سیدغلامرضا اسلامی، استاد معماري دانشگاه تهران، در نشست بررسي كتاب «فلسفه هنر اسلامي» گفت: اگر نگرش حكماي اسلامي ـ ايراني را در معماريمان به كار بريم، DNA وجود تمدنمان را بار ديگر شكل خواهيم داد، در غير اين صورت فاجعه رخ ميدهد.-
محمدخانی در ابتدای این نشست فلسفه هنر را از جمله رشتههای قديمي خواند و گفت: تخیل و تمثیل دو مفهوم محوری در فلسفه هنر اسلامیاند. بلخاری نيز در این کتاب نظریات فلاسفه اسلامی از فارابی تا ملاصدرا و دوانی را درباره هنر بررسی کرده است.
سپس بلخاری توضیحاتی کلی درباره فلسفه هنر در غرب و دنیای اسلام ارایه کرد و با بيان اين كه «فلسفه هنر در قرن بیستم تحولات و فراز و نشیبهای بسیاري را به خود دید» گفت: درباره تعریف هنر در میان غربیان، دو گروه وجود دارند. گروه نخست، ویتگنشتاین(فيلسوف اتريشي قرن بيستم) و همفکران اویند که هنر را دارای مفهومی باز و غیرقابل تعریف میدانند. گروه دوم، جامعهشناسان هنرند که هنر را امری اجتماعی میپندارند که همگام با جامعه تغییر میکند و بنابراین، نمیتوان آن را تعریف کرد.
وی افزود: در دنیای اسلام دستکم درباره ماهیت امر هنری اختلاف وجود ندارد. حکمای اسلامی «شعر» را نیز نوعی هنر دانستهاند، زیرا شعر نیز مانند هنر از خیال سرچشمه میگیرد.
سپس محمدخانی سوالی مطرح کرد مبنی بر اینکه «آیا این اثر رویکرد فلاسفه اسلامی به هنر را بازگو میکند یا به دنبال تشخیص مبانی فلسفه هنر اسلامی است؟» بلخاری نيز پاسخ داد: برای من، رویکرد فلاسفه اسلامی به هنر مهم نبود، بلکه قصد داشتم دریابم که آیا با تجمیع نظرات آنان میتوان اصولی را برای هنر اسلامی ارایه کرد یا نه.
وی افزود: این کار پیچیدگیهای خاص خودش را دارد. برای مثال، بحث تخیل فارابی بینظیر است و یک ابداع کامل به حساب میآید اما این بحث هنری نیست، زیرا در حوزه نبوت و وحی طرح شده است و بنابراین، باید سراغ مولفههای دیگر رفت.
سپس بنیاردلان گفت: موضوعات مطرح شده در کتاب «فلسفه هنر اسلامی» مطالبی چالشبرانگیز را شامل میشوند و همین امر سبب میشود درباره حکمتمان عمیقتر بیندیشیم.
وی استفاده از معیارهای غربی را برای بررسی حکمت هنر اسلامی کاری بیثمر خواند و گفت: اگر با این روش سراغ حکمت هنر اسلامی برویم، پاسخی دریافت نمیکنیم. متاسفانه ما این روش را در صد سال اخیر در حوزههای مختلف علوم انسانی به کار گرفتیم و پاسخی دریافت نکردیم.
بنياردلان افزود: در سنت ما، بحث هنر جدای از خرد و زیبایی نیست. برای حکمای ما بحث زیبایی منفک از هستیشناسی نبود، در حالی که این ارتباط در غرب وجود ندارد. ما چهار حکمت مشاء، تصوف، اشراق و کلام داریم. حال باید دید که هنر اسلامی را در کدام یک از این حکمتها میتوان بررسی کرد.
اين استاد دانشگاه ادامه داد: فلسفه هنر اسلامی را تنها نمیتوان با تکیه بر نظر فلاسفه مسلمان به دست آورد. برای مثال، فارابی و ابنسینا بر متافیزیک و منطق ارسطو مسلط بودند و بر آن شرح و نقد نوشتند اما بايد دريافت كه چرا ابنسینا درباره «بوطیقا»ی ارسطو که شامل نظریههای او درباره هنر است سکوت كرد!؟
وی افزود: ابنسینا و ابنرشد با وجودی که هر دو مشاییاند، تفاوتهایی با یکدیگر دراند. ابنرشد کاملا به ارسطو وفادار است اما ابنسینا درباره رساله «بوطیقا» راهش را از ارسطو جدا میکند، زیرا او متاثر از انديشه ایرانی بود. از نظر ارسطو، قوه خیال از بیرون متاثر میشود و به ابداع میپردازد اما قوه خیال ابنسینا از عالم دیگر متاثر است. این تفکر در تمام شوون سنت ایرانی غالب بود، زیرا ایرانیان احساس میکردند چیزی برتر از فلسفه دارند که پیش از اسلام، «جاویدان خرد» نامیده میشد. این در حالی است که فلسفهورزی در ایران همواره آزاد بود، برخلاف یونان که در برخی دورهها عرصه را بر فلاسفه تنگ میکردند.
بنياردلان درباره ویژگیهای خرد جاویدان گفت: این خرد، توحیدی بود و توجه به حقیقت داشت و با خرد یونانی جور درنمیآمد. اینکه ما با غرب مساله داریم، موضوع قرنهای اخیر نیست و از دورههای باستان برقرار بوده است.
وی با بیان اینکه «در سنت عرفانی و حکمت اشراقی به هنر توجه شده است» عنوان کرد: این دو حوزه به عنصر خیال توجه نشان دادند. به نظر میرسد در سخن گفتن از فلسفه هنر اسلامی بیش از اندازه به بحث خیال پر و بال دادهایم، موضوعی که در کتاب بلخاری نیز مشهود است.
بنياردلان «صناعت» را مترادف با هنر دانست و گفت: جدیترین رساله درباره صناعت متعلق به «میرفندرسکی» است. او در دوره صفویه این رساله را نوشت، هنگامی که صناعت در حال از میان رفتن بود. کار صنعت در فرهنگ ما به معنای نيایش و قرب جستن به حق بود. به واسطه همین تقربجویی بود که تجلیاتی در صنعتگر پدید میآمد که در آثارش نیز مشهودند.
وی درباره تفاوت نگاه یونانیان و ایرانیان درباره طبیعت گفت: یونانیان برداشتی ریاضیاتی از طبیعت داشتند، در حالی که ايرانيان در نگاه به طبیعت، وحدت را در میان کثرت ميجستند و نقش یار میدیدند.
سپس اسلامی گفت: مطالب این کتاب نیاز دارند که از ذهنیت به عینیت دربیایند. این امر ضروری است، زیرا تمدنی که با آن مواجهیم، ممکن است زاییده باورها و نگرش ما نباشد. بنابراین، باید تلاش کنیم بر اساس فرهنگ خودمان، تمدنی را ایجاد کنیم که نیازهای ما را برطرف کند.
وي افزود: اموري مانند معماري در عالم ناسوت و عالم مادي اتفاق ميافتند. «گوته» شاعر و متفكر آلماني، معماري را روح متلبور ميداند. تبلور اين روح در عالم ناسوت نياز به صناعت و تفكر دارد.
اسلامي با بيان اين كه «بلخاري مقالات اين كتاب را به خوبي به يكديگر پيوند داده است» عنوان كرد: او در بحث صناعت و طبيعت بيشتر از «هستنها» صحبت ميكند و اينكه چگونه «چيزها» در ذهن انسان «هست» ميشوند. «هستن» عرصه تكامل و توسعه است و «شدن» عرصه پيشرفت است. مصاديق اين كتاب در مرحله «هست» بررسي ميشوند اما به نظر ميرسد مقصود نويسنده، تنها تبادل انديشه نباشد، بلكه تحول نيز جزو دغدغههاي اوست.
وي درباره كاركرد معماري گفت: معماران، معماري را مترادف با ساختمان نميدانند، بلكه معماري جدا كردن اجزا براي بنيان گذاشتن ساختار است. تصور ميكنم اگر در معماريمان، از انديشه اسلامي «بودن» استفاده كنيم و نگرش حكماي اسلامي ـ ايراني را در آن به كار بريم، DNA وجود تمدنمان را بار ديگر شكل خواهيم داد، در غير اين صورت فاجعه رخ ميدهد. حتي كپيبرداري از ايدهها نيز كاري اشتباه است، زيرا ايدهها بايد از ذهن خودمان تراوش كنند.
نظر شما