تهمينه ميلاني كارگردان سينما مي گويد:بيتوجهي به عناصر فرهنگ بومي و ملي موجب شده است تا بچههاي ما تام و جري را به مراتب بهتر از موش و گربه "عبيد زاكاني" بشناسند.هريپاتر در ذهن نوجوانان ما ارزشي به مراتب بالاتر از قهرمانان ملي ما چون سهراب در شاهنامه پيدا كرده است.دريغ از يك كتاب يا فيلم از شخصيتهاي اسطورهايي و ادبي ما كه مي تواند با تبليغ براي بچههايمان جذاب شود.
در اين يادداشت آمده است:در كتابي به نام Power of mith (قدرت اسطوره) كه يك دهه گذشته در آمريكا به چاپ رسيد، مصاحبه مفصلي انجام گرفت با "جوزف گمبل" فيلسوف امريكايي.در اين كتاب، گمبل توضيحات مفصلي ميدهد كه چرا تمدن فرهنگهاي ريشهدار به سادگي قادر هستند، در مقابل طوفان حوادث، جنگها و كشتارها مقاومت كنند.
گمبل ميگويد:آنچه اقوام مختلف يك تمدن يا كشور را به هم پيوند ميدهد، بسيار مهم است، به عنوان مثال در كشور ما ايران حقيقتا مهم نيست كه هر يك از ما از چه قومي باشيم، به چه زبان يا لهجهايي تكلم كنيم، مذهبمان چه باشد (مسلمان، يهودي، مسيحي، زرتشتي و...)، همه ما حافظ را، فردوسي را، مولوي را، رودكي، بوعلي سينا، سعدي، خيام، تخت جمشيد، درياي خزر، خليج فارس و... را دوست داريم و حتي به آنها تعصب ميورزيم و اين احساس مشترك ما را به يكديگر پيوند ميدهد.
تعجب آور اينكه در سالي كه اتحاد ملي نامگذاري شد، به سادگي مولوي را با نام رومي به تركها داديم، ابنسينا را عربها صاحب شدند، رودكي را تاجيكها و تكههاي تخت جمشيد هم در حراجيهاي لندن به فروش گذاشته شد و ما حتي زحمت خريدن اين سنگهاي با ارزش نقشدار كه هويت و ريشه ما را شكل مي دهد، را به خود نداديم.
هرچند كه من عميقا معتقدم مولوي و حافظ و... از آن كساني هستند كه آنها را ميخوانند و با آنها رابطه ايجاد مي كنند و به دنيا آمدن ما با اين نوابع در يك محدوده جغرافيايي، آنها را متعلق به ما نميكند، اما فراموش نكنيم كه اتحاد ملي در همين جا معني پيدا ميكند. به اعتقاد من وظيفه ملي و فرهنگي ماست كه تلاش كنيم همانند گذشته،در هر خانه ديوان حافظ و شاهنامه فردوسي يافت شود و نسل جوان ما با خواندن آثار اين بزرگان به ايراني بودن خود افتخار كنند و احساس مشترك عميقي با ساير جوانان كشور فارغ از گويش، قوم و مذهب پيدا كنند.
جوزف گمبل در مورد اتحاد ملي در كشور پهناور آمريكا چنين ميگويد: 300 سال پيش وقتي كشوري با مليتها و اقوام مختلف به نام آمريكا شكل گرفت، هيچ نقطه مشترك جدي بين اين اقوام كه آنها را به عنوان يك كشور و ملت متحد نگاه دارد، وجود نداشت. به همين دليل به ويژه با اختراع سينما و تلويزيون، به عنوان رسانه و هنري فراگير، هنرمندان شروع به ساختن شخصيتهاي خيالي كردند كه از ذهن همه معناهاي پراكندهايي كه آمريكا را تشكيل ميدادند، يك شكل و يك تعريف داشت.
هنرمندان و فرهنگسازان آمريكايي با ساختن شخصيتهايي همانند سوپرمن، مرد عنكبوتي، سيندرلا، سفيد برفي، تام و جري و... همچنين با ساختن فيلمهايي چون: جنگ ستارگان و... خاطره مشتركي را شكل دادند كه تبديل به يك پديده مشترك فرهنگ اجتماعي شد.
در جامعه امروز آمريكا تفاوت نميكند كه پيش زمينه يك فرد چيست، ايراني، ويتنامي، آفريقايي، انگليسي و... همه و همه از سوپرمن تعريف و خاطره مشتركي دارند. همه آنها جنگ ستارگان، جيمزدين، مريلين مونرو و جان وين را دوست دارند و متعلق به خودشان ميدانند. يعني با استفاده از رسانه و هنر پديدههايي شكل گرفت كه به اتحاد كمك مي كند.
حال ببينيم ما چه كردهايم؟ بيتوجهي به عناصر فرهنگ بومي و ملي موجب شده است تا بچههاي ما تام و جري را به مراتب بهتر از موش و گربه "عبيد زاكاني" بشناسند كه بدون تعصب مفهوم مهمتري را مشتعل ميكند. هريپاتر در ذهن نوجوانان ما ارزشي به مراتب بالاتر از قهرمانان ملي ما همچون سهراب در شاهنامه پيدا ميكند. چرا كه فيلم و كتاب هريپاتر به وفور در سطح جامعه خودمان يافت ميشود، اما دريغ از يك كتاب يا فيلم از شخصيتهاي اسطورهايي و ادبي كه مي تواند با تبليغ براي بچههايمان جذاب شود.
به نظر من سكوت در مقابل اين اتفاقات به ظاهر ساده ما را دچار همان بيماري خواهد كرد كه ظاهرا از آن ميترسيم، غرب، فرهنگ خود را به سادگي خوردن آب، با استفاده از رسانههاي قابل دسترس همگاني صادر خواهد كرد و هر روز ما را بيشتر از پيش از خودمان تهي خواهد كرد.
چند وقت پيش دوستان دختر 11 سالهام در خانه ما دور هم جمع شده بودند تا لحظات خاطره انگيزي را براي آينده رقم بزنند. از آنها خواستم تا هر يك، داستان كوتاه برايم بنويسند تا من به آنها جايزه بدهم. متاسفانه تمامي آنها از اسامي همانند، هري، جان، اليزابت، تام و ساير اسامي غربي استفاده كرده بودند. مسلما اين كار آنها عمدي نبود و متاثر از حافظه آنها بود. اما از نظر من نشان از آغاز يك تخليه فرهنگي عميق و جايگزين شدن فرهنگ صادراتي داشت.
خوشبختانه وقتي با مسئولين مدرسه دخترم موضوع را مطرح كردم، آنها با قبول اين موضوع، در كنار دروس كلي، كلاس شاهنامه خواني و حافظ خواني برپا كردند كه قدم ارزشمندي بود، اما كافي نيست.
به اعتقاد من بايد با عزم ملي اقدام به گسترش فرهنگ خودمان كنيم، يعني جوانان، نوجوانان و كودكان خود را جدي بگيريم و حتي اگر لازم باشد،ميلياردها تومان از بودجه فرهنگي را به اين امر اختصاص دهيم تا با ارايه فيلم و كتابهاي جذاب و قابل دسترس، با موضوعات ملي بچههايمان را به كتابخواني و مطالعه تمدن و فرهنگي مليمان علاقهمند كنيم.البته اگر كه عميقا به اتحاد ملي مي انديشيم.
نظر شما