به همین سبب است که در این تمدن ابوعمران موسی بن میمون یهودی در کنار دیگر اندیشمندان، در زمره فیلسوفان جهان اسلام به شمار میآمد و البته ملحدانی چون زکریای رازی، ابن راوندی و ابن مقفع نیز به آسودگی آرا و عقاید خود را مطرح کرده و تحمل میشدند. با این اوصاف اما هرگاه پای اهالی سیاست به میان میآمد، این آزاداندیشی وضعیت خونباری به خود میگرفت که سرگذشت تلخ و غمناک شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی و حسین بن منصور حلاج از آن جمله است. سرگردانی و مسافرتهای بیجای شیخ الرییس ابن سینا نیز در این وادی تبیین میشود.
امام فخر رازی و آزاداندیشی
یکی از آزاداندیشان در تمدن اسلامی ابوعبدالله محمد بن عمر بن حسین بن حسن تَیْمیِّ بَکْریِّ طبرستانی رازی (درگذشته به سال ۶۰۶ هجری در هرات) اندیشمند، فقیه و متکلم مشهور اشعری است. او را که امام المشککین خواندهاند در زمانه خود بر همه علوم عقلی و نقلی احاطه داشت. دانش او در حوزههای کلام، فقه و تاریخ نیز اکنون در تواریخ رسمی فلسفه اسلامی مشهور است. از ویژگیهای دیگر رازی، تمکن مالی بسیار بالای اوست که باعث شد ضمن توانایی برای مسافرت و دیدن علمای هر دیار، با فراغ خاطر به بحث و جدل بپردازد و بنویسد. در میان آثار او نیز هرگونه کتابی دیده میشود از شرح و نقد فلسفه گرفته تا تفسیر قرآن و نهج البلاغه و حتی کتابی در علم طب. کتابهای او آزاداندیشیاش را نیز نشان میدهد. به این فکر کنید که چرا یک متکلم اشعری باید به سراغ شرح نهج البلاغه میرود؟
در تاریخ ثبت است که امام فخر رازی از شاگردان شیخ مجدالدین جیلی، برترین استاد فقه و اصول در زمانه خود و همچنین از مشهورترین اندیشمندان و متکلمان وقت بود. بنابراین او و سهروردی همدوره بوده و در محضر یک استاد علم آموزی کردهاند. به عبارتی فخر رازی دومین شاگرد مشهور مجدالدین جیلی است و خصلت نقادانه او را به یادگار بهره برده است. فراموش نکنیم که مجدالدین جیلی، به گزارش ابنخلکان، از شاگردان محمدبن یحیی بن ابی منصور نیشابوری بود که او از شاگردان برجسته امام محمد غزالی به شمار میرفت. بنابراین فخر رازی با دو واسطه از شاگردان حجتالاسلام غزالی است.
حنا الفاخوری و خلیل جر در کتاب «تاریخ فلسفه در جهان اسلامی» (ترجمه عبدالمحمد آیتی منتشر شده توسط انتشارات علمی و فرهنکی) نوشتهاند که فخررازی حتی پیش از سهروردی سعی در تدوین نظام فکری اشراقی داشت، اما نتوانست به منابع حکمت حکمای مشرق که در عهد فلاسفه خسروانی «فرس» وضع شده بود، دست یابد.
فخر رازی و نقد ابن سینا؛ شارحی در مقام قدح و جرح
از مهمترین کتابهای فلسفی امام فخر رازی، شروح او بر آثار ابن سیناست. «شرح اشارات و تنبیهات» در کتابی با عنوان «الانارات فی شرح الاشارات» و دیگر شرح «عیون الحکمه» و البته «شرح مشکلات کتاب القانون» که کتاب اخیر با تصحیح نجفقلی حبیبی توسط انتشارات کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی منتشر شده است. اشارات و تنبیهات که کتاب مشهوری است، اما «عیون الحکمه» یا «الموجز» کتابی است که در نهایت ایجاز که ابن سینا در آن احکام سه گانه حکمت نظری را به زبان عربی نوشته است.
به اعتقاد غلامحسین ابراهیمی دینانی در کتاب «ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام» (منتشر شده توسط انتشارات طرح نو) امام فخر رازی در شرح اشارات تمام قوه فکری خود را به کار برده و هویت اندیشه خویش را که «ضدیت با فلسفه» است آشکار کرده است. او در شرح سخنان ابن سینا جانب انصاف را رعایت نکرده و در مقام ایرات و اعتراض به کلمات شیخ الرییس راه افراط را طی کرده است. مسالهای که از دید بزرگی چون خواجه نصیرالدین طوسی نیز پنهان نماند و او که خود یکی از بزرگترین شارحان «اشارات و تنبیهات» است، میگوید که شرح فخر رازی بر اشارات نه شرح که قدح و جرح است. یا به عبارتی فخر رازی نسبت به نظام فکری ابن سینا موضع خصمانه داشته و در شرح سخنان خود جانب انصاف و بیطرفیِ عالمانه را رعایت نکرده است.
به عنوان مثال او بر خلاف ابن سینا همه تصورات را بدیهی میداند. عجیب آنکه این نظریه را هیچکدام از فلاسفه اسلامی قبل و پس از رازی نداشتهاند. او در این باره نوشته است که تصور چیزی نیست که از طریق طلب و اکتساب به دست آید، زیرا آنچه مورد طلب و اکتساب واقع میشود یا معلوم است یا مجهول. اگر مجهول باشد هرگز نمیتوان آن را به دست آورد چون علاوه بر آنکه طلب مجهول مطلق ممتنع است این مساله نیز مطرح میشود که بر فرض بدست آوردن یک تصور مجهول چگونه میتوان دریافت که آنچه به دست آمده همان تصوری است که مورد طلب بوده است؟ اما اگر آنچه مورد طلب و اکتساب قرار گیرد، معلوم باشد به ناچار علم به آن شی حاصل میشود و تحصیل حاصل امری ممتنع به شمار میآید. (شرح اشارات و تنبیهات فخر رازی توسط انتشارات کتابخانه عمومی حضرت آيت الله العظمی مرعشی نجفی (ره) منتشر شده است.)
از دیگر آرا و عقاید فلسفی فخر رازی این است که او وجود ذهنی را انکار میکند و علم را جز نوعی اضافه چیز دیگر نمیشناسد. بر اساس همین نظریه است که او هیچگاه نمیتواند در منظومه فکری خود قاعده «اتحاد عاقل و معقول» را بپذیرد. رازی با اثبات قوه حافظه در انسان به این نتیجه میرسد که صرف حصول صور در ذهن، علم نیست، زیرا در بسیاری از موارد صورتهای ادراک شده در خزانه حافظه موجود است، اما نفس ناطقه از آنها غفلت دارد. این رای مطابق با نظر و رای هیچ فیلسوف و یا متکلمی در جهان اسلام نیست.
هرچند که این مباحث فخر رازی در نظر اهل اندیشه از وادی انصاف خارج شدن است اما نباید آزاد اندیشی فخر رازی را فراموش کرد. او در مسیر نقد ابن سینا نخواسته که دربست پیرو اندیشه او باشد. به این نکته این را هم اضافه کنید بدیهی دانستن همه تصورات، حتی مخالف آرا و عقاید دیگر فیلسوفان جهان اسلام است. فخر رازی از این نکته که نظرش بر خلاف دیگران باشد، هیچ هراسی به خود راه نداده و با تکیه بر براهین و استدلال نظر خود را بیان کرده است. امام فخر رازی همچنین کتابی دارد با عنوان «مباحث مشرقی» که در آن به صراحت اعلام کرده که تقلید از گذشتگان و پذیرش بی چون و چرای سخن آنان مردود است.
فخر رازی فقط بر طریق احتجاج بود
جریان نقد و تکفیر فیلسوفان توسط غزالی مشهور در تواریخ است. استفاده از حربه تکفیر در کنار نقدهای بنیان برافکن باعث شد تا فلسفه هیچگاه نتواند دوباره در قامت مشایی قد علم کند. حتی نقدهای بزرگی چون ابن رشد بر نقدهای غزالی در «تهافت التهافت» نیز کارساز نبود.
نقدهای فخر رازی نیز مانند استادِ استادانش نقدهایی بنیان برافکن بود، اما او بر خلاف غزالی هیچگاه زبان به تکفیر و تفسیق نگشود. فخررازی فقط بر طریق احتجاج و استدلال بود. او اگر به ابن سینا نقد و آرای او نقد وارد میکرد در مقابلش رای و نظری دیگر را میپذیرفت. او هیچگاه زبان به تکفیر نگشود و کسی را طعن و تفسیق نکرد. بنابراین دشمنی او از نوع کلامی است و با شخصیت مخالفان فکریاش کاری نداشته است. نباید فراموش کرد که فخر رازی در کنار دیگر بزرگانی چون سید مرتضی و ابن طفیل، حسین بن منصور حلاج را از اولیاالله میدانست و مانند دیگران او را جرح و طعن و یا تکفیر نکرد.
شاید یک دلیل مهم برای این روش سیر و سلوک نزد فخر رازی عقلگرا بودنش باشد. رازی به قول ابراهیمی دینانی در زمره پیروان اصالت عقل بود و کمال آدمی را در استکمال عقل نظری میدانست. او در هنگامه تعارض میان عقل و نقل نیز قانونی را بیان کرده که به روشنی بر اصالت عقل دلالت میکند.
فخر رازی معتقد است هنگامی که عقل با نقل در تعارض قرار میگیرد، این تعارض از چهار صورت بیرون نیست؛ صورت اول این است که به مقتضای هر دو عمل شود. صورت دوم این است که این تعارض موجب تساقط شده و هر دو از درجه اعتبار ساقط شود. صورت سوم این است که حکم نقل پذیرفته شود و حکم عقل مورد انکار قرار گیرد. صورت چهارم این است که به حکم عقل تسلیم شده و دلیل نقلی را تاویل کنیم.
نظر شما