آناهيد خزير؛ پژوهشگر تاريخ: شايد پيشينه برداشتهاي سينمايي از رويدادهاي تاريخي، كمتر از ديرينگي صنعت سينما نباشد. اما اين نيز پرسشي هميشگي است كه كارگردان و فيلمنامهنويس، هنگامي كه زمينهاي تاريخي را برميگزيند، چه اندازه بايد پايبند روايت بي كم و كاست رويدادنگاران باشد؟
روشن است كه بازسازي ريز به ريز گذشتههاي تاريخي و رويدادهايي كه سدهها و هزارهها از زمان آنها سپري شده است، اگر هم شدني باشد، جز به گزارشي خشك و بي روح از يك رويداد تاريخي نميانجامد. بي گمان آنچه به روايتگري رويداد تاريخي گيرايي ميبخشد، آفرينشگري و توان بازآفريني نويسنده و كارگردان است. در چنين گونهاي است كه بيننده اين امكان را مييابد تا از دالانهاي زمان بگذرد و در سفري تاريخي و سرگرم كننده، چيزي از دنياي روزمره و مسايل پيرامون خود را هم ببيند.
البته پافشاري بر بازآفريني رويدادهاي تاريخي از سوي كارگردان و فيلمنامهنويس، نبايد به دگرگون تاريخ و گزارش رويدادنگاران بينجامد. كارگرداني كه بازگفتي داستاني را براي آفرينش اثري برميگزيند، دست كم بايد خود را آناندازه به تاريخ وفادار ببيند كه گمانها و برداشتهاي خود را بر رويدادها سربار نكند. درست است كه نبايد از هنرمند چشم داشت كه در جايگاه رويدادنگاري سختگير بنشيند و مانند او خود را در ميان اسناد و مدارك تاريخي زنداني كند اما به هر روي كارگرداني كه موضوعي تاريخي را دستمايه آفرينش اثري هنري كرده است، بايد تا اين اندازه پاي بند باشد كه تصويري دگرگون شده و بيرون از دادههاي تاريخي نشان ندهد.
دست كم پايبندي به گزارش رويدادنگاران، بايستگي است كه نميتوان از نگاه دور داشت. روشن است كه پافشاري بيش از اندازه بر روايت مو به موي تاريخ نيز چه بسا، راه را بر توان آفرينشگري هنرمند ببندد و او را در تنگنايي زنداني كند كه به زيان اثر او باشد.
اين مايه از وفاداري به تاريخ، در كنار آزادي آفرينش هاي هنري، بويژه در آنجايي كه با بازسازي زندگي و زمانه پيامبران پيوند دارد، به باريكبيني و بازنگري بيشتري نيازمند است. كارگرداني كه در بازگفت زندگي پيامبران و برگزيدگان، خود را در چهارچوب تاريخ نبيند، شايد ناخواسته اثري بيافريند كه جز دگرگوني تاريخ نباشد و حتا او را در رساندن پيام و سخن پيامبران، دچار لغزشهاي بازگشت ناپذير كند.
براي نمونه، بازسازي و آفريدن دوباره رويدادهايي كه با معجزات پيامبران پيوند دارد، نياز به باريكبيني و آفرينشگري هنري بيشتري دارد تا در نشان دادن كارهايي كه فراتر از توان انسانهاي ديگر است، بازگفتي درست و وفادار به تاريخ بدست داده باشد. پيداست دشواري كار در اينجاست كه چنين كارگرداني بايد در بدست دادن تصويري هنرمندانه و گيرا نيز كوشش كند.
تاريخ پُر فراز و نشيب ايران نيز آكنده از رويدادهايي است كه هر يك از آنها ميتوانند زمينه و بستري براي آفرينش اثري هنري باشند. بسياري از اين رويدادها مي توانند با درونمايهي پُر فراز و نشيبي كه دارند حس تعليق را در بيننده يك فيلم يا سريال تاريخي به وجود بياورند. اين حس تعليق، حتي در آنجايي كه موضوع فيلم درباره رويدادهاي پرآوازه و شناخته شده است بيشتر مردم با فراز و فرود آن كم و بيش آشنا هستند، ميتواند بكار برده شود و از گيرايي اثر كم نكند. نمونه روشن آن فيلمهايي است كه درباره اميركبير، چهره نامدار تاريخ ايران ساخته شده است و در هر پرداخت و ارايه هنري، بيننده را سرگرم رويدادهاي ريز و درشت و پُرتنش روزگار او ساخته است.
نظر شما