در تمام سالهای بعد از جنگ بوسنی به دلایل مختلف، کمتر در سینما، کتاب و ادبیات ایران و دنیا به جزییات این جنگ عجیب پرداخته شده است.
در آن میان تنها کشور دنیا که به کمک مردم رنجدیده در محاصره رفت، ایران بود. البته به دلیلی که درباره آن صحبت نمیشود، کسی آن طور که باید درباره این حضور، ابعاد و چند و چون آن سخن نگفته است. تنها ردپای این حضور را در خاطرات بازگو شده چهرههای معدودی چون سعید قاسمی، رضا برجی، نادر طالبزاده و... میتوان یافت که البته هیچ کدام در قالب کتاب ثبت نشده است مگر مواردی معدود مثل کتاب خاطرات کاوه ذاکری.
در تمام سالهای بعد از آن ماجرا به دلایل مختلف، کمتر در سینما، کتاب و ادبیات ایران و دنیا به جزییات این جنگ عجیب پرداخته شده است. تنها گاهی در رسانه به بهانه سالگرد یا رویدادی، ردی از ماجرا در حد همان تکرار کلیات قبلی یافت میشود.
در این سه دهه اما در گوشه و کنار با تلاشهای فراوان افرادی گمنام و کوشا این روایتها کمکم در کتابها جمع شدهاند. در قلب سطور و واژههای این کتابها نمایی از آنچه طی سه چهار سال در سارایوو، سربرنیتسا، گوراژده، موستار و... اتفاق افتاده، ثبت شده است.
در چند سال اخیر مراسم مارش میرا و راهپیمایی مربوط به آن که هرسال در تیرماه در بوسنی و هرزگوین برگزار میشود، کتابها نیز به نماد یادآوری این جنگ تلخ تبدیل شده است.
در همین سالها حضور گروههایی از ایران در مارش میرا و ترجمه چند کتاب ارزشمند از سوی ناشران ایرانی همچون ستاک، کتابستان معرفت، سوره مهر، شهید کاظمی و... درباره ماجراهای جامانده در دهه نود میلادی موجب شده که اکنون راحتتر بتوانیم درباره آن صحبت کنیم.
مرور کتابهایی از خاطرات مدافعین شهر، زنان و کودکان مصیبت دیده، خبرنگاران و عکاسان جنگی دنیا که در آن مقطع توانستند خودشان را به بوسنی برسانند، در کنار اندک روایتهایی که از جنایتکاران چتنیک و صرب همه نشان میدهد جنگ بوسنی یک تجربه تاریخی بزرگ و قابل بازخوانی برای ماست. از زاویه آنچه رخ داد و آنچه روایت شد. روایتی که در یک توافق نانوشته جای ایران در آن خالی است. شاید اکنون وقت آن باشد که با پرونده «تمامخوانی یک نسلکشی» در آیینه کتابهای ارزشمندی که هست، درباره این جای خالی بیشتر صحبت کنیم.
نظر شما