دكتر مهدي رهبري، نويسنده كتاب «حكومت و جامعه در عصر پهلوي» اين اثر را جزو نخستين آثاري دانست كه اوضاع سياسي ايران معاصر را بر اساس تطبيق با نظريههاي سياسي بررسي كردهاند. به گفته وي، سياست اين دوره ايران در چهار دسته جاي ميگيرد و استبداد نفتي آخرين دوره بود كه زمينههاي اعتراض و انقلاب را فراهم آورد.-
وي اوضاع سياسي اقتصادي اجتماعي ايران در اين دوره را در چهار دوره قابل تقسيمبندي و بررسي دانست و گفت: اين تقسيمبندي در چارچوب تئوريهايي صورت گرفت كه در حوزه انديشه سياسي مطرحاند. به همين دليل ميتوان اين كتاب را يكي از نخستين آثاري دانست كه به تطبيق واقعيتهاي سياسي ايران با تئوريهاي اين عرصه ميپردازند، چرا كه اغلب كتابهايي كه درباره وقايع معاصر ايران نوشته ميشوند، با رويكردي تاريخي، آن را فقط بررسي ميكنند.
رهبري ادامه داد: در اين كتاب سالهاي 1304 تا 1320 را با عنوان دولت مطلقه بررسي كردهام. دولت مطلقه، به دولتي گفته ميشود كه زمنيههاي اوليه توسعه را در بخشهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي منهاي توسعه سياسي فراهم ميكند. اين دولت در قرنهاي شانزده تا هجده در اروپا متدوال بود. شيوه كار اين شكل از دولت، انتقال كشور از دوره سنتي به دوران مدرن است.
عضو هيات علمي دانشگاه مازندران افزود: همچنين دوره دوازده ساله 1320 تا 1332 با عنوان دولت شبه دموكراسي بررسي شده است. دولت مطلقه در اين سالها با حمله متفقان و سقوط رضاخان متوقف ميشود و جاي خود را به دولت شبه دموكرات ميدهد. در اين دولت، دموكراسي كمرنگي ديده ميشود. مطبوعات و احزاب سياسي در اين دوره تقريبا مستقل بودند و چندگانگيهايي نيز در ميان احزاب و گروهها ديده ميشد. در كنار اين عوامل، ارتش و دربار وجود داشتند كه با دموكراسي مخالف بودند.
رهبري توضيح داد: شبه دموكراسي به دولتي اطلاق ميشود كه دموكراسي در آن وجود دارد، اما اين دموكراسي، شكننده است و هر لحظه امكان سقوط آن و حكمفرمايي دوباره استبداد وجود دارد.
وي با اشاره به پايان دولت شبه دموكراسي ايران به دليل كودتاي 28 مرداد 1332 گفت: در اين زمان، وارد دوراني ميشويم كه از منظر تئوريهاي سياسي دولت اقتدارگراي بروكراتيك نام دارد. ويژگي چنين دولتهايي اين است كه در دوران پس از جنگ دوم و سالهاي جنگ سرد شكل گرفتند و به شدت مورد حمايت آمريكا و اروپا و دولتهاي غربي بودند.
رهبري ادامه داد: اين حمايتها با هدف جلوگيري از نفوذ كمونيسم به اين كشورها انجام ميشد. دولتهاي غربي از طريق كمك به توسعه اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي و اختصاص بودجهها كلان به اين دولتها براي جلوگيري از نفوذ كمونيسم به كشورهاي جهان سوم تلاش ميكردند. آنان معتقد بودند كه كمونيسم در كشورهايي رشد ميكند كه فقر و بيعدالتي در جوامع آنها وجود داشته باشد. البته كمكهاي آنان به كشورهاي جهان سوم تنها به حوزههاي اقتصادي و فرهنگي مربوط نميشد، بلكه اين حمايتها حتي در حوزههاي امنيتي وجود داشت.
وي ديگر ويژگي مهم اين دولتها را شكلگيري آنها از مجموعهاي از ائتلافهاي سياسي و اقتصادي دانست و گفت: ائتلاف اقتصادي اين دولتها متشكل از سرمايههاي دولتي، خصوصي، داخلي و بينالمللي است، به گونهاي كه هيچ يك از آنها بر ديگري برتري ندارند.
نويسنده كتاب «حكومت و جامعه در عصر پهلوي» درباره ائتلاف سياسي اين دولتها گفت: اين ائتلاف، متشكل از دولت، روشنفكران و نظاميان است. نمونه موفق اينگونه از دولت را ميتوان در كره جنوبي، مالزي، اندونزي، آرژانتين، برزيل و شيلي ديد. اين كشورها به دليل جلوگيري از نفوذ كمونيسم در آنها، از سوي غرب حمايت شدند.
وي به توقف دولت اقتدارگراي بروكراتيك ايران در سال 1342 اشاره كرد و گفت: اين دولت جاي خود را به استبداد نفتي داد، زيرا درآمدهاي نفتي به يكباره افزايش يافت و سبب افزايش قدرت نظامي و امنيتي شد. دولت ايران در اين دوران، ديگر نيازي به ائتلاف با سرمايههاي داخلي و خارجي و روشنفكران و نظاميان نداشت. اين دولت، بر تمام طبقات و گروهها مسلط شد و ديگر يكي از اركان ائتلاف محسوب نشد.
رهبري يادآور شد: از اين دوران به بعد بود كه شكلي از استبداد در ايران شكل گرفت و تا سال 1357 ادامه يافت. اين استبداد نفتي يا «رانتيريسم» به علت سركوب و مداخله در نيروهاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي، زمينه اعتراض همه گروهها را فراهم آورد. در همين دوران بود كه بستر انقلاب اسلامي و پيروزي آن به وجود آمد.
چاپ نخست كتاب «حكومت و جامعه در عصر پهلوي» از سوي انتشارات دانشگاه مازندران منتشر شده است.
نظر شما