یکشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۳ - ۱۵:۳۱
در چالش اصالت و نوآوری یا شیفتگی در هزارتوی جهان پسامدرن!؟

از نظر محتوا و معنا، می‌توان رمان را یک دستاورد قابل تامل دانست. زنجیره‌ای از حس‌ها، فکرها، کنش‌ها و واکنش‌های بومی در اثر وجود دارد که جذابیت‌هایشان برای خواننده، با طعم تازه و اصیلی همراه است.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) _ محمدباقر رضایی، سردبیر برنامه کتاب شب رادیوتهران: «به تازگی در قحطی رمان‌های اصیل و آگاهی دهنده و در هیاهوی آثار توخالی و نارس و ناکوک، رمانی از یک نویسنده مصری به نام سلیمان فیاض خوانده‌ام که با عنوان «صداها» ترجمه شده است. اولین واکنشم بعد از خواندن آن، شگفتی بود و بیشترین سهم این شگفتی، به خاطر موضوع کاملاً بومی آن بود.

موضوعی که درباره آسیب‌شناسی نادانی‌ها و عقب ماندگی‌های فکری و ذهنی است! گفتم شگفتی! اما باید بلافاصله اضافه کنم که این شگفتی، از نوع شگفتی‌ام بعد از خواندن رمان‌های مانند: «پدروپارامو» اثر تکان‌دهنده خوان‌رولفو، که با «صدسال تنهایی» مارکز برابری می‌کند، نبود. یا رمان دیوانه‌کننده «خانه ارواح» اثر ایزابل آلنده و یا رمان «انفجار» در کلیسای جامع، اثر آلخوکارپانتیه! که خاطره خواندشان تا ابد در فکر و ذهن مخاطب، ماندگار خواهد بود. اما در سطحی پایین‌تر از آن رمان‌ها، می توان احساس به وجود آمده پس از خواندن برخی رمان‌های جدید را هم نوعی شگفتی دانست. این همان حالتی است که پس از خواندن رمان نه چندان بلند «صداها» به من دست داد. صداها (یا در اصل، اصوات) با ترجمه‌ای روان و قابل قبول در انتشارات میردشتی منتشر شده است.

نمی‌خواهم بیش از حد، آن را بزرگ جلوه دهم یا شاهکار بدانمش، اما لیاقتش را دارد که آن را اثری متفاوت و خواندنی معرفی کنم و به ستایش‌اش بنشینم. این، اولین رمانی است که از سلیمان فیاض به فارسی در آمده است. بعد از خواندن آن، به ریزه کاری‌های جذابی درباره زندگی روستاییان مصری دست یافتم و آگاهی‌ام از فضای برخی زندگی ها افزایش یافته است و این دستاورد کمی برای ادبیات داستانی نیست.

نمی خواهم ماجراهای داستان را لو بدهم، همین قدر بگویم که مردی ثروتمند به نام حامد، همراه همسر غربی‌اش سیمون برای دیداری کوتاه از زادگاه و خانواده‌اش، به روستا آمده است. او که سی سال قبل، با دست خالی و مخاطرات فراوان از روستایش فرار کرده بود، حالا می‌خواهد زادگاه و خانواده‌اش را به همسرش نشان دهد، اما نمی‌داند که در این دیدار، چه بر سر آن زن خواهد آمد و نمی‌داند که خانواده‌اش و مردم روستا، چه عکس‌العملی خواهند داشت! خانواده‌اش و اهالی روستا، از دیدن بی پروایی و شفافیت‌های همسر او در رفتار و گفتار، حیرت زده می‌شوند. اما خود او بی خیال سرزنش‌های اطرافیانش در این موارد است. او حتی تهمت بی‌غیرتی را به خاطر همسر مهربانش به جان می‌خرد و به نگاه‌های حریصانه و مشتاقانه مردان دهکده به زنش، اهمیتی نمی‌دهد.

اما با همه مراقبت‌ها و سفارش‌هایی که کرده است (مبادا خانواده اش عملی انجام دهند که باعث شرمندگی او نزد زن غربی‌اش بشود) از توهماتی که اهالی خانواده به آن دچار شده‌اند غافل است.همین توهمات ناشی از آداب و رسوم بومی است که آنها را به دسیسه و رویکرد تقابلی می کشاند و رویاهای فرزند غرب زده‌شان را به باد می‌دهد!

برادرش در بخشی از رمان که روایت از زبان اوست می‌گوید: «سر سفره از ظاهرخودم جلوی حامد خجالت کشیدم و از ظاهر همسرم زینب پیش سیمون شرمنده شدم. مادرم را هم که دیگر نگو. زینب دائم چشمش به سیمون بود و می‌کوشید هر آنچه او انجام می‌داد را تقلید کند. از قبیل اینکه دهانش را تا چه اندازه بگشاید یا قاشق را (موقع غذاخوردن) چگونه به دست گیرد…»

ناگفته‌های بسیار زیادی در مورد این گونه احساسات خودحقیربینانه در رمان وجود دارد که به عنصر تعلیق، دامن می‌زند. کاربرد عنصر تعلیق در این رمان، در راستای موضوعش که آن هم مفهومی تعلیقی دارد، در اوج است و خواننده را تا آخر به پای کتاب می‌نشاند.

نویسنده با استفاده از شگردهای دیگری که در ادبیات داستانی نو به کار زده می‌شود، تصویری به یاد ماندنی از فرهنگ مردم روزگارش در بخشی از جامعه، ارائه می‌دهد. یکی از این شگردها، روایت «لابیرنتی» است که خواننده را با گزارش‌هایی تودرتو از زبان افراد مختلف دخیل در ماجرا و وارد عمیق‌ترین لایه‌های ذهنی آنها می‌کند. این شیوه روایت، قبلاً هم از سوی بسیاری از نویسندگان، آزمایش شده است و نتایج درخشانی هم از آن به دست آمده.خوانندگان فعال‌تر، از آن استقبال کردند و استقبالشان باعث شد نویسندگان ایرانی هم در آثارشان، آن را به کار بزنند. نمونه‌هایش فراوان است و نیازی به نام بردن از آنها نیست، اما اینکه چگونه بتوان زبان ویژه هر فردی را درست به کار زد، اصل مسئله است!

رمان صداها در این مورد خاص، آسیب‌های جدی دارد و نیاز اصلاح آنها حس می شود. روایت های افراد مختلف، اغلب شبیه به هم درآمده و زبان گفتاری آنها متفاوت نیست! خصوصاً زبان مادر خانواده که به نظر می‌رسد نباید حرف‌هایش مانند حرف‌های دیگران باشد! نه از نظر محتوایی، بکله از نظر گویشی و از نظر دیدگاه‌های یک پیرزن عقب نگه داشته شده! با این حال، اگر از این تنها عیب رمان بگذریم، از بقیه آن می‌توان لذت برد و به مترجمش دست‌مریزاد گفت.

از نظر محتوا و معنا، می‌توان رمان را یک دستاورد قابل تامل دانست. زنجیره‌ای از حس‌ها، فکرها، کنش‌ها و واکنش‌های بومی در اثر وجود دارد که جذابیت‌هایشان برای خواننده، با طعم تازه و اصیلی همراه است. جنبه‌های عاطفی اثر، به علاوه جنبه های عقلانی‌اش، نوعی نوستالژی مشترک همگانی و همه مکانی ایجاد می‌کند و به ماجراهای رمان هویتی جهانی می‌بخشد. تقابل روح جهان عقب مانده، با روح جهان پیشرفته، نوعی پارادوکس هم به وجود آورده که منجر به شناخت زوایایی از هر دو جهان می شود. هنر نویسنده در هموار کردن مسیر این شناخت، قابل ستایش است. مترجم هم از پس به اصطلاح آسفالت کردن این مسیر به خوبی بر آمده و پیام نویسنده را البته با حفظ محدودیت‌های زبان مقصد و محدودیت‌های فرهنگی آن، به زیبایی منتقل کرده است.

لایه لایه این اثر، با توجه به مشترکاتی که وجود دارد، در لایه لایه‌های ذهن خواننده ایرانی نفوذ می‌کند و تاثیر عمیق به جا می‌گذارد. سنت رمان‌نویسی کلاسیک، در این رمان، با شیوه‌های مدرن داستان نویسی، تلفیقی به هنجار ایجاد کرده و ویرانی ارزش‌های معنوی را به زیبایی نشان می‌دهد. این، کاری است که به پایداری پیام‌های بشردوستانه در روح و جان خواننده می‌انجامد و رمان‌نویسی را تا سطح یک رسانه جهانی، بالا می‌برد!

رمان «صداها» مهم‌ترین اثر سلیمان فیاض یکی از مهم‌ترین نویسندگان جهان عرب است که به چند زبان ترجمه شده و موردتوجه و اقبال منتقدان قرارگرفته است. این رمان در شمار برترین رمان‌های جهان عرب است. تاکنون هیچ‌یک از آثار این نویسنده به فارسی ترجمه نشده است و این نخستین بار است که وی به خوانندگان ایرانی معرفی می‌شود.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها