سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): نخستین روز فروردین ۱۳۳۰، یعنی ۷۳ سال پیش مادری به نام «دانه انار» فرزندی به دنیا آورد که با مشورت پدرش «عزیز»، نام او را هوشنگ انتخاب کردند.
هوشنگ رئوف مدرسه رفت، خواندن یاد گرفت، عاشق کتاب شد و شبهای طولانیِ زمستان بزرگترها را از داستان امیر ارسلان و فرخ لقا، امیرحمزه، حسینِ کُرد و بهرام و گل اندام، دلپذیرتر کرد.
ده ساله بود که با حمایت پدر در چاپخانه «دانش» قدم نهاد و شروع به یاد گرفتنِ امورات صنعتِ چاپ شد، او تیزهوش، ساعی، صادق و امین بود و در مدت زمان کوتاهی توانست اعتماد صاحب چاپخانه را جلب کند. سال ۱۳۴۲ در حالی که دوازده سال بیشتر نداشت، اسم او در لیست کارکنان بیمه چاپخانه قرار گرفت و بیمه شد.
هوشنگ رئوف همیشه کتابی زیر بغل داشت، بیشتر شعر میخواند، آنقدر خواند تا درخت استعدادش شکوفا شد و شروع به شعر گفتن کرد. اولین شعرش در مجله «صبح امروز» به چاپ رسید شعرهای دیگر در مجلاتِ مستقل دیگر مانند «فردوسی» یا «جُنگهای ادبیاتشناسی» چاپ و منتشر شد.
رئوف در اشعارش فقر لمس شده را به تصویر کشیده
هوشنگ رئوف در اشعارش فقر لمس شده را به تصویر کشیده و چهره نداری و بیچیزی را ملموستر در اشعار خود آورده است. وقتی اولین شعرش چاپ شد او بال و پر زنان کوچههای پشتبازار را دوید، تند هم دوید نفس نفس زنان و سرمستِ خوشحالی، خود را به دامان پدر انداخت و این موفقیت بزرگش را به او خبر داد. پدر تحویلش نگرفت گفت: شعر برای آدم نان و آب نمیشود بچسب به کارت.
پر و بال خوشحالی هوشنگ آویزان شد، اجازه نداد دلسردی بر او حاکم شود، نوشت و باز هم نوشت، روزها که میگذشت میل او به نوشتن افزایش پیدا میکرد و نوشتههایش با استقبالِ مجلات روبرو میشد. بیشتر میخواند و بیشتر مینوشت، خواندنِ عمیق و نوشتن رقیق، درهای دیگری به روی او گشود. درهایی به سمت و سوی دنیاهای متفاوت آگاهی و دانایی.
رئوف با آنکه از تحصیل بازماند؛ اما از مطالعه و ارتقا بینش هرگز
شانزدهمین بهار عمرش بود که پدر او را داماد کرد. چهار سال نامزد بودند، اولین روز ماه ِ مهرِ سال ۱۳۵۰ برای دو مرغِ عشق پر از مهر و مهربانی بود. رئوف با آنکه از تحصیل بازماند اما از مطالعه و ارتقا بینش هرگز باز نماند.
چاپخانه نوبنیاد امیر کبیر نیاز به نیروی کاربلد، زبردست و فعال داشت، با پرداختِ حقوق مکفی با رضایت خوشبینانه چاپخانه سابق «دانش» رئوف در چاپخانه امیر کبیر ادامه کار داد. رئوف صاحب ۳ فرزند به نامهای بهارک، گلاره و هامون شد و برای هر یک از فرزندانش با اسم خودشان شعری سروده و به آنها تقدیم کرده است.
انتشار نخستین کتاب رئوف در سال ۱۳۵۳
وی اولین کتابش با نامِ «سفره خورشید» را در سال ۱۳۵۳ با زبان تغزلی و عاشقانه به چاپ رساند و پس از آن نیز بیش از ۵ مجموعه از آثار او به بازار نشر عرضه شده است، آثاری همانند: «جنون آب»، «دو حنجره آواز»، «نبض گلوی تاک» «ناز گلو خواندهای» «با کوک تلخباری سرما»
اولین جرقه اشعار رئوف زمانی شعله کشید که کتابی با عنوان «راهیان شعر امروز» که درحقیقت مجموعهای از برگزیدهترین اشعار شاعران نوپرداز دهه چهل که توسط داریوش آشوری گردآوری شده بود در او تحولی عمیق بر جا نهاد.
رئوف اشتیاق فریاد کشیدن، مشت کردن کلمات را تنها راه کنترل این غلیان احساسات میدانست. شاعری نازکطبع که به زعم منتقدان و شاعران آن روزگار «سفره خورشید» نخستین کتاب شعر مدرن با زبان تغزلی بوده که نظریات متعددی را در مجلات و هفتهنامههای آن دوران که خود منشاء ظرافتهای شاعرانه، تنیده در مغز و روح، کام مردم زادگاهش را با تنوع ذائقه روبرو کرد.
رئوف با سینه تهی از خاطرات گزنده و مرارتبار کودکی با مخاطب سخن میگوید
به هرحال رئوف ازجمله شاعرانی است که زندگی اجتماعی، هنری وادبیاش هماره درمتن و بطن تحولات بنیادین و بزرگی قرار گرفته است؛ به طوری که در مسیر زندگی مشقتبارش، نقاط عطف بسیاری میتوان پیدا کرد.از آنجا که زندگی و هنر را نمیتوان از هم تفکیک کرد، شاعر را نیز نمیتوان در واقع شاعر شعرهای ساده و زود هضم قلمداد کرد. چرا که هر شعری تبلور احساس دیگری از آنست. با این وجود ما با اشعاری روبرو هستیم که هیچکدام تلخی سخت زندگی شاعر را بر کام ِمخاطب زهرآگین نمیکند. شاعر سختیهای زندگی، خاطرات گزنده و عمیقتر کودکی مرارتبارش را پشت درهای بسته رها کرده و با سینهای تهی از آن با مخاطب حشر و نشر می کند.
وی با درک تواناییهایش با درایت و تیزبینی بینظیر خود از سویی، ادراک در مسائل اجتماعی، عرفانی از دیگر سو، اشرافی کامل بر زندگی سخت دیروزش داشته است و بدین ترتیب موجب پیدایش آثاری نفیس را در ادبیات معاصر جاودانه کرده است.
در اشعار رئوف عناصر شعر، بیهوده و فقیر نمینشیند
رئوف شعر را میشناسد و درکنار آن به آرامش میرسد. وی با مهارت و هنرمندی دست به آفرینش ترکیباتی میزند که خواننده در ابتدای امر متوجه تازگی و طراوت در آن نمیشود. در اشعار رئوف عناصر شعر، بیهوده و فقیر نمینشیند. اشعارش ساده و در عین حال عمیق است. بازتاب امکانات ادبی برخلاف شعر شاعران دیگر به سحر و جادو نیازی ندارد، خود شعر به خوبی از پس روند و جریان حاکم بر بافت آن بر میآید. استقلالی که در اشعارش نهفته قابل ستایش است.
رئوف در لفافه شعر نمیگوید
رئوف در لفافه شعر نمیگوید. تجربههای شخصی خود را از فردگرایی رها میکند و به دنیای وسیعتری میاندیشد. در اشعار او با حشو و شلختگیهای بیمورد مواجه نمیشویم. شعری منسجم، یکدست در ارتقای همدیگر در سیر و سلوک هستند و همین وضعیت منجر به شناخت و کشف لایههای پنهانی در شعر میشود.
تأثیر گویش لرستانی و لغات بومی رایج در آثار رئوف به خوبی نشان میدهد که گاهی شعر را برای دل ِخودش میگوید. شعری تلطیفیافته با خون و عرق…واژههایی چون: کِل (هلهله)، چمر (عزا)، با توژی (گردوغبار)، نسار (سایبان)، بناری برافتو (آفتابگیر)، گلونی (سربند)، چوخا (ردا و بالا پوش)، چیت (دستبافی از پشم بز)، ستره (قبا)، کیخایی (خواستگاری)، سیت بیارم (آواز و ترانه لری)،هناسه (نفس)، لغن (گلآلود)، ازگل (دانههای درشت آتش)، کپهنک (شولایی نمدین بر شانه چوپانان) و…که البته این خود باعث همدلی و صمیمیت شاعر با مخاطب اشعارش نیز میشود.
راهاندازی چاپخانه مستقل رئوف
رئوف با همیاری و همکاری همسرش مسیر زندگی را به جایی رسانده بود که تصمیم گرفت خود چاپخانهای تأسیس کند، هر چند صاحب چاپخانه امیر کبیر، دوست نداشت اصلیترین، فعالترین و مورد اعتمادترین نیروی خود را از دست بدهد اما او مستقل شد و سال ۱۳۷۴ در محله پشت بازار با خریدنِ ساختمانی سه طبقه چاپخانه رئوف را تأسیس کرد و چند نفر را نیز به کار گرفت.
هیچوقت خوی و خصلت اربابی به خود نگرفت، متواضع بود متواضعتر شد. چاپخانه همچنان باقی است و توسط پسرش اداره میشود. اکنون استاد دوران بازنشستگی را در کنار کتابها و قلم توانای خود در سلامت کامل سپری میکند. وی گنجینهای از اطلاعات شعر، داستان، فیلم و مسائل مربوط به خرمآباد و یکی از مشاهیر بیدغدغه این شهر محسوب میشود.
نظر شما