علی اکبر رشاد، نویسنده کتاب نظريه ابتناء، در جلسه نقد اثرش گفت: در نظريه نيازي به تعريف دين نداريم. نظريه بايد تعميم پذير باشد و بتواند همه تصورها و تلقيها را تفسير كند./
کتاب «نظریه ابتناء» نوشته علیاکبر رشاد، ريیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی از اسفند ماه، توسط سازمان انتشارات این پژوهشگاه روانه بازار نشر شده است.
در نشست عصر ديروز، ابتدا رشاد چكيده بحث را اينگونه بيان كرد: این نظریه، چهار اصل کلی دارد؛ اول، فرآیندمندی تکوّن معرفت و برآیندوارگی معرفت دینی، دوم، دوگونگی سازکارهای دخیل در تکون معرفت دینی و بالتبع امکان سرگی و ناسرگی معرفت دینی، سوم، پیاموارگی دین و شمول آن بر اضلاع و مبادی خمسه دخیل در فهم دین بهعنوان پیام الهی و چهارم، برساختگی کشف و کاربرد صائب و جامع دین بر کشف و کاربرد صائب و جامع مبادی بهحق دخیل.
سپس نويسنده كتاب به تبیین اصل نخست پرداخت و گفت: معرفت آدمی، برآیندی است که در فرآیند تأثیرـ تعامل عوامل معرفتی و غیرمعرفتی، فراخور و نافراخور، خودآگاه و ناخودآگاه بسیاری صورت میبندد و تفهم و تعرف، غیر از ترجمه و تلقی است. تکوّن معرفت دینی نیز که یک نوع معرفت است، از همین قاعده پیروی میکند. این اصل بلکه کلیت نظریه ابتناء به لحاظ معرفتشناختی، مبتنی بر انگاره معرفتشناختی است که از آن به «سازه سه ضلعی سازکار ساخت معرفت» تعبير ميكنيم.
وی درباره اصل دوم گفت: این اصل بیان میکند که عوامل دخیل بر تکوّن و تطور دینی دو گونهاند؛ اول، عوامل حقاً و بهحق دخیل، مانند کارکردهای عقل در فهم دین و فعل دینی. دوم، عوامل حقاً و نابهحق دخیل؛ مانند دخالت خصوصیات روانشناختی مجتهد یا مجری دین در فهم دین و فعل دینی.
رشاد اصل سوم را مهمترین رکن نظریه ابتناء برشمرد و گفت:چون دین، یک پیام است، دارای اضلاع پنجگانهای است؛ پیامدهنده، محتوای پیام، پیامگیرنده، ابزارها یا راههای پیامرسانی، متعلَق و موضوع پیام. فهم پیام مستلزم تفطن و توجه به خصوصیات ارکان پیام است؛ از اینرو به حکم پیاموارگی دین، مبادی مصدر شناختی، دینشناختی، قلمروشناختی، مخاطبشناختی و معرفتشناختی میتواند بهمثابه عوامل حقاً و بهحق دخیل در فرآیند اکتشاف دین و اعمال آموزههای دینی نقشآفرین باشد و لحاظ شود.
وی درباره اصل چهارم نظریه ابتناء هم گفت: در صورت برخورداری از تلقی صائب و جامع از ماهیت و کارکردهای مبادی خمسه و عناصر تشکیلدهنده آنها و نیز با استقراء و استقصاء و طبقهبندی و قاعدهمندسازی تعامل و تأثیر مبادی در فرآیند فهم دین و فعل دینی و پیشگیری از تأثیر متغیرهای نابهحق دخیل، میتوان به کشف صائب و جامع گزارهها و آموزههای دینی و نیز شیوه اجرای کارآمد و روزآمد آن دست یافت.
پس از تبيين خلاصه كتاب، دكتر عبدالله نصري به عنوان منتقد، سوالهايي را طرح كرد. او گفت: به نظرم بحث را بايد از اينجا شروع كنيم كه تعريف ما از دين مشخصا چيست؟ و امر ديني چيست؟ چه چيزي ديني است و چه چيزي ديني نيست؟ چراكه مهمترين معضل موجود در اين بحث از همينجا آغاز ميشود و روي خيلي مباحث ديگر تأثير ميگذارد. اگر عقل را در آموزهها و گزارهها به عنوان منبع مستقل در نظر بگيريم و نه به عنوان ابزار، هر گزاره جديدي كه عقل به ما ميدهد، امر ديني ميشود. در نتيجه ما با بسط دين روبرو هستيم و نه فهم دين! يعني ما با بسط دين مواجه ايم سواي از اينكه فهم دين بسط پيدا كند يا قبض!
رشاد در پاسخ به اين سوال گفت: اينكه بايد تعريفي از دين و امر ديني داشته باشيم، درست است. يا اينكه عقل را منبع معرفتزا ميدانيم يا صرفا كاربرد ابزاري براي آن قائليم و اينكه اگر معرفتزا بيانگاريم، توليدات آن ديني است، توليد ديني متوقف نخواهد شد و اگر عقل را بعنوان ابزار بيانگاريم، توليد عقل ديني نيست، درست است.
اما بسته به اينكه ما چه تلقي پيشيني داريم در لايه فلسفه دين در مرحله مواجهه فلسفي با دين بعنوان يك مساله فلسفه ديني، قبل از فهم دين، قبل از تكون كلام و عقيده ديني، فقه ديني، علم ديني... ما آن فهم و تلقي پيشيني كه از دين داريم يا نقش عقل در فهم دين داريم، يا اينكه ماهيتا دين را امري قدسي بدانيم يا غير قدسي و امثال اينها در افق فلسفه دين مطرح است نه در افق كلام، فقه و اخلاق. آنجا ما هر تلقي داشته باشيم در فهم ما تأثير ميگذارد و زمانيكه از اين پيش فرض در طراحي منطق دين خواستيم استفاده كنيم بايد نظرمان را در مورد دين بگوييم تا بنا بر آن پذيرش، بگوييم چه نوع قواعدي در فهماش بايد به كار رود. يعني فرمايش شما درست است ولي در لايه و افق نظريه نبايد درباره آن اعلام موضع كنيم و فقط بايد مثال بزنيم. اينكه اگر كسي دين و وحي الهي را حكيمانه و عقلاني بيانگارد طبعا سهمي به عقل در فهم آن داده است. اما اگر كسي ايمانگرايانه با دين مواجه شود و دين را در لايه احساس محدود كند، اصلا نوبت به كاربرد عقل نميرسد. در نتيجه در منطقي كه براي فهم دين طراحي ميشود براي عقل جايگاهي گذاشته نميشود و در برعكساش جايگاه گذاشته ميشود. ما براي بيان نظريه بايد هر دو فرض را در اين نظريه قرار دهيم و نتيجهگيري كنيم. درنتيجه در نظريه نيازي به تعريف دين نداريم. نظريه بايد تعميم پذير باشد و بتواند همه تصورها و تلقيها را تفسير كند.
وي افزود: موضوع عقل را من در كتاب «منطق فهم دين» در مقاله فهم عقل، ناظر بر يكي از آثار ارزشمند علمي كه در حوزه نقش عقل در فهم دين از بزرگان معاصر مطرح شده، تأمل و شايد 30پرسش اساسي در اين بحث را طرح كردهام. و يكياش هم همين است كه اگر براي عقل، كاربرد منبعي و معرفتزايي قائل باشيم، توليد گزارههاي دين متوقف نخواهد شد. در نتيجه اين پرسش و امثال اينها به نظريه مرتبط نميشود. هرگاه ما در طراحي منطق موضع گرفتيم كه عقل منبع است، بايد جواب اين شبهه را بدهيم.
نجفي سوال ديگري را مطرح كرد : در نظريه ما دو بحث داريم. يك وقت ما ميخواهيم از تكوين دين سخن بگوييم؛ يك وقت ميخواهيم از منطق فهم دين سخن بگوييم. در نتيجه مباحث بسيار مهمي مطرح ميشوند كه در هرمونوتيك مطرح اند. سوال اينجاست كه آيا فهم يك امر روشمند است يا فهم، يك رخداد است؟ كساني كه بحث هرمونوتيك فلسفي را مطرح كردهاند، مسألهشان اين بود كه ريشه اختلاف فهمها كجاست؟ اگر بناست ما با روش حركت كنيم، اين از كجا پيدا ميشود. شهيد صدر اين موضوع را در اجتهاد بيان كردهاند كه همه براي رسيدن به اجتهاد مراحلي را پشت سر ميگذارند، پس چرا بين فتاوي اختلاف وجود دارد؟ در اينجا وي بحثهايي را مطرح ميكند كه وارد هرمونوتيك فلسفي ميشود و ديگر متفكران ما اصلا به اين موضوع توجه نكردهاند. پس ما بايد ابتدا تكليفمان را با هرمونوتيك و نسبت هرمونوتيك فلسفي و هرمونوتيك روشي مشخص كنيم.
رشاد در مقام پاسخدهي گفت: ما از دو مسأله ميتوانيم سخن بگوييم. مسأله تكون معرفت ديني يا اصلا معقوله معرفت ديني. بنده چيزي را طراحي كردهام با عنوان فلسفه معرفت ديني. يكي از مسائل فلسفه معرفت ديني، معقوله تكون و تحول و تطور معرفت ديني است. معقوله ديگر اين است كه ما راجع به روش فهم دين سخن ميگوييم. و اينكه بايد نسبت هرمونوتيك روشي با فلسفي مشخص شود درست است ولي اين برداشت كه نظريه ابتناء صرفا ميخواهد تكون معرفت ديني را تفسير و توجيه كند و نه منطق فهم دين را. من در آغاز تبيين نظريه عرض كردم معقوله نظريه ابتناء ميتواند در سه افق مطرح شود. يك بار در مباحث فلسفه دين. مقام دوم زماني است كه ما روشي را طراحي ميكنيم براي استنباط و فهم و تفسير دين. افق سوم زمانيكه ما در حوزه فلسفه دين سخن ميگوييم و ميخواهيم كيفيت و فرآيند تكون دين را بحث كنيم و تطوراتي را كه رخ ميدهد تحليل و تنوع معرفت را تبيين كنيم. در نتيجه نظريه ابتناء دست كم دو كاربرد دارد. يك كاربرد پيشيني به اين معنا كه پيش از اينكه ما با دين و درون دين آشنا شويم ميتوانيم به اين نظريه مراجعه كنيم زيرا منطقي است براي فهم دين و قبل از فهم دين است. پس از اين ما منطقي را براي فهم دين طراحي ميكنيم و پس از طراحي منطق فهم دين، اين منطق به كار ميرود و پس از بهكار رفتن منطق فهم دين، معرفتي توليد ميشود كه دوباره نظريه ابتناء ميتواند وارد شود و بگويد معرفتي كه توليد شده است بر اساس چارچوبهاي اين نظريه دچار آسيب هست يا نيست و اينگونه ميتوان از آن آسيبزدايي كرد. در اين صورت، نگاه پسيني است. يعني يك نگاه پيشيني داريم و پس از طي مراحل، يك نگاه پسيني. در نتيجه هر دو كاربرد را دارد و در سه قلمرو هم ميتواند حضور پيدا كند.
نجفي ضمن ارائه دليل، پرسيد: ادعاي نظريه ابتناء اين است كه از تكوين معرفت ديني سخن ميگويد نه منطق فهم دين. ما موقعي ميتوانيم اين ادعا را كنيم كه نظريه فقط از تكوين فهم دين صحبت ميكند و نه منطق فهم دين، كه بتوانيم اثبات كنيم هركسي كه معرفت ديني دارد نحوه پيدايش و تكوين معرفت او مبتني بر اين اصول چهارگانه نظريه ابتناء بوده. درحاليكه بسياري بدون توجه به اين اصول يا لااقل برخي از اين اصول معرفت ديني پيدا كردهاند. چگونه ما ميتوانيم تكوين معرفت عالمان ديني را بر اساس اين نظريه توجيه كنيم؟ درحاليكه بسياري از فهمها را نميتوان در قالب اين نظريه يا نظريات رقيب قرار دهيم.
رشاد گفت: بنده 12سال است كه روي اين نظريه كار ميكنم و فرض بر اينكه قبل از اين تاريخ، اين نظريه وجود نداشته است؛ آيا افراد قبلي معرفت ديني نداشتهاند؟ اين فرمايش درست است ولي اينكه نظريه ابتناء ميتواند مبنا قرار بگيرد براي طراحي منطق فهم ديني يا تحليل دستگاه معرفت ديني، منافات ندارد. يعني با نظريه ابتناء ميتوانيم بگوييم اشعريه فهم ديني و دستگاه معرفتيشان از دين داراي چه آسيبهايي است؟ اما اينكه روزي نظريه ابتناء وجود نداشته يا افرادي از آن آگاهي نداشتهاند، آنهايي كه به فهم دين دست يافتهاند پس چه ميشوند؟ به نظرم نظريه ابتناء بهمصابه يك نگاه پسيني ميتواند از بالا بايستد و ناظر باشد. بالنتيجه ما نميگوييم لزوما كساني ميتوانند دين را بفهمند كه تفطن به اصول معرفت ديني دارند بلكه عواملي كه در تكون معرفت آدمي دخيلند، اين عوامل خودآگاه، ناخودآگاه دخيلند. يعني اين نظريه ميگويد كه حتي كساني كه توجه ندارند معرفت فرآيندمند و برآيندواره است، معرفتشان همين جور اتفاق ميافتد و نظريه ابتناء رفتار علمي و معرفتي و ديدگاه آنها را تبيين ميكند. لازم نيست ما تفطن داشته باشيم. اگر تصادفا در اصول و مباني و مبادي مطرحشده در نظريه ابتناء كسي منتظم بوده باشد به معرفت صائب دست پيدا ميكند. ولي اگر كسي به نظريه ابتناء توجه داشته باشد و بر آن اساس منطق طراحي كند و آن منطق را درست بهكار ببرد، اطمينان دارد كه معرفت صائب از دين بدست آورده است.
علي اكبر رشاد پس از بيان پاسخ ابهامات و سؤالات نصري، به سوالات منتقد ديگري پاسخ گفت. شرح مفصل اين نشست دوساعته، در سايت كرسيهاي آزاد انديشي يا نظريهپردازي (korsinews.ir) آورده شده است.
اين نشست عصر ديروز جمعه(23ارديبشت)، در سالن نظريه پردازي بيست و چهارمين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران، امام خميني(ره) برگزار شد.
اين نمايشگاه، امروز، 24 ارديبهشتماه به پايان مي رسد.
نظر شما