عبدالله آلبوغبیش، استادیار و رییس مرکز تحقیقات میانرشتهای زبان و ادبیات دانشگاه علامه طباطبائی تاکید دارد که عواملی چون حرکت از فلسفه مدرن به سوی فلسفه میانفرهنگی، گذار از مرزبندیهای سیاسی به سوی شکلگیری جوامع چندفرهنگی، انتقال از دوره یا وضعیت مدرنیستی به پسامدرنیسم و در نتیجه، به حاشیهروی ساختارگرایی در برابر پساساختارگرایی برخی از عوامل بسترساز برای ظهور رویکرد نوین در مطالعات تطبیقی ادبیات است.
آلبوغبیش با اشاره به اینکه به موازات دگرگونیها و فراشدهای فلسفی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در قلمرو زیست انسانی، راهبردها و استراتژیهای مطالعات تطبیقی ادبیات نیز تغییر یافتهاست، افزود: این حوزه معرفتی در مراحل نخستین شکلگیری و متناسب با عوامل فلسفی، سیاسی و اجتماعی، ماهیتی تاریخ ادبیاتی داشت و از دل تاریخ ادبیات برون تراویده بود و پژوهشگر تطبیقگرا میکوشید امتداد تاریخ ادبیات ملی خویش را در ادبیات بیگانه بکاود. در مراحل بعدتر و به موازات تغییر در نظامهای فلسفی و معرفتی، بروز عوامل متعدد فرهنگی و نیز، در پرتو رخدادهای اجتماعی و اقتصادی، مطالعات تطبیقی ادبیات سازمانبندی متفاوتی نسبت به گذشته یافت و در همین سیاق، رویکردهای آن هم دگرگون شد. در این مرحله که از آن با عنوان مکتب نقدبنیاد میتوان یاد کرد، مطالعات تحلیلی و انتقادی جانشین مطالعات تاریخ ادبیاتی شده، پژوهشگر تطبیقگرا از زاویهای نقادانه به مطالعات تطبیقی میپردازد و چشماندازی جهانشمول برای آن تعریف میکند.
گذار از متن محوری به سوی میان رشتگی
وی به بیان ویژگیهای ادبیات تطبیقی نوین پرداخت و توضیح داد: مطالعات تطبیقی ادبیات ماهیتی متفاوت از گذشته یافتهاست و در پارهای از مولفهها از مکتبهای پیشین و به طور خاص از مکتب نقدبنیاد متمایز میشود. از جمله مولفههای ادبیات تطبیقی جدید میتوان به گذار از متن محوری به سوی میان رشتگی، گذار از اروپامحوری به سوی قلمروهای غیر اروپایی، تعریف دامنه مطالعاتی متفاوت از دوره پیشین، گذار از ابرمتنها به سوی خرده متنها و استفاده از فراروش به جای روش اشاره کرد.
آلبوغبیش همچنین با بیان اینکه فراروش برون تراویده از خصوصیت میانرشتگی و فرارشتگی مطالعات نوین در حوزههای معرفتی گوناگون و نشانگر نوعی تکثر معرفتشناختی و روششناختی است، گفت: فراروش به معنای به رسمیت شناختن مشارکت دانشهایی است که میتوانند در حل مسایل و چالشهای پیچیده زیست و زندگی انسان امروزی سهیم و دخیل باشند. پژوهشگر تطبیقگرا در تحلیل متون ادبی از هر ابزار و امکان مناسبی میتواند بهره گیرد، متن را واسازی و واگشایی کند و در عین حال، باید به این نکته نیز اذعان کند که راهحلهای عرضه شدهاش راهکارهای نهایی برای فهم و درک متن نیستند، بلکه تنها بخشی از راهکارهای ممکن به دست داده شده هستند.
رییس مرکز تحقیقات میانرشتهای زبان و ادبیات دانشگاه علامه طباطبائی اذعان کرد: تجربه بشری و چالشهای کلان زیستجهان انسانی سویههایی چندبعدی و چندساحتی دارند و گرهگشایی از آنها به یک تخصص یا یک رشته منحصر نیست. صحه گذاشتن بر این مساله، ما را به سوی این امر سوق میدهد که ورود، مشارکت و همکاری علوم تجربی و انسانی مختلف نظیر علوم اجتماعی، علوم سیاسی، بومشناسی در مطالعه و فهم ابژههای ادبی را به رسمیت بشناسیم. این امر، یک گام رو به جلو در گشودن دروازههای تخصصهای تکرشتهای در تعامل با رشتههای همجوار و پیرامونی و یک نوع پل زدن به سوی دیگری در حوزههای علمی و معرفتی است.
وی در پایان گفت: به همان میزان که پژوهشگران ادبی قلمروهایی را برای پژوهش محققان علوم اجتماعی و سیاسی در متن ادبی فراهم میآورند، محققان علوم اجتماعی و سیاسی نیز باید ظرفیتهای ادبی متن در پیشبرد تفکر نهفته در ورای متن و اساسا باید ماهیت ادبی متن را به رسمیت بشناسند. دستیابی به این هدف نیز به معنای تحقق میانرشتگی و همان تعامل و همکنشی میان تخصصهای مختلف در درک و حل پیچیدگیهای تجربه انسانی است. بر این مبنا و با تکیه بر الگوی فرا روش میتوان رویکردی را در پیش گرفت که در آن، به موازات بهرهگیری از امکانات و اصطلاحات علوم اجتماعی یا علوم سیاسی به عناصر و مولفههایی نظیر عنوانپردازی روایت و خوانش دلالتهای گسترده آن، پردازش شخصیت در روایت، توصیفهای پردازش شده در متن، تحلیل و واگشایی زمان و مکان در متن ادبی، نمایاندن صفبندیهای سیاسی یا اجتماعی یا جنسیتی در روایت از رهگذر نوعشناسی واژگان و نحو جملات و به طور کلی واکاوی زبان متن، واسازی متن و بنفکنی رابطه سوژه و ابژه، کشف روابط بینامتنی احتمالی در متن مورد مطالعه با متون ادبی همژانر آن و موارد مشابه پرداخته شود و این موارد را همسوی با مطالعات علوم دیگر در نظر گرفت. بر همین اساس، ما با اصطلاحاتی درهم آمیخته نظیر عنوانپردازی زیستبومگرایانه یک متن ادبی یا آوارگی مکانی شخصیت در روایت و موارد مشابه مواجه میشویم.
نظر شما