چاپ نخست از جلد سوم كتاب «مجموعه رسائل فلسفي» تاليف صدرالدين محمد شيرازي (ملاصدرا)، با تصحيح، تحقيق، مقدمه و ترجمه دكتر سيديحيي يثربي و دكتر احمد شفيعيها و زير نظر آيتالله سيدمحمد خامنهاي، از سوي انتشارات بنياد حكمت اسلامي صدرا منتشر و روانه بازار نشر شد. اين مجموعه در چهار جلد منتشر خواهد شد كه جلد حاضر، سومين مجلد از اين آثار است.-
گنجينهاي از آثار و كتابهايي كه اينك در دسترس است، گواه آن است كه ايرانيان از ديرباز و حتي پيش از آن كه آثار حكماي يونان باستان به خامه قلم انديشمندان مسلمان ترجمه شود، به مباحث فلسفي ـ عقلي توجه بسيار داشتهاند. از اينرو، كمتر شهر و روستايي در اين سرزمين پهناور وجود دارد كه در خود، فيلسوف يا متكلم يا عارفي را نپرورانده باشد. از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب ايران بزرگ، نامآوراني متولد و به بالندگي رسيدهاند كه هر يك به تنهايي براي افتخار و مباهات كافياند.
در اين ميان، شهر شيراز به واسطه در امان ماندن از تاخت و تاز مغولان، به سرزمين امني تبديل شده بود كه در خلال چند قرن، به مهد پرورش حكيمان، اديبان و دانشمندان ناموري تبديل شد.
صدرالمتالهين شيرازي معروف به ملاصدرا در چنين دوراني (و در روز نهم جماديالاولي سال 980 هجري قمري) در خانوادهاي برجسته پا به عرصه هستي گذاشت. دست تقدير بر اين قرار گرفت كه همسو با تحولات سياسي آن روزگار ايران زمين، اين كودك با گذشت زمان، زادگاه خود را ترك و براي تحصيل علم به قزوين و اصفهان سفر كند و سرانجام به واسطه تنگنظريهاي معاصرانش از يكسو و بلندپروازيهاي خود از سوي ديگر، راهي شهر قم شود و در روستاي كهك گوشه عزلت گزيند؛ اما پس از چند سالي به دعوت امامقليخان، حاكم شيراز، به زادگاه خود بازگردد.
مكتب فلسفي صدرالمتالهين شيرازي در عصر صفوي و در حوزه علمي اصفهان، بيشك از جمله مكاتب فلسفي محسوب ميشود كه تاثيري ژرف در توسعه فلسفه ايراني ـ شيعي گذاشته است.
مهمترين ويژگي فلسفه صدرالمتالهين، تلفيقي است كه او بين اصول فلسفه مشاء و اشراق از يكسو و مباني عرفاني ابنعربي و پيروان او از سوي ديگر انجام داده است.
رساله اكسيرالعارفين في معرفة طريق الحق واليقين
از صدرالمتالهين حدود 40 كتاب و رساله در موضوعات مختلف به ما رسيده كه از جمله آنها رساله «اكسيرالعارفين في معرفة طريق الحق واليقين» است.
اين كتاب يكي از آثار متعدد صدرالدين محمد شيرازي است. اين اثر چهار باب دارد. باب نخست، پنج فصل و سه باب ديگر هر يک 10 فصل دارند.
دکتر يثربي، استاد دانشپژوه، معتقد است كه عناوين شيوهاي اين اثر، برگرفته از غياثالدين منصور دشتكي است، اما چنانكه در پايان مقدمه اين رساله آمده، اين رساله با رساله «جاوداننامه» باب افضل از لحاظ محتوا و ابواب و فصول، تطابق كامل دارد. به نظر استاد دانشپژوه، ملاصدرا برخلاف آثار ديگرش كه سهل و ممتنعاند، در اين اثر به روش ايما و اشاره سخن گفته و مسائل فلسفي و عرفاني را به اجمال مطرح كرده است.
دكتر يثربي درباره نظر استاد دانشپژوه مينويسد: «من با اين نظر موافق نيستم كه زبان اين اثر، زبان رمز و اشاره بوده و مسائل زيادي به اجمال مطرح شده باشد. آنچه مسلم است ملاصدرا در اين اثر نيز همانند غالب آثارش با حوصله به بحث پرداخته و نهايت تلاش را براي بيان سهل و تفصيلي مطلب بهكار برده است.
آنچه اين اثر را از آثار ديگر ملاصدرا متفاوت ميکند، كثرت تشبيهات و تطبيق مطالب عرفاني با مسائل فلسفي و طبيعي و فلكي از طرفي، و تطبيق و استشهاد با آيات و روايات ديني از طرف ديگر است.
وي در اين اثر، مسائل مختلفي را به دور از نظم طبيعي كه در آثار ديگران و آثار ديگر خود آمده، آورده است؛ از ماهيت زمان و مكان گرفته تا حقيقت فرشته و شيطان. در اين كتاب، بجز شفاي ابنسينا ـآنهم تنها يكبارـ از كتاب ديگري نام نبرده است.
از آنجا كه تاريخ كتابتش 1031 هجري قمري است، تاليفش بر اسفار يا اتمام آن كه سال 1037 هجري قمري است، مقدم است.»
صدرالمتالهين ميگويد كه مطالب اين رساله نكات باريك و ارجمندي از مسائل حكمت و علم است كه آنها را از كتابهاي مردان خدا برگزيده، لطايفي از كشفيات و الهامات خودش را نيز بر آنها افزوده است. ملاصدرا كتاب را به چهار بخش تقسيم كرده است. بخش نخست، در تقسيمات علوم؛ بخش دوم، در بيان محل معرفت و حكمت؛ بخش سوم، در شناخت سرچشمهها و سرآغاز اين معرفت و بخش چهارم، در شناخت سرانجام و هدف نهايي.
بخش نخست:
ملاصدرا در بخش نخست، در طبقهبندي علوم و اقسام هر طبقه بحث كرده، چيزي بر آنچه در آن روز متداول بوده، در اين باره نيفزوده است. روش همچنان روش تركيبي (مشائي ـ عرفاني) است.
وي هنگاميكه در تقسيم علوم به قسمت شناخت انبياء و رسولان ميرسد، اوصاف انبياء را در سه صفت جامع مطرح ميكند كه عبارتند از؛ علم به احوال كائنات براساس وحي و مكاشفه، نه تلاش و دقت فكري. شكلگيري حقايق غيبي در خيال و حس وي بهگونهاي كه صدرا بشنود و كسي را ببيند. قدرت غلبه بر دشمنان و صبر و استقامت در مبارزه با آنان.
سپس ميافزايد كه مجموع اين صفات، اختصاص به انبياء داشته، اما تك تك آنها، در انسانهاي ديگر نيز يافت ميشود. صفت نخستين در اولياء نوعي از صفت دوم در بعضي از كاهنان و مرتاضان و صفت سوم در بعضي امپراطوران و اميران.
البته مترجم رساله حاضر، اين سخن ملاصدرا از چند جهت محل اشكال دانسته و به آن پاسخ داده است.
بخش دوم:
اين بخش درباره شناخت نفس انسان است كه پذيرنده و محل معرفت است. از اين بخش، مسائل معرفتي رساله آغاز ميشود. اينك به بررسي گوشهاي از مسائل اين بخش ميپردازيم: فصل نخست را با عنوان منشا اختلاف در عقايد و آراء مردم آغاز كرده، اما تنها به ذكر موارد اختلاف مردم پرداخته كه اختلافشان يا در مبدا است يا در نبوت و يا در امامت و يا مسائل فقهي. اينها موارد اختلافاند و بديهي است كه سرچشمه و منشا اختلاف چيزهاي ديگري است از قبيل؛ وجود نداشتن امکان تحقيق، پيروي و تقليد از آبا و اجداد، تبعيت عقايد مردم از سلطه و حاكميت و غيره.
همچنين به عوامل اصلي اختلاف متفكران ـكه مبنايي استـ نپرداخته، از قبيل اختلاف بر اساس مسائل معرفتشناختي همانند اعتماد به عقل و انديشه، يا استناد به نقل و وحي و يا توسل به رياضت و سير و سلوك. علاوه بر اختلاف بعدي مربوط به اصالت حس و تجربه يا عقل و غيره.
فصل دوم را با اين سوال كه «نخستين علمي كه بر هر انساني واجب عيني است كدام است؟» آغاز ميكند. اين مطلب يادآور مساله متكلمان است كه نخستين واجب بر آدمي كدام است؟»
مبناي متكلمان در اينگونه مسائل، حسن و قبح عقلي يا تكليف شرعي است، اما از نظر فلسفي چنين مسالهاي چه مبنايي ميتواند داشته باشد؟ ملاصدرا عنوان «سودمندي در آخرت» را مطرح ميكند كه كاملا جنبه كلامي دارد.
در فصل چهارم، اسباب نيل به معرفت آفاق و انفس را مورد بحث قرار داده، در اين فصل موضوع «كون جامع» بودن انسان را مطرح كرده بر اين اساس دو نكته را شرح ميدهد: يكي آن كه معرفت جهان جز با معرفت انسان ممكن نيست؛ ديگر اين كه معرفت انسان به پديدههاي جهان خارج تنها با معرفت نمونههاي آن پديدهها در ذات خود، ممكن است.
بخش سوم:
اين بخش درباره «بدايات» است. مسائل اين باب از انسجام منطقي لازم برخوردار نبوده، بيشتر در حال و هواي تعاليم عرفاست. ابتدا اقسام تقدم و تاخر را در حد متعارف مطرح ميكند.
جالب آنجاست كه پس از تحليلي از تقدم زماني و مكاني، به زمان و مكان ـعامل كثرت و تجزيهـ و غيبت اجزاء زمان و زمانيات و مكان و مكانيات از يكديگر پرداخته، نتيجه ميگيرد كه معرفت درست آن است كه فوق زمان و مكان بوده و به اصطلاح حالت تجرد داشته، دفعي و يكپارچه باشد. سپس معيت تجزيهناپذير حق را مورد بحث قرار ميدهد، آنگاه انسان را به عنوان معياري براي شناخت معرفت الهي دانسته و اساس معرفت بشري را شمول بالقوه وجود انسان به حقايق جهان ميداند.
در فصل چهارم بدايت و نهايت و تقدم وجودي را مطرح ميكند، بعد تقدم حق بر جهان و موضوع حدوث جهان را به صورت خلاصه و معمولي مطرح ميكند.
بخش چهارم:
بخش پاياني اين رساله در مورد «نهايات» است. اين باب را چنين آغاز ميكند كه شناخت نهايت به شناخت مبدا مربوط است، زيرا غايت هر چيزي جز مبدا آن نيست. سپس ميگويد كه مبدا و غايت، هر چه برتر از وقوع تحت كون باشند به وحدت و جمعيت نزديكترند و هر چه پايينتر از وقوع تحت كون باشند، به تفرقه و كثرت نزديكترند.
رساله الواردات القلبية في معرفةالربوبية:
محتواي رساله ـبه قول خود ملاصدراـ اسرار و رموز عرفاني است كه به صورت الهامات قلبي آنها را دريافته و آنها را در اين رساله با بيان و شيوه فلسفي و عقلي آورده است.
ملاصدرا در اين رموز به گنجينهاي نفيس از معارف اشاره كرده كه تنها كساني كه نفس خويش را با مجاهدات به رنج افكنده باشند ميتوانند آنها را دريابند. همچنين كساني ميتوانند به دريافت كنه اين گنجينه نايل شوند كه تن خويش را با انجام رياضت به مشقت انداخته باشد در غير اين صورت، معاني و حقيقت اين رموزها را نخواهد فهميد.
رساله «الوارداتالقلبيه» توسط حكيم متاله، ملاصدراي شيرازي در 40 فيض سامان يافته است.
چاپ نخست از جلد سوم كتاب «مجموعه رسائل فلسفي» با شمارگان 2000 نسخه، 464 صفحه و بهاي 142000 ريال راهي بازار نشر شد.
نظر شما