طاهره كماليزاده، مدرس فلسفه، در نشست «عصري با شيخ اشراق» در شهر كتاب مركزي گفت: سهروردي خود را احياگر حكمت نوري ايرانيان باستان ميدانست، زيرا اين حكمت را به حيات اسلامي ايران منتقل كرد. به همين دليل، هانري كربن او را با سلمان فارسي مقايسه ميكند، زيرا هر دو رابط ميان اسلام و ايرانند./
نخست يزدانپناه درباره مباحثي از حكمت اشراق كه در كتابش به آنها پرداخته، توضيحاتي داد و گفت: قدرت شهود شيخ اشراق به اندازهاي بود كه براي نخستين بار مواردي نظير شهرهاي عالم مثال و بهرهگيريهاي عارفان از اين عالم را نيز توصيف كرد.
وي افزود: سهروردي، مثل افلاطوني را كه توسط ارسطو و ابن سينا نقد شده بود، بار ديگر مطرح كرد، اما تنها يك گزارش از مثل افلاطون مطرح نكرد، بلكه طرح جديد را درباره آن ارايه داد.
يزدانپناه با اشاره به تاثير شهود در انديشه سهروردي گفت: تحليلي كه او از حكمت و حكيم ارايه كرد، بر ميرداماد و ملاصدرا تاثيرگذار بود. به اعتقاد او، حكيم بايد در كنار كار بحثي، شهود نيز داشته باشد و مدام به عوالم بالا برود و با بياني فلسفي از آنجا خبر دهد.
وي شهود را مهمترين تفاوت مشاء و اشراق دانست و گفت: سهروردي با طرح متافيزك نور، اين تفاوت را پررنگتر كرد. در ميان پيروان مشاء، فيلسوفي را نميشناسيم كه قدم راسخي در حكمت الهي يا نوري برداشته باشد. حكمت نوري، دنيا را بر انديشه نور و ظلمت سامان ميدهد. اين انديشه پيش از اسلام مطرح بود، اما سهروردي با حكمت اشراق خويش آن را گسترده كرد.
اين نويسنده و پژوهشگر ادامه داد: حكمت نوري براي سهروردي، نظير دستگاه فلسفي است كه هر انديشهاي را بايد در درون آن فهميد. اين متافيزيك نوري توانست تمام آنچه پيش از اشراق در دستگاه مشاء وجود داشت را بازسازي فلسفي كند و بخشهايي كه در آن وجود نداشتند را نيز بسازد.
وي با اشاره به اهميت عشق در نظام فلسفي سهروردي گفت: او به موج زدن عشق در عالم اشاره ميكند و معتقد است هر حقيقت ذيشعوري نور برتر را ميبيند و جذب او ميشود و اين امر، به معناي عشق است. به اعتقاد شيخ اشراق، كل دنيا را ميتوان بر اساس قهر و عشق تبيين كرد.
يزدانپناه ادامه داد: اگر ملاصدرا «فيلسوف وجود» است، سهروردي را بايد «فيلسوف نور» قلمداد كرد. او در كنار نظام اشراقياش مطالب بحثي نيز دارد كه از طريق شهود به دست نيامدهاند. اين مباحث، بر آينده فلسفي اسلام تاثير بهسزايي گذاشتهاند.
وي دليل نگارش كتابش را ارايه منبعي به طلبههاي حوزه علميه براي حل مشكلات آنان در برخورد با كتابهاي سهروردي دانست و گفت: خوشبختانه كارهاي عميقي درباره فلسفه اشراق در حوزه انجام شده است. اين كتاب، نگرشي نظاممند به دستگاه فلسفه اشراق دارد و براي اين منظور تمامي آثار سهروردي را از نظر گذرانده است.
سپس طاهره كماليزاده، نويسنده كتاب «مبانی حکمی هنر و زیبایی از دیدگاه شهابالدین سهروردی» گفت: بزرگداشت سهروردي و حكمت اشراق، در واقع بزرگداشت فلسفه ايراني اسلامي است. وي كه موسس حكمت اشراق محسوب ميشود، خود را احياگر حكمت نوري ايرانيان باستان ميداند. او حكمت معنوي ايرانيان قبل از اسلام را به دوره بالندگي حيات اسلامي منتقل و آن را احيا كرد. به همين دليل «هانري كربن» سهروردي را با سلمان فارسي مقايسه ميكند، زيرا هر دوي آنها رابط ميان اسلام و ايرانند.
وي افزود: كتاب من نيز رويكردي جاويدانخردي دارد. سهروردي نظير ساير حكماي اسلامي به طور مستقيم اشارهاي به هنر نكرده است، اما با استفاده از مبادي ارايه شده از مابعدالطبيعه توسط او، ميتوان مباني هنر اشراقي و سنتي را تبيين كرد. بر اساس رويكرد اين كتاب، هنر ميتواند بهترين جلوهگاه براي اشراق باشد.
كماليزاده يادآور شد: هنر اسلامي دو وجه مادي و حكمي دارد و حكمت اشراق ميتواند پايه حكمي و معرفتي اين هنر باشد. نور در فلسفه اشراق، رمز آگاهي و خودآگاهي است و اساس فلسفه سهروردي را تشكيل ميدهد. اين فلسفه را ميتوان به معرفت منحصر كرد. معرفت اشراقي ويژگيهايي دارد كه ميتواند مبناي حكمي هنر اشراقي قرار گيرد.
وي با بيان اين كه «تفاوت معرفت اشراقي و مشايي، تنها به مباحث نظري منحصر نيست» گفت: معرفت اشراقي متعلق به جان آدمي است و قرار است در حكيم اشراقي محقق شود. هنرمند در هنر سنتي، ابتدا با سير و سلوك و مجاهده، حقايقي را در درونش محقق ميكند و آثار هنري او تجلي درونيات اويند.
كماليزاده با اشاره به اهميت حس باصره نزد سهروردي گفت: او ابصار را مهمترين ادراك حسي ميداند و نظر خاصي درباره آن دارد و معتقد است بصيرت در نهايت به ابصار باطني و رويت حقيقت منتهي ميشود كه ميتوان از آن به «مشاهده» تعبير كرد. هنر سنتي نيز نوعي ادراك شهودي حقايق است. سهروردي در رسالههاي رمزي، علم و هنر را فيض انوار مجرده ميداند و در رساله «آواز پر جبرئيل» بيان ميكند كه تمامي موجودات، از آواز پر جبرئيل به وجود آمدهاند و نغمات و نقوش زيبا نيز از آثار سفير سيمرغاند.
وي افزود: بر اساس حكمت اشراق، حكمت و هنر، حقايقياند كه از طريق شهود، ادراك ميشوند. عالم مثال، تنها عالمي است كه هنرمند اشراقي نيز ميتواند با صعود به آن، حقايق اشيا را مشاهده و در اين دنيا ترسيم كند، همانگونه كه هنر نگارگري در هنر اسلامي، بهترين تجلي عالم مثال قلمداد ميشود.
اين نويسنده و مدرس دانشگاه تاكيد كرد: همواره هنرمندان اسلامي در پي ترسيم فضايي متمايز با عالم ماده و جذابتر از آن بودهاند و نگارگري، ترسيم چنين فضايي است. اين هنر در پي ترسيم اصل ملكوتي اشياست كه در عالم مثال موجودند. اين هنر را ميتوان به طور كامل، صحنه حضور ادراك خيال و عالم مثال دانست.
وي رساله «مونس العشاق» سهروردي را شامل بيشترين نظريات او درباره هنر دانست و گفت: بر اساس اين رساله، زيباييهاي حسي شمهاي از زيباييهاي عالم انوارند و ادراك آنها ميتواند به شهود باطني و شهود حقيقت زيبايي منتهي شود.
كماليزاده ادامه داد: در اين انديشه، ميان هنرمند و حكيم اشراقي فاصلهاي نيست، زيرا هر دو با سير و سلوك و مجاهده به درك حقيقت نايل ميشوند. هر دوي آنها زباني رمزي را براي بيان زيباييهايي كه درك ميكنند، به كار ميگيرند، چرا كه زبان رمزي، قويترين و غنيترين زبانهاست و از دسترس تيغ رد و ابطال در امان است.
نظر شما