یکشنبه ۱ آبان ۱۴۰۱ - ۰۹:۲۹
نویسندگان بی‌آنکه ظرفیت‌های زبانی را بشناسند، می‌نویسند/ نثرشناسی برای مترجمان از نانِ شب هم واجب‌تر است

زهرا نادری معتقد است که نویسندگان صرفِ خلاق بودن شروع می‌کنند به نوشتن، بی‌آنکه ظرفیت‌های زبانی را بشناسند و بتوانند در اثرشان به کار بگیرند و بچه‌ها را جلب کنند. به گمانِ من وضعِ زبانی کتاب‌های کودک و نوجوان هیچ خوب نیست. آنقدر این اشتباهات در بچه‌ها ریشه دوانده که اصلاحِ آن زمان و نیروی زیادی از ما می‌گیرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ بی‌شک ضرورت توجه همه‌جانبه به زبان در ادبیات -به‌ویژه ادبیات کودک و نوجوان- برکسی پوشیده نیست و رفع کاستی‌های این حوزه تنها در سایه بررسی سویه‌های مختلف آن میسر خواهد بود. بنابراین در ادامه پرونده «زبان در ادبیات کودک و نوجوان» و برای بررسی دقیق‌تر آسیب‌های زبانی در ادبیات تالیفی و ترجمه‌ای کودک و نوجوان سراغ زهرا نادری، نویسنده، مدرس داستان‌نویسی کودکان و نوجوانان و از شاگردان جمال میرصادقی، رفتیم.

وی با توجه به تجربیات چندساله‌اش در زمینه تدریس داستا‌نویسی به کودکان و نوجوانان، می‌گوید: «یکی از مهمترین دغدغه‌های ما در کلاس‌های داستان‌نویسی، شخصیت‌هایی‌ است که در داستان‌های آنها، اسم‌های ایرانی ندارند و بچه‌ها حاضر نیستند آن اسم‌ها را ایرانی کنند چون می‌گویند اسامی ایرانی داستان‌شان را خراب می‌کند. این اسامی را تعمیم بدهید به مکان‌ها و جغرافیا و غیره. اینها از راهِ زبان به ادبیات ذهنی کودک و نوجوان راه یافته. چرا؟ چون مترجم نمی‌داند چطور از زبان بهره بگیرد و چطور با کار و شناخت و خلاقیت به انتخاب و بازآفرینی در ترجمه دست بزند.»

نادری در زمینه داستان‌نویسی کودکان و نوجوانان معتقد است که «بچه‌ها پیش از تمرینِ نوشتن، باید کتابخوان‌های حرفه‌ای باشند» و می‌گوید: «نوجوانان پراکنده‌نویس هستند، آنقدر ترجمه خوانده‌اند که زبانِ نوشته‌هایشان اصالت ندارد. کتاب‌های ادبیات روی انسجامِ فکری و اصالت و پختگی زبانِ آنها تأثیر درخوری نداشته است.» در ادامه این گفت‌وگو می‌خوانیم:
 
شما علاوه بر داستان‌نویسی، به عنوان مدرس داستان‌نویسی (برای گروه‌های سنی بزرگسال و کودک و نوجوان) و معاون مدرسه داستان سپندار فعالیت دارید. از داستان‌نویسی گروه سنی کودک و نوجوان و تجربیات‌تان در این حوزه بگویید.
من پیش از تدریس داستان‌نویسی، دبیر ادبیات فارسی بودم و سال‌ها با کودکان و نوجوانان تمرینِ نوشتن کردم. آنجا فهمیدم نوجوانان پراکنده‌نویس هستند، آنقدر ترجمه خوانده‌اند که زبانِ نوشته‌هایشان اصالت ندارد و کتاب‌های ادبیات روی انسجامِ فکری و اصالت و پختگی زبانِ آنها تأثیر درخوری نداشته است. فکر کردم بچه‌ها پیش از تمرینِ نوشتن، باید کتابخوان‌های حرفه‌ای باشند، این شد که خیلی زود، جداگانه درسی با عنوانِ «کتابخوانی» برایشان تدارک دیدیم. در واقع آن درس و درسِ نگارشِ کتاب‌های درسِ مدرسه، تجربه و تمرینِ مناسبی بود که بتوانم بفهمم کودکان و نوجوانان از کدام مسیرها به درست نوشتن می‌رسند. بعد که با همراهیِ استاد جمال میرصادقی مدرسه داستانِ سپندار را راه‌اندازی کردیم، کودکان و نوجوانانی به ما پیوستند که سال‌ها بود می‌نوشتند و با بچه‌های عادی در زمینه تخیل و نوشتن متفاوت بودند. تجربه‌ام به من می‌گوید بچه‌ها از خواندن به نوشتن می‌رسند و بیشتر با تخیل سروکار دارند تا با تجربه زیسته. حادثه‌ها برای آنها کلی است و با جزئیات سروکار کمتری دارند و چون در عالمِ کودکی و نوجوانی و کم‌خبری به سرمی‌برند، در نتیجه جدا کردنِ آنها از این دنیا که لازمه زیست و اندیشه‌شان است اشتباه است. بنابراین نباید با آنها از عناصرِ داستان حرف بزنیم و آنها ضمن خواندن و نوشتن و تحلیل کردن به سرنخ‌هایی می‌رسند که باید بلد باشی با روشی شبیه به روش سقراطی آنها را با مساله روبه‌رو کنی تا درگیرِ پرسش‌هایِ دیگری شوند و شباهت‌ و تفاوت نوشته‌هایشان با دیگران را بازیابی کنند. نکته دوم همراهی با تخیلِ آنهاست، باید بتوانی از دیدِ آنها جهان را ببینی و برای ورود به جهان واقع مسیرهای تازه‌ای را همراه با آنها طی کنی.
 
کیفیت و جایگاه آثار ارائه شده از سوی داستان‌نویسان رده سنی کودک و نوجوان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
باید بگویم از نگاهِ من، در سطح جهان، نویسنده‌های کودک و نوجوان دو دسته‌اند؛ یک دسته نویسندگانی هستند که در جایگاه سنی خودشان نشسته‌اند و برای کودکان و نوجوانان می‌نویسند و دسته بعدی نویسندگانی هستند که می‌کوشند ازچشمِ کودک و نوجوان جهان را ببینند و دوربینِ آنها از زاویه دیدِ این رده سنی خارج نمی‌شود. تجربه‌ام به من می‌گوید بچه‌ها اتفاقاً با نویسندگانِ دسته دوم ارتباط بهتری می‌گیرند چون فکر می‌کنند جزئی از جهانِ داستانِ نویسنده هستند، درواقع، کار نویسندگان دسته دوم دشوارتر است، چون آنها به اقبال از داستان‌هایشان کاری ندارند و همان کاری را می‌کنند که بهتر است بکنند، ولی دسته اول گوشه چشمی هم به فروش دارند و در اصل برای والدینِ بچه‌ها و برایِ خوشامدِ آنها می‌نویسند.
در ایران تعداد نویسنده‌های خوب، شاید نزدیک به تعداد انگشتان دست باشد؛ کسانی که می‌دانم انواع بچه‌ها را راضی می‌کنند؛ این میان، به شهرتِ نویسندگان کاری ندارم؛ چون به چشم می‌بینم که خوشبختانه کودکان و نوجوانان مثلِ ما در قید و بندِ القاب و عناوین نیستند و آنچه را دوست دارند، انتخاب می‌کنند؛ اما اگر بخواهم از وضع ترجمه برای این رده‌های سنی بگویم بهتر است بگویم تعداد مترجمان خوب به مراتب از تعداد نویسندگانِ خوب هم کمتر است، چون غالباً مترجمانِ کودک و نوجوان از ساختار داستان و انواعِ داستان شناخت کمی دارند و کم نمی‌بینم «نوعِ ادبیِ» درج‌شده رویِ کتاب‌ها را که از دور داد می‌زند مترجم نمی‌دانسته «چه» را «چگونه» و برایِ «که» ترجمه می‌کند، اما مترجمانی کاربلد هم هستند که با شناخت و آگاهی دست به ترجمه می‌زنند و می‌دانند چه اثری را چطور در بسترِ زبانیِ درست، برای مخاطبِ مقصد آشنا کنند.
 
اغلب سوژه‌هایی که داستان‌نویسان کودک و نوجوان برای نگارش انتخاب می‌کنند، چیست؟
در واقع اگر کودکان و نوجوانان را جدا کنیم، باید بدانیم اغلبِ نوشته‌های کودک یا قصه‌اند یا داستان‌هایی که از ساختارهای قصه بهره می‌گیرند و تصویرسازیِ کتاب‌های کودک یکی از عناصر ترکیبیِ این قصه‌ها هستند و داستان‌هایی را می‌شناسیم که با تصویر نوشته شده‌اند و تصویر چیزی جدا از متنِ قصه یا داستان نیست. این روزها با رشد مهارت‌های فلسفی برای کودکان، داستان‌های فلسفی برای کودکان هم رشد کرده‌است و اینگونه داستان‌ها معمولاً از روش پرسشگری و معرفت‌شناسی به جهان کودکان راه می‌یابند و پنجره‌هایی تازه به روی فکر کودکان بازمی‌کنند. قصه‌ها هم در بسیاری سرزمین‌ها انواعی دارند و از دیدگاهِ زمانی، یا قصه‌هایِ کهنه هستند و یا قصه‌هایی نوساخته و یا برگرفته از قصه‌هایِ کهنه یا نو. البته که می‌دانیم قصه‌های کودکانه‌ انواعی ازجمله افسانه‌ها هم دارند که به گمان من این نوع در اروپا رشد بیشتری داشته است و درونمایه‌های داستان و قصه برای کودکان بیشتر از طبیعت و روابط دوستانه و خانوادگی و زندگیِ موجودات غیرانسانی بهره می‌گیرد و جانداراِنگاری و به‌ویژه انسان‌اِنگاری از پرتکرارترین مضامینِ داستان‌های کودک است. به‌گمانم مضامینِ تازه علمی از جمله کهکشان‌شناسی هم دستمایه بسیاری از داستان‌های کودک است. اما درباره داستان‌های نوجوانان باید بگویم نوجوانان اغلب رمان می‌خوانند و علاقه کمتری به داستان کوتاه دارند، اگرچه قالب دوم هم کمتر نوشته می‌شود، ولی باید بدانیم نوجوانان مایلند ساعت‌ها سر در رمان‌های قطور کنند و هرچه گیرایی کتاب بیشتر باشد دوست دارند تمام‌ناشدنی‌تر هم باشد. تا جایی که من می‌دانم در نوجوانی، دخترانگی و پسرانگی با آن ویژگی‌های خلقی و روانیِ متفاوت، در انسانها بروز بیشتری پیدا می‌کند، بنابراین نوع کتابهایی هم که نوجوانان می‌خوانند متفاوت می‌شود. مثلاً دخترها بیشتر به موضوعات عاشقانه و هراسناک و سحرآمیز علاقه نشان می‌دهند و پسران به کتابهایی که با علوم سروکار داشته باشد و یا ابرقهرمانانی که وضعیت و موقعیتی را دگرگون می‌کنند.
البته که موضوعات قصه‌ها و داستان‌ها بسیار متنوع‌تر از این موارد است و برشمردن و بررسی آنها به پژوهش‌هایی دقیق‌تر نیاز دارد.
 
آثار خلق شده از سوی داستان‌نویسان کودک و نوجوان چه نسبتی با آثار منتشر شده گروه سنی کودک و نوجوان از سوی نویسندگان بزرگسال دارد؟
همانطور که اشاره کردم نوع نگاه کودکان و نوجوانان و ویژگی‌های فکری آنها با بزرگسالان متفاوت است. تخیلی که کودکان و نوجوانان در نوشتن داستان‌هایشان از آن بهره می‌برند ارتباط کمتری با جهان واقع دارد. آنها در مرحله کشف هستند؛ اما بزرگسالان برای تحلیلِ کشفیات پیشین خود می‌نویسند و ای‌بسا در زمان تحلیل، کشف‌های تازه‌تری هم به جهانبینی‌شان اضافه شود. به گمانِ من کودکان و نوجوان غریزی می‌نویسند و با تقلید به نوشتن می‌رسند، اما بزرگسالان می‌کوشند با شناخت بنویسند و تا می‌توانند از تقلید دور شوند. تقلید برای کودکان  ناخودآگاه اتفاق می‌افتد، مثلاً روزی در کلاس داستان‌نویسی کودک و نوجوان یکی از بچه‌ها داشت داستانش را می‌خواند و من بی‌برو‌برگرد می‌دانستم به‌تازگی داستانی از چارلز دیکنز خوانده، بنابراین بعد از داستانِ او، از همه پرسیدم به‌تازگی چه داستان‌هایی خوانده‌اند و آن هنرجو هم گفت دیکنز را دوست دارد و دقایقی با اشتیاق از زیبایی داستان‌های او تعریف می‌کرد و نمی‌دانست چه اثری از او گرفته است.
 
با توجه به تجربیات شما در این حوزه، از نقش و جایگاه زبان در آثار کودک و نوجوان بگویید. مهم‌ترین دغدغه‌های این بخش را چه می‌دانید؟
باید بدانیم این رده‌های سنی در حال کشفِ زبانی هستند و از آنجا که کتاب‌های ترجمه در بازار بسیار برانگیزاننده‌تر و فراوان‌ترند، بچه‌ها به این کتاب‌ها علاقه بیشتری دارند و از اشتباه‌های رایج در نثرهای مترجمان استفاده می‌کنند. همین است که باید بدانیم نقش و جایگاهِ زبان از مهمترین کارهایی است که باید در حوزه نشر برای کودک‌ و نوجوان به آن توجه کنیم. یکی از مهمترین دغدغه‌هایی که ما در کلاس‌های داستان‌نویسی داریم شخصیت‌هایی است که در داستان‌های آنها، اسم‌های ایرانی ندارند و بچه‌ها حاضر نیستند آن اسم‌ها را ایرانی کنند چون می‌گویند اسامی ایرانی داستان‌شان را خراب می‌کند. این اسامی را تعمیم بدهید به مکان‌ها و جغرافیا و غیره. اینها از راهِ زبان به ادبیات ذهنی کودک و نوجوان راه یافته، چرا؟ چون مترجم نمی‌داند چطور از زبان بهره بگیرد و چطور با کار و شناخت و خلاقیت به انتخاب و بازآفرینی در ترجمه دست بزند. داستان‌های ایرانی هم اغلب وضع بهتری ندارند و نویسندگان صرفِ خلاق بودن شروع می‌کنند به نوشتن، بی‌آنکه ظرفیت‌های زبانی را بشناسند و بتوانند در اثرشان به کار بگیرند و بچه‌ها را جلب کنند. به گمانِ من وضعِ زبانی کتاب‌های کودک و نوجوان هیچ خوب نیست و از بزرگترین چالش‌های من هم برای داستا‌نویسیِ این رده سنی، همین مساله زبانی است و آنقدر این اشتباهات در بچه‌ها ریشه دوانده که اصلاحِ آن زمان و نیروی زیادی از ما می‌گیرد.
 
در بحث آثار ترجمه‌ای، برخی از مترجمان و منتقدان معتقدند که برای ترجمه روان و قابل‌فهم، مطالعه پیوسته آثار در زبان‌ مقصد برای مترجمان الزامیست. تحلیل شما دراین‌باره چیست؟
من فکر می‌کنم مبدأ و مقصد ندارد. مترجم باید احاطه‌ای دو سویه بر زبان‌ها داشته باشد. برای نمونه آن مترجمی که هنوز روی ظرفیت‌های زبانیِ زبانِ مادری‌اش مسلط نیست چطور می‌تواند یک اثر از زبان مادری‌اش را به زبانی دیگر برگرداند، حال آنکه زبان مقصد را از زبان مادری هم بهتر بفهمد و وارونه آن. چطور ممکن است ما بخواهیم متنی را از زبان مبدأ ترجمه کنیم و زبان مقصد را خوب نشناسیم. در ترجمه داستان که کار بسی دشوارتر است. اتفاقاً در کلاس‌های داستان مترجمانی شرکت می‌کنند که می‌خواهند ساختار داستان و ویژگی‌های زبانیِ فارسی را بهتر بشناسند و بتوانند متن‌های نویسنده‌های مختلف را تفکیک کنند.
 
مطالعه آثار در زبان مبدا و مقصد چه نسبتی با کیفیت ترجمه دارد؟
نثرشناسی برای مترجمان از نانِ شب هم واجب‌تر است؛ چراکه باید بتوانند در زبانِ مبدأ و مقصد شگردهای نثری نویسندگان گوناگون در آن زبان‌ها را خوب بشناسند و باید بدانند هر نوع از داستان ویژگی‌های زبانی و نثری ویژه‌ای را می‌طلبد. این است که مثلاً زبانِ صادق هدایت در بوف کور زمین تا آسمان با نثرِ احمد محمود در همسایه‌ها فرق دارد. فکر کنید این نکته در زبان‌های دیگر هم صادق است، پس ما چطور می‌توانیم اثری را از زبانی به زبانی دیگر برگردانیم و بر شیوه‌های نگارشی و ظرفیت‌های زبانیِ هر دو زبان مسلط نباشیم. کار دشوار است وگرنه ما می‌توانستیم بگویم به اندازه تعدادِ مترجمان، مترجم خوب داریم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط