سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سپیده نیکرو، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان: آموزش یکی از بنیادیترین نهادهای اجتماعی است که در آن، رابطه قدرت بین معلم و دانشآموز نقش محوری دارد. در بعضی از نظامهای آموزشی، دانش بهعنوان امری ازپیشتعیینشده تلقی میشود که معلم باید آن را به دانشآموز منتقل کند. در این مدل، دانشآموزان دریافتکنندگان منفعل هستند و معلمان، صاحبان انحصاری دانش. این ساختار قدرت که سالها در نهادهای آموزشی تثبیت شده، نهتنها امکان یادگیری خلاقانه را محدود میکند، بلکه سبب میشود دانشآموزان کمتر فرصت ابراز نظر، تجربه تفکر انتقادی یا حتی مشارکت در فرایند یادگیری را داشته باشند. بهطور کلی، این عدم مشارکت انگیزههای دانشآموزان را برای ایفای نقش در فرایند آموزش از بین میبرد.
رمان «همهی سیبها زمین را دوست دارند» نوشته آویسا شرفی، منتشرشده در کتابهای مهتاب (واحد کودک و نوجوان انتشارات محراب قلم)، با استفاده از یک روایت تخیلی، این گفتمان مسلط آموزشی را به چالش میکشد. داستان با یک اتفاق غیرمنتظره آغاز میشود؛ چهار معلم از دو مدرسه مختلف ناگهان غیب میشوند، اما برخلاف انتظار، این غیبت نه نتیجه یک فاجعه زمینی، بلکه ناشی از دخالت موجودات فضایی است. این موجودات که بهعنوان ناظرانی بیرونی عمل میکنند، معلمان را برای مطالعه روشهای تدریس آنها و ایجاد تغییر در روشها برای اهداف محیط زیستی میربایند. این مطالعه اجباری نتایجی فراتر از انتظار دارد؛ معلمان زمانی که خودشان در جایگاه دانشآموز قرار میگیرند، تازه متوجه اشتباهات روشهای آموزشیشان میشوند.
این تغییر موقعیت که معلمان را از موضع قدرت به جایگاه یادگیرنده منتقل میکند، درونمایه اصلی داستان را شکل میدهد. از منظر تحلیل گفتمانی، این روایت نشان میدهد که چگونه قدرت در آموزش نهفقط در سطح مدیریتی و سازمانی، بلکه در تعاملات روزمره کلاس درس توزیع شده است. گفتمان قدرت در آموزش که اغلب معلم را در جایگاه دانای کل و دانشآموز را در جایگاه پذیرنده منفعل قرار میدهد، در این داستان زیر سؤال میرود. قرارگرفتن معلمان در موقعیتی که مجبورند یادگیرنده باشند، فرصتی است برای بازاندیشی در مفهوم آموزش: آیا تدریس صرفاً انتقال اطلاعات است یا فرایندی پویا و دوسویه؟ همزمان با این نگاه، مشاور مدرسه که میبیند معلمها نمیتوانند بچهها را به یادگیری علاقهمند کنند و دانشآموزها، معلمهای جدید را از کلاس درس فراری میدهند، میتواند در غیاب معلمها کلاس درس را به جایگاه آموزش پویا و انعطافپذیر تبدیل کند.
همچنین، این جابهجایی قدرت، به بررسی گفتمان دانش و یادگیری در متن نیز کمک میکند. آموزش در این داستان نهفقط فرایند انتقال دانش، بلکه نوعی مواجهه و تجربه زیسته است. در ابتدا، معلمان همان نگرش سنتی را به همراه دارند: آنها تصور میکنند که دانش، مجموعهای از اطلاعات ثابت و تغییرناپذیر است که باید به دانشآموزان منتقل شود؛ اما وقتی خودشان در جایگاه دانشآموز قرار میگیرند، متوجه میشوند که یادگیری یک فرایند انعطافپذیر، وابسته به زمینه و متأثر از نیازهای یادگیرنده است.
در کنار این مضمون اصلی، ساختار روایی داستان نیز بر شیوههای یادگیری تأکید دارد. روایت کتاب از سه بخش تشکیل شده است:
گفتوگوهای اینترنتی بین نوید و تارا: این پیامهای متنی، گفتوگوهای دو نوجوان از دو مدرسه مختلف را نشان میدهد. در مدرسه تارا هم دو معلم غیب شدهاند و این دو نفر در تلاشاند تا با همفکری، سرنخی از این ماجرا به دست آورند. این نوع روایت، شیوهای از یادگیری مشارکتی را نمایش میدهد که در آن نوجوانان بدون نظارت مستقیم یک مرجع قدرت (معلم)، از طریق تعامل و تبادل نظر، سعی در درک موقعیت و حل مسئله دارند.
فصلهایی که از دید مدیر مدرسه نوید روایت میشوند: این بخشها با زاویهدید اولشخص نوشته شدهاند و تجربه مدیر مدرسه را در مواجهه با بحران ناپدیدشدن معلمان توصیف میکنند. اهمیت این زاویهدید در آن است که رویکرد مدیر -که نماینده سیستم آموزشی است- به چالشها و تصمیمگیریهای او در این موقعیت بحرانی را منعکس میکند. در اینجا میتوان بررسی کرد که آیا گفتمان مدیریتی آموزش تفاوتی با نگاه معلمان و دانشآموزان دارد یا همان منطق سلسلهمراتبی بر آن حاکم است.
فصلهای اصلی که روایت سومشخص دارند: این فصلها دو خط روایی را دنبال میکنند؛ یکی شرایط و وضعیت نوید که در تلاش است معمای معلمان گمشده را حل کند و دیگری، روایت معلمهایی که در فضای آدمفضاییها گرفتار شدهاند. این دو روایت در کنار هم، دو نگاه به آموزش را شکل میدهند: از یکسو دانشآموزی که بدون راهنمایی معلم در جستوجوی پاسخ است و از سوی دیگر، معلمانی که خود را در موقعیتی بیگانه و خارج از نقش سنتیشان مییابند.
این سهلایهای بودن روایت، نهتنها ساختار داستان را متنوع و چندوجهی کرده، بلکه به شیوهای استعاری، سه گفتمان آموزشی را نیز به تصویر کشیده است: یادگیری مشارکتی (گفتوگوهای اینترنتی نوید و تارا)، دیدگاه مدیریتی و بروکراتیک (زاویهدید مدیر) و آموزش سنتی و تغییر آن در مواجهه با موقعیتهای جدید (خط اصلی داستان).
زبان و لحن کتاب، به دقت ارتباط دوسویه میان مخاطب و قهرمانان کتاب را تقویت میکند. این زبان که از زیرلایههای طنز غنی برخوردار است به زبان روزمره نوجوانان نزدیک است؛ همچنین، کنشهای شخصیتها را در لحن دیالوگها تبیین میکند. استفاده آگاهانه نویسنده از بیان و لحن، جایگاه و ویژگیهای شخصیتی قهرمانان داستان را به نمایش میگذارد و در عین حال، گاه با یک اشاره کوچک از تطویل در کلام و متن جلوگیری میکند. تفاوت لحن دانشآموزان و معلمان در موقعیتهای مختلف به نوعی بازنمایی گفتمان قدرت در موقعیتهای مختلف است.
مخاطب نوجوان بهراحتی میتواند با کتاب همراه شود و از آن لذت ببرد. گرهافکنی در همان آغاز داستان اتفاق میفتد و معمای غیبشدن معلمها تا میانه روایت و کارآگاهبازی شخصیت اصلی، کنجکاوی مخاطب را زنده نگه میدارد. در کنار این عنصر معمایی، رابطه میان نوید و مادربزرگِ معلمش نیز بُعدی بیننسلی به داستان اضافه میکند که بر جذابیت آن میفزاید. در نقطهای که راز ناپدیدشدن معلمها آشکار میشود، وجوه معمایی داستان کمرنگتر شده و نویسنده با برجستهکردن طنزِ روابط میان معلمها و فضاییها، انگیزه مخاطب را برای دنبالکردن داستان حفظ میکند. بهویژه که تعاملات معلمها با موجودات فضایی، بازتابی از مشکلات واقعی کلاسهای درس است. اینکه معلمان در موقعیتی قرار گرفتهاند که پیشتر دانشآموزان ناگزیر در آن بودهاند، برای مخاطب نوجوان نهتنها سرگرمکننده، بلکه کنجکاویبرانگیز است. در عین حال، اگر خواننده کتاب یک معلم یا فرد بزرگسال باشد، میتواند در خلال این روایت، به پیشنهادهای ضمنی نویسنده درباره چالشهای آموزشی و مشکلات ساختاری نظام تدریس فکر کند.
در مجموع، «همهی سیبها زمین را دوست دارند» با استفاده از روایتی علمیتخیلی، نهتنها داستانی جذاب برای نوجوانان خلق میکند، بلکه گفتمانهای رایج آموزشی را به چالش میکشد. با قراردادن معلمان در موقعیت دانشآموزان، داستان نشان میدهد که یادگیری، زمانی معنا پیدا میکند که نقشهای سنتی قدرت در کلاس درس بازبینی شوند. پرسش اساسی کتاب این است: آیا آموزش میتواند از یک فرآیند یکسویه و مکانیکی به تجربهای پویا، تعاملی و انسانی تبدیل شود؟ پاسخ این پرسش را میتوان در سرنوشت شخصیتها و تغییر نگرش آنها در طول داستان جستوجو کرد.
نظر شما