یا سرایندگان اخیر تعلق دارد.
رجبی خاطرنشان کرد: اما این تصور که ظهیر «صرفاً» در مقام مقدمهای بر شاعرانی بزرگتر اهمیت دارد، صواب نیست. جناب صدرالحکما خود شاعر بزرگ و ارجمند است که مسلماً درسهای فراوانی برای سرایندگان پسینش از جمله امروزیان، دارد. از قضا این شاعر بزرگ به سراغ هر مضمونی که میرود دست چیره ی خود را به خوبی عیان میکند آنجا که زبان به ستایش پادشاه یا امیری میگشاید، کلمات را حیات میبخشد.
وی ادامه داد: گیرم که با آن پادشاه یا امیر خاص مشکل داشته باشیم یا به کلی مدح را مذموم بدانیم. اما شیوه ی بیان ظهیرچنان است که دست کم می توان فنون شعر را به شاعر امروزی و هر روزی بیاموزد.
ظهیر اوصاف عشق را خوب میشناسد
وی با اشاره به اینکه ظهیر اوصاف عشق را خوب میشناسد بیان داشت: روح و جسم ظهیر، یعنی تمامیت او محو است و رو به محاق محال. شاعر ما اوصاف عشق را نیز خوب میشناسد. نشان به آن نشان که هم جمال و کمال معشوق را به شیوایی توصیف میکند و هم داغ و دشنه ی هجران و علاج و مرهم وصل را. تمام سخن در آن است که ظهیر به عشق رنگی شاعرانه میزند. اهمیتی ندارد که این نابغه دوران، در زندگی شخصی خویش تلخ و شیرین محبت را چشیده است یا نه. ظهیر خوب میداند که چطور با آرایههای غلو و اغراق و مبالغه و خلق تصاویر و تعابیر تازه، پیچ و خم این راه پر گدار و گریوه بر خواننده بنمایاند. آنجا که از معشوق بوسه میطلبد به طرح خام و خالی این خواست قانع نمیشود. ظهیر دل را واسطه میکند که همچون چناری هزار دست، از لب معشوق بوسه خواهد چید.
پیش لبت به کدیۀ بوسه هر شبی
دل چون چنار پیش کشد صد هزار دست
اینجا شاخ و برگ چنار به دستانی خواهنده مانند میشود. اما در لایه دیگر نیز تشبیهی بدیع شکل میگیرد: دل چونان همین شاخ و برگ بیشمار، دستان تمنّا به سوی لبان معشوق میگشاید. خواننده به خوبی وضع و حالی را که ظهیر پیش چشم میکشد، در مییابد.
وی اضافه کرد: جای دیگر که برات بوسه در دستان اوست، باز هم به وجهی شاعرانه از معشوق کنار میطلبد. یار که بری چون گل سمن (یعنی تنی خوش رنگ و خوش تراش و خوشبو) دارد، به هنگام بوسه میان سبزه و باغ، ظهیر را قول آغوش میدهد:
خوشا که یار سمن بر میان سبزه و باغ
به وقت بوسه مرا وعدۀ کنار دهد
گاه نمیتوان به سادگی میان بخشهای تغزل و مدح در قصیده جدایی انداخت. یعنی از همان آغاز، قرابتی وجود دارد که هم معشوق و هم ممدوح را مخاطب – یا موضوع– شعر نشان میدهد. ظهیر در خلق این دست اشعار استاد است. نشان به نشان این ابیات:
ایزد چو کارگاه فلک را نگار کرد
از کاینات ذات تو را اختیار کرد
ُنی نی هنوز کاف کُن از نون خبر نداشت
کایزد رسوم دولت تو آشکار کرد
اوّل تو را یگانه و بی مثل آفرید
آنگاه سپهر هفت و عناصر چهار کرد
این نویسنده و پژوهشگر ادبی معتقد است: نشان شاعری ظهیر در بیت نخست، ظهیر مخاطب را هدف از آفرینش یا زبده و گزیده و عصاره ی آن میداند. اما در بیت بعد بیشتر میرود و پرده از این باورش میکشد که حتی پیش از آفرینش، دولت معشوق یا ممدوح جلوهگر بوده است. خدا با امر «کُن» به جهان شکل داد و هم از این رو ما و تمام موجودات جز او، به وصف «کائنات» متصف شدیم. هنوز کاف به نون نرسیده بود، یعنی هنوز آفرینشی شکل نگرفته بود. این بیان بکر و بدی از ظهیر به وصفی آمیخته با اغراق از جنس و سنخی که شاعران بزرگ میدانند در بیت سوم میکشد، مخاطب بر ارکان آفرینش از دو وجه برتری دارد. یک آنکه پیش از آنها پدید آمده است. دیگر آنکه آسمان هفت است و عناصر چهار. معشوق بر خلاف آسمان که هفت است و عناصر که چهار، نظیر ندارد. یگانه و بی مثل است. آیا این نگاه ناب و نو و این تصاویر بکر و بدی که از ذهن و زبان ظهیر برمیآید نشان شاعری او نیست؟
ظهیر در قالب قصیده زیباترین تغزّل را سروده است
به گفته این محقق؛ ظهیر در همین قالب قصیده زیباترین تغزلها را سروده است و حاصل کارش هرگز به مدح و ثنا منحصر نیست. ذهن ساده ساز و کوتاه نگر اهل ادب، این سرایندی سترگ را تماماً در قامت مجیزگویی مزدبگیر و قلم به مزد میبینند و میشناسند. همین جا با ذکر توضیحی فرعی مسیر خود را از این طیف جدا میکنیم: به گمان من حتی اگر ظهیر تمام عمر را در معیت ارباب قدرت به سر میبرد و جز مجیز ایشان کسب و کاری نداشت، همچنان شاعری بزرگ و برازنده بود و باید در جمع اهل ادب ایرانی «قدر میدید و در صدر می نشست» شوربختانه این غایت، هنوز مجال تحقق نیافته است.
نظر شما