امينپور از معدود شاعران معاصر ما بود كه تسلطي مناسب و متناسب با نوع كارش بر ادب كلاسيك فارسي داشت؛ و واقعيت اين است كه او در شعرش، هيچ دغدغهاي بزرگتر از دستيافتن به بياني سعدي وار، يعني سهل و ممتنع" را دنبال نميكرد.
امينپور از معدود شاعران معاصر ما بود كه تسلطي مناسب و متناسب با نوع كارش بر ادب كلاسيك فارسي داشت؛ و واقعيت اين است كه او در شعرش، هيچ دغدغهاي بزرگتر از دستيافتن به بياني سعدي وار، يعني سهل و ممتنع" را دنبال نميكرد.
آخرين مجموعه شعر امينپور، «دستور زبان عشق»، در ادامه همين پروژه سروده شد و به چاپ رسيد؛ و در نهايت، واقعيت اين است كه بسياري از دوستان نزديك شاعر تازه درگذشته ما، به اهميت دغدغه زباني امينپور در راه دست يافتن به آن بيان سهل و ممتنع پي نبردند، و اين سبب شد كه مجموعه اخير او را به دلايل نه چندان متقن و استوار، حاصل روزهاي بيماري او بدانند كه چندان شرايط جسمي خوبي نداشته و مجموعهاش ميتوانسته با حذف پارهاي از شعرها، يكدستتر و بهتر از چاپ بيرون بيايد.
همه اين حرفها درست بود، اگر ما امينپور را نميشناختيم. او از قريب به اتفاق دوستانش كه او را به ضعف تعداد زيادي از شعرهاي مجموعه اخيرش متهم ميكردند، تسلط بهتري به شعر كهن پارسي داشت. در اين بين، تسلط امينپور بر شعر شاعران سبك هندي در نوع خود قابل توجه بود. او عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسي بود و بار علمي قابل تاملي از ادب كلاسيك فارسي در ذهن داشت. در اين شرايط، خود او قطعا بهتر از هر فرد ديگري ميتوانست آثار خود را در مجموعه آخرش، «دستور زبان عشق»، با نابترين سرودههاي شاعران فارسيگو مقايسه كند و به ضعف احتمالي آنها پي ببرد. چرا چنين نكرد؟
بسياري از شعرهاي به ظاهر ضعيف مجموعه اخير او به آن بيان سهل و ممتنع دلخواهش دست يافتهاند، و او به خوبي به اين واقعيت آگاه بود. در زير، چند مورد از تكنيكهاي زباني او را در خلق چنين زباني ذكر ميكنيم، و اميدواريم كه اين مختصر، شمهاي از تكنيك زباني نيرومند او را براي مخاطب شعرهايش نمايان دهد.
با آن كه اوج شاعري امينپور در «دستور زبان عشق» در چند غزل و رباعي تجلي كرده است؛ تسلط طبيعي او بر شعر كلاسيك، خود را در چند شعر نيمايي هم بروز داده است. نمونهاي از آن زبان سهل و ممتنع مورد بحث، شعر بسيار كوتاه «فراخوان» است:
مرا/ به جشن تولد/ فراخوانده بودند/ چرا/ سر از مجلس ختم/ درآوردهام؟
در همين شعر كوتاه، مخاطب با دو بحر متفاوت عروضي مواجه ميشود كه به خوبي به كار گرفته شدهاند. به اين شرح:
مرا به جشن تولد: مفاعلن فعلاتن: مجتث
فراخوانده بودند: فعولن فعولات: متقارب
سر از مجلس ختم: فعولن فعولات: متقارب
درآوردهام: فعولن فعل: متقارب.
استفاده بجا از تعداد متناسب اركان «فعولن» در بحر «متقارب» در سه عبارت پايانی اين شعر، موجب شده كه كلمه «ختم»، با يك هجاي كوتاه اضافه به نسبت وزن «متقارب سالم» ، يعنی «فعولن فعولن»، با درنگ و تامل بیشتر خوانده شود؛ چرا كه مخاطب ناچار است روي اين كلمه در خوانش عادي خود، درنگ كند.
در واقع امينپور بار معنايي كلمه «ختم» را، با نصب كردن انديشمندانه آن در جايي كه وزن را در هجاي پاياني ركن «فعولن» كمي به سكته بيندازد، پررنگ كرده است تا تاثير تقابل ايجاد شده بين «دعوت شدن به جشن تولد» و «سردرآوردن از مجلس ختم»، بيشتر شود. چنین تکنیکی بیشک، تنها از تسلط بر عروض و ادب كلاسيك فارسي سرچشمه میگیرد. مقصود از بيان "سهل و ممتنع"، در واقع به كارگيري چنين تكنيكي است كه البته، بنا به طبيعت اين گونه كارها كه كم نيز هستند، به سختي به چشم مخاطب ميآيد.
از ديگر نمونههاي بيان سهل و ممتنع قيصر، يكي از غزلهاي خوشساخت اين مجموعه است در وزن «رمل مسدس»:
سيل شادي است و شادباشها
سيل گل بريز و گل بپاشها
باز در دلم شكوفه ميكند
باغ كاغذين شادباشها
هرچه كاشتم به باد رفت و ماند
كاشها و كاشها و كاشها
دور كرد و كور كرد عشق را
دور باشها و كور باشها
زخم ميزند به چشم آفتاب
تيغ برج آسمانخراشها
سوخت دست و بال ما از اين همه
كاسههاي داغتر از آشها
دور باطل است سعي بيصفا
رقص بسمل است اين تلاشها
در خواندن بيت آخر همین غزل، باید به ایهام ایجاد شده در دو کلمه «سعی» و «صفا» توجه داشت. اشاره شاعر در ظاهر، به هر "سعي" و تلاش دلخواه، و هر "صفا"ي دلخواه است. اما در سطح معنايي بعد، او به "سعی بین صفا و مروه" در مراسم حج اشاره دارد. او میگوید این سعی – و هر سعی دیگری – بدون صفا دور باطلی بیش نیست. واقعيت نيز همين است كه سعي بين صفا و مروه، بدون وجود "صفا" و "مروه"، نميتواند انجام شود! اين، يعني تكنيكي برآمده از تسلط عميق بر نوع بيان سبك هندي كه در شعر معاصر ما، تقريبا مغفول بوده است.
به واژه "دور" هم بايد دقت كرد؛ "دور" يك معناي نرمال لغتنامهاي دارد و يك معناي فلسفي، و از سوي ديگر هفت بار رفتن و بازگشتن بين صفا و مروه، ميتواند چون يك دور رفت و برگشتي در نظر گرفته شود: "سه معناي برآمده از ايهام در يك واژه"؛ و چه امكان تاويلي غريبي از اين ايهامها ايجاد مي شود...
و اين، يعني همان بيان سهل و ممتنع كه به چشم نميآيد و مخاطب به راحتي از روي آن ميگذرد و ارزشش را در نمييابد. قيصر، شاعر شعرهاي سهل و ممتنع است.
«بسمل» نيز در مصرع بعد، جدا از معناي لغتنامهايش، میتواند به مراسم قربانی در حج هم بازگردد. «رقص بسمل» كه در ادب كلاسيك ما بسيار به كار رفته است، دست و پا زدن قربانی به هنگام سر بریدن است. از آنجا آمده که به هنگام ذبح کردن حلال قرباني، باید «بسم الله» گفت. قيصر در اين بيت میگوید هر تلاشی، حتی سعی بین صفا و مروه، بدون حضور دل و یاد «او»، دور باطل است و رقص بسمل.
آيا سرودن چنين بيتي كار سادهاي است؟ قيصر امين پور را بايد دوباره و دوباره خواند. يادش گرامي.
نظر شما