در این تابستان میتوان فعالیتهای سرگرمکننده متنوعی انجام داد؛ از کتابخواندن گرفته تا دیدن فیلم، انیمیشن و انیمه متناسب با روحیه و سنشان و همچنین بازیهای فردی و گروهی در خانه و محله. حسوحال هر کدام از این فعالیتها با هم فرق دارد و انجام هر کدامشان نیز به سازوکار مشخصی نیاز دارد. برای انتخاب کتاب یا فیلم خوب باید پدر و مادر و فرزند با هم همفکری کنند تا روحیه، سن و علایق کودک یا نوجوان در آن لحاظ شود. علاوهبر این، برای انتخاب و اجرای یک بازی نیز باید بچهها به یک نقطه مشترک برسند که همان گروهی انجامدادن و مشارکت در بازی است تا بتوانند از بازیشان به اندازه کافی لذت ببرند.
اما در این مطلب میخواهیم به یکی دیگر از فعالیتهای تابستانه اشاره کنیم که بسیار جذاب، لذتبخش و خوشحالکننده است. احتمالا بیشتر بچههای امروز هم مثل کودکی پدرها و مادرهایشان، در خانه با خود و عروسکشان بازی میکنند. آنها در این بازیکردن به نوعی در حال تمرین نمایش هستند و نمیدانند. خالهبازیهای دوران کودکی نمایشهایی هستند که به طور غیرمستقیم ایفا کردن نقشهای مختلف را به ما یاد میدادند و به بچههای امروز هم یاد میدهند. اکنون مفاهیمی مانند نمایش و نمایشنامه تعریف کلان و بزرگسالانهای دارند؛ اما بیایید درگیر آن نشویم و نمایش را مثل همان خالهبازیها کاری ساده، صمیمی و لذتبخش بدانیم.
درست است که اکنون در فصل تابستان به سر میبریم؛ اما میخواهم از بهار و زمستان برایتان بگویم. کتاب «بهار بود و زمستان» نمایشنامهای است برای سه تا ششسالهها که میتوانند در فضایی شاد و تعاملی آن را با هم اجرا کنند و از تماشایش لذت ببرند.
این اثر را مصطفی رحماندوست سروده و ملیکا سعیدا تصویرگری کرده است. صفحه اول را که ورق میزنید ساختار نمایشنامهگونه بودن اثر به شما نشان داده میشود. شاعر مشخص کرده است کدام مصرعها را باید چه کسانی بگویند؛ اما این افراد انسان نیستند بلکه در این نمایشنامه یکی «بهار» میشود و دیگری «زمستان» و البته نفر سومی هم داریم به نام «عید» که در صفحات پایانی، کَلکَل بهار و تابستان را به نقطه مشترک میرساند.
این شعر نمایشی اینطور شروع میشود:
هر سه: آن، مان، نباران
بهار بود و زمستان
و روز عیدِ خندان
زمستان: زمستانم، سوز دارم و زور دارم
سرمای ناجور دارم
بهار: من بهارم، سبزه دارم، گل دارم
غنچه دارم، چَهچَه بلبل دارم
زمستان: سبزه و گل دوست ندارم
نم نم و دونه دونه
برف سفید میبارم
بر سرِ بام و خونه
بهار: خیلی بده گلها رو دوست نداری
سر به سر پرندهها میذاری
این بگو و آن بگو ادامه دارد و بهار و زمستان به کَلکَل خود ادامه میدهند تا اینکه سروکله عید پیدا میشود و آنها را متوجه این مسئله میکند که وجود هر دو لازم است. این شعر نمایشی آهنگین است و با کلمات سادهای که دارد بیان هر مصرع را برای اجراکننده نمایش آسان میکند. کودکان سه تا شش سال که میخواهند این نمایش را اجرا کنند به سادگی میتوانند مصرعهای خود را حفظ کنند و خیالشان راحت باشد که حین اجرا به مشکلی برنخواهند خورد.
یکی دیگر از نکات مثبت این شعر نمایشی در محدود بودن تعداد اجراکنندههاست. با توجه به اینکه فقط به سه نفر برای اجرای این نمایش نیاز است، کودکان میتوانند در همان جمع کوچک دوستانه خود این نمایش را اجرا کنند و درگیر پیدا کردن کودکان بیشتری نباشند. به این صورت این نمایش حتی میتواند در خانهها و بین پدر، مادر و کودک اجرا شود؛ اینطور خاطره خوشحالکنندهای که برای کودک ساخته میشود رنگ و بوی خانواده هم خواهد داشت.
«بهار بود و زمستان» نمایشی جمعوجور است؛ به این صورت که میتوان با چند نشانه مرتبط به طبیعت، لباس و ظاهر بازیگران این نمایش را هم فراهم کرد. برای مثال میشود یک لباس سبز به تنِ بازیگر «بهار» کرد و به «زمستان» هم گفت لباسی سفید بپوشد. برای «عید» هم میشود یک لباس گلگلیِ صورتی انتخاب کرد که احتمالا در هر خانهای وجود دارد: حتی در کمد لباسهای مادر.
«بهار بود و زمستان» حالوهوای تابستانه ندارد؛ اما آنقدر فضای نمایشی و بازیگونه دارد که انتخاب کاملا مناسبی برای یک فعالیت تابستانه لذتبخش و هیجانانگیز خواهد بود؛ فعالیتی که هم کتاب در آن سهم دارد و هم هنرهای نمایشی.
این اثر را انتشارات سوره مهر در ۱۲ صفحه مصور رنگی منتشر کرده است.
نظر شما