حبيب الله نيك نژاد،روزنامه نگار و مترجم:«ناصر حجازي، استاد، مربي و پيشكسوت فوتبال ايران، در 63 سالگي، رخ در نقاب خاك كشيد و ناباورانه، جامعه ورزش كشور را سوگوار كرد...
حجازي و زندگياش، اسطورهاي براي ورزش ايران بود كه بايد آن را پاس داشت و حيف كه او دفتر خاطرههاي خود را با خود برد.
اين حكايت غريب اين آب و خاك است كه هنوز نوشتن خاطرهها در آن باب نشده و قهرمانان ما كه زندگي و خاطرههايشان، ميتواند محور اتكاي جامعه باشد و نسل هاي بعدي را پرورش دهد و بسازد، با خود قهرمانان به زير خاك ميرود و از آنها چيزي نميماند.
پيش از اين، بزرگ هميشگي فوتبال ايران، پرويز دهداري، خاطرات خود را با خود برد و مهراب شاهرخي، صفر ايرانپاك، كامبيز جمالي، حميد برمكي، دكتر امير مسعود برومند و ... نيز همين سرنوشت را تكرار كردند. اينك ماييم و دفتري خالي كه بيآنان، معلوممان نيست تا چند ورق خواهد خورد.
حيف است باب خاطرهنويسي در زندگي بزرگان ما بسته مانده است و بماند. بايد نوشتن اين خاطرهها را به يك فرهنگ نهادينه تبديل كنيم تا مجبور نباشيم گذشته را دوباره زندگي كنيم.
نميدانم وقتي مربياني مانند كارلو آنجلوتي، خوزه مورينيو، روبرتو مانچيني، مارچلو ليپي يا هر كدام ديگر از آنها به موفقيت يا افتخاري دست پيدا ميكنند بلافاصله اقدام به نوشتن زندگينامه خود كرده و آنچه باعث شده تا آنان به آن پيروزي دست يافته را براي ديگران در كتاب خاطرات خود به نگارش درميآورند تا شايد راهي براي آيندگان براي رسيدن به موفقيتهاي بعدي حاصل شود.
افسوس كه ناصر حجازي هيچ وقت مورد اعتماد اهالي فدراسيون فوتبال قرار نگرفت و اگر علي فتحاللهزاده در اواسط دهه هفتاد مسئوليت تيم استقلال را به دست نميگرفت شايد او هرگز به روي نيمكت ذخيره استقلال هم قرار نميگرفت.
روزي يادم ميآيد كه ناصر حجازي به عنوان مربي استقلال با تباني تعدادي از بازيكنانش مورد بيمهري قرار گرفت و آنان بازي برده در برابر سايپا را به حريف واگذار كردند و مديريت باشگاه هم روي اقدامي شتابزده ناصر حجازي را بركنار كرد. حجازي بعد از اين واقعه راهي تيم اصفهاني پلياكليل شد . نگارنده روزي همراه با كاروان استقلال به اصفهان رفته بودم تا گزارش مسابقه را تهيه كنم .
تيم استقلال در آن زمان يكي از بهترين تيمهاي تاريخ خود را در اختيار داشت و با پيروزي قاطعانه از ميدان بيرون آمد، ولي آنچه باعث شد اين خاطره را پس از گذشت 13 سال اينجا بازگو كنم،صحنهاي بود كه يكي از بازيكنان مورد غضب ناصر حجازي در دوران مربيگرياش در استقلال در اصفهان به گل دست يافت و رقصكنان رو به سوي نيمكت پلياكريل رفت و اين صحنه براي حجازي ناخوشايند و برخورنده بود.
بعد از آن بازي سراغ او رفتم و دلجويانه از تفكر حاكم بر افكار بازيكنان و حركت بچگانه آن بازيكن به او گفتم. پكي به سيگار خود زد و گفت: متأسفانه بازيكنان ما فقط امروز را ميبينند و اصلاً شناخت از آينده ندارند. اينها اگر چهار كتاب مطالعه كرده بودند ميدانستند كه هرچه بزرگتر شوند بايد افتاده تر و متواضعانهتر عمل كنند كه متأسفانه در ورزش ما خواندن كتاب و الگو گرفتن از آن به مثابه خيالي خام و ارزويي دست نيافتني است.
به هر حال چون خاطرات زيادي از حشر و نشر چندين ساله با ناصر حجازي داشتم، كم لطفي بود اگر به گوشه اي از آنها در اين مقال اندك اشاره نمي كردم.روحش شاد.
نظر شما